نجفقلی حبیبی در مراسم بزرگداشت «حکیم فارابی» در روز جهانی فلسفه گفت:

بیانات فارابی در حوزه «پزشکی» مغفول مانده است

به پیشنهاد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روز سی ام آبان ماه که مصادف با روز جهانی فلسفه است به ‏‏عنوان ‏روز «فارابی» در تقویم ملی ایران به ثبت رسید. این نامگذاری به آن دلیل است که «فارابی» را ‏‏بنیانگذار ‏حقیقی فلسفه در تمدن اسلامی می‌دانند. به همین مناسبت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم […]

به پیشنهاد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روز سی ام آبان ماه که مصادف با روز جهانی فلسفه است به ‏‏عنوان ‏روز «فارابی» در تقویم ملی ایران به ثبت رسید. این نامگذاری به آن دلیل است که «فارابی» را ‏‏بنیانگذار ‏حقیقی فلسفه در تمدن اسلامی می‌دانند. به همین مناسبت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم ‏‏بزرگداشت ‏‏«فارابی» حکیم و فیلسوف برجسته ایرانی را با حضور استادان برجسته ایرانی و خارجی در ‏فضای ‏مجازی ‏برگزار کرد‎.‎
این برنامه یکشنبه ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۰ در دو نوبت صبح، ساعت ۱۰:۰۰ و بعد از ظهر، ساعت ۱۴:۰۰ ‏‏برگزار ‏شد‎.‎
در نوبت صبح این مراسم و در بخش افتتاحیه محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، ‏‏حسن ‏بلخاری قهی رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم ‏ایران ‏سخنرانی ‏کردند‎.‎
همچنین در ادامه بخش اول این همایش علمی، مهدی محقق رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و ‏مفاخر ‏‏فرهنگی، غلامرضا اعوانی عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران، اصغر دادبه عضو هیأت مدیره انجمن ‏آثار و ‏‏مفاخر فرهنگی، مجید کیانی استاد دانشگاه تهران، منوچهر صدوقی سها مدرس و پژوهشگر فلسفه و ‏‏عرفان ‏اسلامی و غلامحسین رحیمی معاون پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به ایراد سخن ‏‏پرداختند‎.‎
در بخش دوم این برنامه نیز سید عبدالله انوار عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ‏نجفقلی ‏‏حبیبی استاد و پژوهشگر فلسفه اسلامی، غالیه قمبربکوا استادیار بخش ایرانشناسی دانشکده شرق ‏‏شناسی ‏دانشگاه ملی قزاقی فارابی، حسن سیدعرب عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام، قاسم ‏پورحسن ‏استاد ‏فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی و احمد صدری محقق و پژوهشگر سخنرانی کردند‎.‎
در ادامه گزارش تفصیلی پنل دوم این نشست علمی را می‌خوانید‎.‎

فارابی و توجه به سیاست و اجتماع
