نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
آئین بزرگداشت «عمان سامانی» از مفاخر ادبی و شاعران آیینی چهارمحال و بختیاری به کوشش رادیو فرهنگ با همکاری دانشگاه شهرکرد، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال و بختیاری و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روزهای ۱۲ و ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ در شهرهای شهرکرد و سامان برگزار شد. در این رویداد فرهنگی حسن […]
آئین بزرگداشت «عمان سامانی» از مفاخر ادبی و شاعران آیینی چهارمحال و بختیاری به کوشش رادیو فرهنگ با همکاری دانشگاه شهرکرد، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال و بختیاری و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روزهای ۱۲ و ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ در شهرهای شهرکرد و سامان برگزار شد.
در این رویداد فرهنگی حسن بلخاری رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، علیرضا حبیبی مدیر شبکه رادیویی فرهنگ،حجت الاسلام محمد علی نکونام نماینده ولی فقیه در استان چهارمحال و بختیاری و امام جمعه شهرکرد، محمدعلی آذرشب عضو شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، یاسر پیرعلی سرپرست دانشگاه شهرکرد، رسول نیکخواه رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان سامان و جمعی از استادان و مسولان استانی به ایراد سخن پرداختند.
همچنین در این برنامه پیام محمد علی زلفیگل وزیر علوم،تحقیقات و فناوری نیز برای حاضران قرائت گردید.
برگزاری شب شعر عاشورایی با حضور جمعی از شعرای ملی و استانی در شهر سامان، برپایی نشست علمیپژوهشی پیرامون بررسی آثار و اثرات عمان سامانی در حوزه ادبیات فارسی و برگزاری آیین بزرگداشت این شاعر آیینی در دانشگاه شهرکرد از جمله برنامه های این آئین نکوداشت بود.
مشروح سخنرانی رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در اختتامیه این برنامه را در ادامه میخوانید:
درباره مرحوم عمان سامانی از این رو که او را شاعر پنداشتهاند و نه حکیم (در حالی که رسول اعظم(ص) میفرمایند: إن من الشعر لحکمه)، کمتر کار جدی پژوهشی صورت گرفته است. اگر در مجموعه مقالات و آثار تألیفی درباره ایشان تأمل کنید، بعید است که بیشتر از هفت یا هشت مقاله که بعضاً تکراری و از روی هم نوشته شدهاند را در باب «عمان سامانی» پیدا کنید.
در تمدن اسلامی بر خلاف برخی اندیشهها و تمدن ها، «شعر» جلوه احساس و به همین دلیل نقطه مقابل عقل و عقلانیت نیست.جلوهای از جلوات مقدس حکمت و عقلانیت است و «عمان» در این قاموس باید دیده شود.در این جلسه و در جهت بیان یک مسأله در حوزه «عمان» پژوهی، اجازه دهید به چند نکته مهم در تاریخ عرفان و حکمت اشاره کنم:
در دوره ناصری در حوزه حکمت، اعظم الحکماء، حاج ملا هادی سبزواری را داریم و البته پیش از او جهانگیر خان قشقایی؛ ما در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی قبل از شیوع کرونا مراسم باشکوهی را برای جهانگیر خان برپا کردیم و کتابی را برای شناخت بهتر و بیشتر ایشان منتشر نمودیم.
حاج ملاهادی سبزواری کتابی دارد با عنوان نبراس الهدی.محتمل نام این اثر را تا به حال نشنیدهاید.او به منظومه و حکمت و زهد و شرح مثنوی مشهور است اما حیرت انگیز است که در نبراس الهدی، به نظر میرسد برای اولین بار پیوند عمیقی میان فقه، عرفان و حکمت ایجاد کرده است.
نبراس الهدی ملاهادی بیانگر جهد و جهادِ حکمای شیعی در هجرت از ظاهر به باطن و کشف حقیقت احکام الهی است.انجمن آثار و مفاخر فرهنگی این اثر را چاپ کرده است.شایسته است که این کتاب را مطالعه کنید و ببینید که یک حکیم، چگونه تأویل میکند و لُب میشکافد و پرده بر میدارد و رفع حجاب میکند از یک قاعده فقهی که: آب یا مضاف است یا مطلق.
این را عرض کردم تا بگویم از بعد از ملاصدرا که حکمت شیعی ظهور پیدا کرد، تلفیق جدی میان فقه، فلسفه، حکمت، عرفان و کلام به وجود آمد.«عمان سامانی» نتیجه چنین ظهوری است.یعنی اگر جناب ملاهادی سبزواری فقه را تأویل عرفانی میکند که در نگاه اول غیر ممکن به نظر میرسد، جناب عمان سامانی هم متأثر از جریانی که به یک عبارت با ملاصدرا شروع شد- خود ملاصدرا هم یک آغازگر نیست؛ دو بزرگ بینظیر قبل از او وجود دارند تا عمان سامانیها را بپرورانند و از این دو یکی سید حید آملی است.جامع الاسرار و منبع الانوار کتاب عظیم اوست که متأسفانه ناشناخته است.او تلاش وسیعی انجام داد که شریعت را با عرفان جمع کند و جامع الاسرار او و گنجینه الاسرار عمان سامانی، تلاشی در جهت پیوند عرفان، حکمت و شریعت است.
به نظر من برای نخستین بار حدود و حیطه عرفان شیعی را خواجه نصیر الدین طوسی در قرن هفتم هجری تعیین میکند.او میگوید عرفان ما سه ویژگی دارد: اول مستند و متکی بر حضرت قرآن و کلام بلند اهل بیت (علیهم السلام) است.
دوم به دور از شطحیات، اسرار را آشکار میکند، لذا نه «لیس فی جبتی الا لله» میگوییم، نه« انا الحق».