در ابتدای پنل دوم این همایش سید عبدالله انوار عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخن پرداخت و ‏گفت:از آثار فارابی آن‌چه به دست است و چاپ شده، یکی کتاب العباره است که کتاب باری ارمیناس ارسطو است که به سال ‏‏۱۹۶۰م در بیروت به چاپ رسیده است. دیگر کتاب الفلسفتین افلاطون و ارسطو است که جزء اوّل به‌نام تحصیل‌السعاده به ‏سال ۱۳۴۵ ه‍‍.ق در حیدرآباد دکن و جزء دوم آن به نام فلسفۀ افلاطون به سال ۱۹۴۳۲م در لندن و جزء سوم آن فلسفۀ ‏ارسطوطالیس در سال ۱۹۶۱م در بیروت به چاپ رسیده است. کتاب معروف او به نام آراء اهل المدینه الفاضله به سال ‏‏۱۸۹۵م در لیدن و نیز در سال ۱۹۵۹م در بیروت مجدداً چاپ شده است. این کتاب ترجمۀ آلمانی و فرانسوی و اسپانیایی ‏دارد. دیگر کتاب فصول‌المدنی است که در سال ۱۹۶۱م در کمبریج با یک مقدمۀ انگلیسی چاپ گردیده است. کتاب ‏السیاسه المدینه او به سال ۱۳۴۶ ه‍‍ـ .ق در حیدرآباد دکن چاپ شده، این کتاب ترجمۀ آلمانی دارد‎. ‎
او افزود: کتاب دیگر فارابی احصاء العلوم است که در قاهره به چاپ رسیده است. از کتب معروف او التوطئه فی المنطق و ‏کتاب تعلیق ایساغوجی علی فرفوریوس و نیز کتاب شرح مقولات ارسطو است که به چاپ رسیده‌اند. او در مابعدالطبیعه ‏کتابی به نام فی الواحد والوحده دارد و در فهرست‌های کتب خطی به نام او مندرج است، که هنوز به چاپ نرسیده و در ‏حکمت طبیعی نیز کتبی باید داشته باشد و به چاپ نرسیده که بعید نمی‌نماید که در کتابخانه‌های حاوی نسخ خطی ‏کتاب‌هایی از او وجود داشته باشد که به چاپ نرسیده‌اند‎.‎
انوار اضافه کرد: این فیلسوف مسلمان به عکس فیلسوفان دیگر اسلامی، علاقۀ بسیار به مباحث سیاست مُدُن زیر مجموعه ‏حکمت عملی نظر داشته و در این زمینه چنان‌که به وقت معرفی آثار او دیدیم، کتبی چند از او به دست است و از همۀ آنها ‏معروف‌‌تر کتاب آراءاهل المدینۀ الفاضلۀ او است و باید به این مسأله توجه داشت، مدینۀ فاضلۀ او مدینه‌ای است اسلامی با ‏ایدئولوژی اسلامی که به قدرت حکم می‌راند و در این مدینه قانون از منبع الهی سرچشمه می‌گیرد. «مردم را در تدوین قانون ‏دستی نیست و هر تحولی در قانون باید با ارادۀ الهی باشد.»‏
عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی افزود: او این اجتماعات انسانی را به اجتماعات «کامل» و اجتماعات ‏‏«ناکامل» تقسیم می‌کند و در این تقسیم او مسألۀ کامل و ناکامل را از لحاظ کمیّت صِرف بررسی می‌کند و به هیچ سو مسألۀ ‏کیفیت مورد نظر او نیست. اجتماع کامل او چون برای مبنای کمّ است به سه قسم تقسیم می‌شود: «اجتماع بزرگ»، «اجتماع ‏میانه» و «اجتماع کوچک». ‏
او تأکید کرد: در بین حکیمان اسلامی کمتر متفلسفی مثل فارابی به مطالب سیاسی و اجتماعی پرداخته است و گویی در ‏بیت‌الحمکه مأمونی توجهی به کتبی نبوده که صحبت از آزادی شهرهای یونانی و حکومت پریکلسی می‌کرده است. خواجه ‏نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری که سخنی از «تدبیر منزل» و «سیاست مُدُن» که زیرمجموعه‌هایی فلسفه عملی‌اند، ‏می‌کند؛ سخنی دلچسب از این بحث‌های علت و معلولی سیاست در شهرها ندارد و در حکمت عملی هم کتاب دره التاج ‏علامه قطب‌الدین شیرازی در مسألۀ سیاست مُدُن با آن دقتی که فارابی به آن پرداخته، توجه نشده است. شاید این عدم ‏توجه به واسطۀ استبداد شرقی بوده که حاکم در شهرها گسترانیده بود. مسألۀ سیاست مُدُن که این روزها مورد گفت‌وگو و ‏بحث است آن هم به صورت مالایطاق، پس از رنسانس و پیدایی صنعت مدرن، تولید و مصرف انبوه، بشر را با علم اقتصادی ‏مواجه کرده امروز پیوند ناگسستنی با علم سیاست پیدا کرده است که اقوال ابونصر فارابی در مدینۀ فاضلۀ او در برابر آن چون ‏بال پشه است در برابر بال عقاب و شاهین.‏
انوار در پایان سخنان خود گفت: در رسالۀ آراء مدینۀ فاضله، ابونصر بر این رفته که دین و عقل هر دو آبشخور چشمۀ ‏حقیقت‌اند، منتهی عقل با پیاله‌های قیاسی و استقرائی آب به تشنگان حقیقت می‌رسانند و دین بیشتر با تشنه‌طلبان بر کنار ‏این پیاله‌های منطقی یا تمثیل و رمز حقیقت را در اختیار این عطشان حقیقت قرار می‌دهند او نه مثل یعقوب کندی است که ‏می‌گوید: «فلسفه باید خادم دین باشد» و نه بر راهی است که محمدبن زکریای رازی است و «در قدمای خمسه خیمه زده و ‏مردمان را فارغ از شرعیت به این خیمه دعوت می‌کند.» در آراء مدینۀ فاضله، بونصر که به دین و عقل تکیه دارد، بر آن است ‏که فرشتگان دینی همان عقول فلسفی‌اند و «عَقل فعّال»، عقل همان جبرئیل شرعی حامل وحی الهی است‎.‎


پژوهش‌های فارابی در حوزه پزشکی
در ادامه نجفقلی حبیبی استاد و پژوهشگر حکمت اسلامی به سخنرانی کرد. او گفت:بحثی که بنده می‌خواهم درباره فارابی ‏بیان کنم، مربوط به پزشکی او می‌شود گرچه در کتاب عیون الأنباء فی طبقات الأطباء بیان شده است که او در پزشکی بسیار ‏ماهر و استاد بوده، اما علی رغم این که تمام رساله‌های فارابی را در آن جا نام برده، هیچ اثری از پزشکی وی نام برده نشده ‏است. قبل از او هم در تاریخ الحکما قفطی همین‌طور است یعنی حتی اشارهای به مهارت پزشکی فارابی نشده است.‏
او افزود: به هر حال بنده در منابع موجود تحقیق و جستجو کردم و هنوز هم هیچ اثری از پزشکی میان آثار فارابی پیدا نکردم ‏و تنها مطلبی که یافتم این بود که وقتی داشتم کتاب التحفه السعدیه قطب‌الدین شیرازی را تصحیح می‌کردم دیدم که در ‏اوایل کتاب و در تعریف طب، مطلبی را از قول فارابی نقل می‌کند و خیلی با احترام و تجلیل به عنوان تیمّن و تبرک عین ‏عبارت فارابی را آورده است. در چاپ‌های جدید حدود دو صفحه مطلب در تعریف طب مطرح کرده است. ‏
حبیبی اضافه کرد: بنده بنا دارم همان بخش پزشکی فارابی را در اینجا مطرح کنم بر اساس آنچه که قطب‌الدین شیرازی از او ‏نقل می‌کند. در بعضی جاها البته بعداً دیدم که اشخاص دیگری هم در آثار خود آنها را آوردند ولی متاسفانه بنده ‏نمی‌توانستم به آنها دسترسی پیدا کنم و الان هم در تلاش هستم که بفهمم رساله‌ای از فارابی در باب پزشکی هست یا خیر. ‏ولی وقتی در کتاب عیون الانباء می‌گوید او در پزشکی مهارت داشته برمی‌آید که وقتی چنین آدمی که اهل قلم و نوشتن ‏است؛ قاعدتاً باید نوشته‌ای از او در باب پزشکی به دست آید که حالا تلاش می‌کنیم و من از همه کسانی که عرائض من را ‏می‌شنوند، تقاضا می‌کنم که اگر به رساله‌ای در باب پزشکی برخورد کردند، به بنده هم یادآوری بفرمایند.‏