ما در این حوزه بر سبیل قرآن و طریقت اهل بیت(ع)، عرفان را در حقیقتِ ولایت جستجو میکنیم.
سومین چیزی که ذکر میکند اتکاء به عقل است.همان عقلی که امام محمد غزالی علی رغم حملات تند و سختش به فلسفه، عقل را در مشکاه الانوار میزانِ حق در عالم میداند؛ شاید متأثر از آیه شریفه « لَوْ کنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیر».
از یک طرف خواجه نصیر الدین طوسی منشور عرفان شیعی را ترسیم میکند، سید حیدر میان حکمت و شریعت و عرفان پل میزند، ملاصدرا همه اینها را جمع میکند و بپذیرید که نتیجه چنین تألیف و اجتماعی پرورش امثال عمان سامانی است.کسی که به نظر من برای اولین بار دست به تأویل عرفانی عاشورا میزند و خیلی هم درست عمل میکند.علت این رویکرد این است که حقیقتاً «عقل» را در ادراک حقیقت عاشورا توان کافی نیست.پس او دست به تأویل عرفانی این ماجرا میزند.
این نکته را هم بیان کنم که حضور ایشان در اصفهان و مدارس علمیه آن را باید جدی گرفت.این که «عمان» در مدارسی که امثال آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی و ثمره آن ها، آیت الله حاج آقا رحیم ارباب در آن حضور داشتهاند بسیار مهم و قابل توجه است.محال است کسی در این عرصه حضور یابد و ذاتش خالص نشود و جانش به زمزم عرفان و معرفت سیراب نگردد.اصفهان چنین ابزاری را مهیا و چنین اکسیری را در جان مخاطبانش مینشاند.
عمان سامانی در مقدمه گنجیه الاسرار، وقتی اصطلاح اعیان ثابته را به کار میبرد، نشان میدهد که با جهان «ابن عربی» آشنا است.وقتی به استقبال اشعار «حافظ» میرود، نشان میدهد که با حکمت عظیم و بالغه او آشنا است.وقتی استناد به مولانا محمد جلال الدین بلخی میکند، نشان میدهد که با این دریای اعظم آشنا است.او در آغاز گنجینه الاسرار چنین میگوید: در بیان اینکه صاحب جمال را خودنمایی موافقِ حکمت شرط است و اشاره به تجلی اول بر وجه اتّم و اکمل و پوشیدن اعیان ثابته، کسوت تعیُّن و طلوع عشق از مطلع لاهوتی و تجلی از عالم ملکوتی به ناسوتی- اما قال:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)
اعیان ثابته اصطلاحی است که فقط در ساختار حکمی ابن عربی قابل تعریف است ولا غیر! حضرت دوم از حضرات خَمس یا مرتبه دوم از مراتب سادسه.
بنابراین وقتی «عمان» با اعیان ثابته شروع میکند، نگره او به کربلا، نگره عرفانی و تأویل بطن و حقیقت ماجرا است.امروز چون روز حضرت قاسم(ع) است فقط این قسمت را میخوانم و آن را تفسیر نمیکنم.
ما در عرفان، اصطلاحی داریم تحت عنوان آستین افشاندن!
می خواهم بگویم ورود جناب عمان به عرفان، کاملا آگاهانه و صرفاً ذوقی نبوده است.برخی عرفا، استاد و اصحاب ذوق اند؛ عرفای شیعی، اولا و با لذات حکیماند و سپس اهل ذوقاند و ما این مسئله را در «عمان» میبینیم.حال ببینید «آستین افشاندن» را چگونه در رابطه با حضرت قاسم تأویل کرده است:
بعد از اینکه حضرت قاسم(ع) در کربلا از همسرش جدا میشود، همسرش میگوید چگونه تو را ببینم.آن جناب میگوید:
ز آستین اشکش ز چشمان پاک کرد
بعد از آن، آن آستین را چاک کرد
حیرت انگیز است که «عمان» از «آستین افشانی» به «خرق آستین» بحثش را شروع میکند و به آستین افشانی میرسد.
گفت: در فردوس چون کردیم رو
مر مرا با این نشان، آنجا بجو
«عمان» در اینجا «آستین افشاندن» را تأویل میکند:
هیچ میدانی توای صاحب یقین
چیست اینجا سر خرق آستین؟
(همان کاری که شبستری در گلشن راز میکند)
آستین وهم او را، خرق کرد
حق و باطل را، بر او، فرق کرد
التیام از خرق او، وزخرقهاست
فرقها از فرق او تا فرقهاست
یعنی آگه شو که ما پایندهایم
تا ابد ما تازهایم و زندهایم
فارغ آمد ذات ما ز افسردگی
نیست ما را، کهنگی و مردگی
ناجی آنکو، راه ما را سالکست
غیر ما هر چیز بینی، هالکست
عار داریم از حیات مستعار
کشته گشتن هست ما را اعتبار
اینها همه نقل «عمان» از زبان حضرت قاسم است
هم فنا را هم بقا را، رونقیم
فانی اندر حق و باقی در حقیم
گر بصورت جان بجانان میدهیم
هم بمعنی مرده را جان میدهیم
گر بصورت غایب از هر ناظریم
لیک در معنی بهر جا حاضریم
متصل با بحر و خارج چون حباب
دوست را هستیم در تحت قباب
عارف ما نیست جز او، هیچکس
همچنین ما عارف اوییم و بس
آن ودیعت کز حسین بُد در دلش
و آنچه محفوظ از ولی کاملش
با عروس خویش گفت او شمهیی
خواند اندر گوش او، شرذمهیی
فیض یابی، فیض بخشیدن گرفت
وقت را دید و درخشیدن گرفت
یک جهت شد از پی طی جهات
آستین افشان به یکسر ممکنات