او اظهار کرد: بحثی که فارابی در طب می‌کند، تعریف طب است و مباحث مختلفی که در طب مطرح می‌شود را به طور کلی ‏در قالب گفتار کوتاه بیان می‌کند. من توضیح و شرح آن را عرض می‌کنم؛ ایشان فرموده‌اند که پزشکی یک دانش سامان یافته ‏است. زیرا قرن‌ها بر روی پزشکی کار شده بود و شخصیت‌های بزرگی در پزشکی کار کرده بودند، اما این تعبیر که سامان ‏یافته است بسیار مهم است. به همین دلیل، همانطور که می‌دانید هر علمی که سامان یافته است موضوع و غایت دارد و ‏پزشکی هم موضوع و غایت دارد و هم مشتمل است از افعالی که غایت آن با همان افعال محقق می‌شود. یعنی کارهایی باید ‏انجام شود که وقتی آنها انجام شد، آن چیزی که غایت طب است، محقق می‌شود. یک مثال می‌زند که اگر یک تکه آهن ‏موضوعی باشد برای آهنگری و غایت آن ساختن چیز جدیدی از این آهن باشد که چیزی از آن بر بیاید، (فرض کنیم که یا ‏تبدیل به بیل شود یا تبدیل به کلنگ شود) و این هدف و نتیجه حاصله آن باشد؛ بعد، افعال را مورد تأکید قرار می‌دهد که ‏شامل کارهایی است که باید بر روی آن انجام شود تا به نتیجه برسیم. پس می‌شود موضوع، غایت و افعال.‏
رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبائی ادامه داد: افعال یعنی همان نتیجه یا کارآمدی‌هایی که به دست می‌آید. مثلاً در مورد ‏آهنگر، غایت این است که با ابزاری که آهنگر ساخته بتوان کارهایی کرد؛ افعال، کارهایی است که آهنگر بر روی آهن انجام ‏می‌دهد تا تبدیل شود به بیل و کلنگ و هر محصول دیگری که مد نظر است. ‏
بنابراین، پزشکی یک صناعت است. اینجا از کلمه صناعت به جای علم استفاده شده تا نشان دهد جنبه عملی دارد و نه ‏نظری و تعبیر می‌کند که این یک صناعتی است فعال، که کارآمد است.‏
او افزود: طب در انسان به‌کار می‌رود و موضوع آن آدمی است و غایت فعالیت پزشکی هم سلامت و تندرستی‌ای است که در ‏آدمی ایجاد می‌شود. پس با عمل طبی بر روی انسان کار می‌شود و نهایت و نتیجه آن هم سلامت است. حال می‌فرماید که ‏در اینجا دو کار انجام می‌شود؛ یکی کوشش می‌شود تا سلامتی‌ای که موجود است را حفظ کرد و دیگری کوششی که برای ‏بازگرداندن سلامت از دست رفته انجام می‌گیرد. یعنی هنگامی که بیماری‌هایی رخ داده و سبب شده سلامت آسیب ببیند. ‏پس طب در واقع دو قسمت می‌شود؛ یکی کوشش‌هایی برای حفظ سلامت و یکی کوششهایی برای رفع دشواری‌هایی که ‏سلامت را از بین برده و آن را تهدید کرده است.‏
وی اضافه کرد: در قسمت اول و دوم این‌گونه می‌فرماید که تغذیه و غذا خوردن کمک می‌کند به حفظ سلامت، اما اگر ما ‏بیمار شدیم و لازم بود تا دارو مصرف شود، خوردن دارو کمک می‌کند تا سلامت از دست رفته برگردد. همینطور از کلمه ‏‏«تکمید» استفاده می‌کند یعنی هنگامی که در عضوی از بدن درد ایجاد شده یا آسیب دیده است، با قرار دادن پارچه گرم ‏باعث تسکین آن می‌شویم، این هم به بازگشت سلامتی از دست رفته کمک می‌کند. «بط» یعنی شکافتن زخم و بیرون ‏کشیدن چرک که این هم باز به احیای سلامت از دست رفته برمی‌گردد. یکی هم «جبر» است که درباره شکسته‌بندی به کار ‏می‌رود. مثلاً هنگامی که استخوان شکسته است و تلاش می‌کنیم استخوان شکسته را به سر جای خود برگردانیم و آن را به ‏اصطلاح جا بیندازیم. این هم بخشی است درباره بازگرداندن سلامت از دست رفته است.‏
استاد بازنشسته دانشگاه تهران اظهار کرد: در اقدامات پزشکی و بسیاری از صناعات دیگر، گفته شده که افعال و ابزارهایی ‏است که با کمک آنها کار انجام می‌شود و در پزشکی داروها و غذاها جزو ابزارها اند، که برای موفق شدن و نتیجه گرفتن از ‏آنها استفاده می‌شود. منتها توضیح می‌دهند که بیماری‌ها چند نوع‌اند؛ گاهی بدن انسان سالم است، اما سلامت پنهان است و ‏خیال می‌کنند که مریض است و به کمک طب کوشش می‌شود تا مشخص شود که بیمار نیست؛ و سلامت است ولی در واقع ‏بیماری پنهان است و باز با کمک طب تلاش می‌شود تا بیماری آشکار و معالجه شود. اینها صور گوناگونی است که ممکن ‏است در یک فرد بیمار اتفاق بیافتد.‏
او ادامه داد: موضوع دانش پزشکی با این حساب بدن انسان است و غایت این دانش پزشکی هم انواع صحتی است که ممکن ‏است به دست بیاید. صحتی که پنهان بوده و کمک می‌شود تا مشخص شود و یا صحت از دست رفته بازگردانده ‌شود تا معین ‏گردد که این عمل پزشکی نتیجه داده است.‏
حبیبی تأکید کرد: پس غایت پزشکی صحتی است که تقویت شده یا وجود نداشته و برگشته و افعالی که در اینجا انجام ‏می‌شود؛ اعم از تغذیه، دارو خوردن و شکستهبندی که در بالا گفتم، مجموع افعالی است که با آنها صحت آدمی، یا حفظ و یا ‏بازگردانده می‌شود. هر دانش کارآمدی موضوعات و افعال و غایات خود را باید سامان دهد. افعالی که غایات آنها را محقق ‏می‌سازد. در پزشکی هم باید این کار صورت بگیرد تا این غایات محقق شوند؛ باید افعالی را که در پزشکی صورت می‌گیرد ‏دسته‌بندی کنیم:‏
او اضافه کرد: از نظر فارابی این کارها باید در دانش طب رعایت شود؛ یکی اینکه تک تک اعضای بدن به طور کامل شناخته ‏شوند. بعد انواع صحت و سلامتی را شناختن و دانستن اینکه هر عضو به چه گونه‌ای صحت و سلامتی دارد.‏
سومین مورد این است باید انواع بیماری‌ها را بشناسیم و بدانیم که اگر اتفاقی افتاد و بدن یا هر عضوی از آن نتوانست ‏وظیفه‌اش را انجام دهد، علت آن را بیماری بدانیم. شناختن بیماری‌ها هم لازم و ضروری است و انواعی دارد و هر کدام به ‏نوعی خاص صحت را مورد تهدید قرار می‌دهد. پس باید تمام آنها را شناخت. بنابراین کل مجموعه برمی‌گردد به همان افعال ‏که بحث آن را قبلا کردیم.‏
‏ بعضی از این بیماری‌ها وارد عضوهایی می‌شوند که آن عضوها باطنی‌اند. مثلا اگر دست ما شکسته باشد بسیار آشکار است و ‏آن را خواهیم دید، ولی اگر در داخل بدن اتفاق افتد و بیماری ایجاد شود ما قادر به دیدن آن نیستیم و تمام اینها باید از ‏طریق عملکرد بدن و حدس طبیب به اینکه مشکل از کجاست و تلاش و کوشش برای درمان و حل آن، بررسی شود.‏
وی ادامه داد: پنجمین قسمت این شناخت‌ها برمی‌گردد به شناخت غذاها و داروها که دو نوع هستند؛ داروهای ساده و دارو ‏های مرکب. داروی ساده یعنی یا یک چیز، مانند گل گاوزبان. و داروی مرکب یعنی از ترکیب چند دارو و یا عصاره و مخلوط ‏آن که برای بیمار تجویز می‌کنند. همینطور در پزشکی لازم است که پزشک ابزارهایی که برای کارش لازم دارد را بشناسد ‏و بداند که چه ابزارهای وجود دارد و البته بداند که باید آنها را چطور در هر بدنی به کار برد. با توجه به ابزارهایی که در ‏گذشته ساده بودند و امروز وسایل و ابزارهای جراحی بسیار پیچیده شده‌اند؛ خود همین مسئله یک نوع تخصص ایجاد کرده ‏است.‏
حبیبی در ادامه گفت: ششمین موضوعی که فارابی آن را بسیار مورد تاکید قرار می‌دهد، شناختن و حفظ قوانین و مقررات ‏کارهایی است که باید انجام شود تا اگر تندرستی هست، حفظ بشود و اگر فرد آسیب دیده است، سلامتی او مجدد برگردانده ‏شود. این موضوع مهم است یعنی در واقع تمام دانش طب به همین شکل می‌شود: شناخت و حفظ قوانین و مقررات کارهایی ‏که باید انجام شود برای حفظ تندرستی و یا برگرداندن تندرستی.‏
او اضافه کرد: هفتمین مسئله‌ای که ایشان مطرح می‌کند؛ قوانینی است که برای این کار وجود دارد، یعنی مجموع دانش ‏پزشکی که با رعایت آنها صحت بدن‌ها حفظ می‌شود و یا سلامت اعضای بیمار برمی‌گردد، طبیب اینها را هم باید بشناسند. ‏یعنی هفتمین وظیفه پزشک این است که باید تمام این قوانین را بشناسد، یعنی بداند که هر بخشی در بدن چگونه کار ‏می‌کند و بشناسند و هم اینکه چه بیماری‌هایی ممکن است بر فرد عارض شود؛ به اصطلاح باید آن وظایف طبیعی‌ای که ‏بدن و اعضای آن دارند و ممکن است که آنها را از دست بدهند، را بشناسد. این امور خیلی دامنه وسیعی پیدا می‌کند.‏
پس هفتم شناختن قوانینی است که باید رعایت شود تا صحت و سلامتی ابدان و اعضای بیمار برگردد و همین‌طور باید دقت ‏بشود که کاربرد این قوانین در هر بدن و عضوی به صورت عادت در بیایند.‏
او درادامه سخنان خود گفت: بحثی که اینجا مطرح می‌شود این است که در دوره‌ای که فارابی زندگی می‌کرده است؛ یعنی در ‏بخش اول یا نیمۀ اول قرن چهارم، در همین دوره، مهارت او در فلسفه بیشتر مطرح شده است و نه در طب، در همین دوره ‏زکریای رازی زندگی می‌کرده است که او هم با دو یا سه سال تفاوت نسبت به فارابی در همین دوره وفات می‌کند. بنابراین ‏این دو نفر باهم در یک دوره زندگی می‌کرده‌اند. زکریای رازی ممحض در طب است و بیشتر آثار و کارها و تلاش‌هایش در ‏گسترش دانش طب بوده است. و همان طور که عرض کردم متاسفانه ما از طب فارابی آنچنان مطلبی نداریم و اینها را هم ‏قطب‌الدین شیرازی نقل کرده است؛ اما هنوز رساله خاصی از فارابی به دست نیامده است. پس فارابی در فلسفه ممحض است ‏و زکریای رازی در طب ممحض است و در اواخر این قرن هم ابن سینا ظهور پیدا می‌کند و در سال ۳۷۰ قمری متولد ‏می‌شود که او هم در طب مهارت دارد و بزرگ است و هم در فلسفه. علی ابن عباس اهوازی هم که مؤلف کتاب کامل الصناعه ‏الطبیه است، او هم در همین دوره‌ها است و البته می‌دانیم که تا قبل از کتاب قانون، کتاب او مورد توجه اطبا و نیاز جامعه ‏آن روزها نیز بوده است. در تعریفی که آنها کرده‌اند علم به امور طبیعی شامل دانش، مزاج و اخلاط و… بحث‌هایی است که در ‏اینجا مطرح می‌شود. این بحث، بحث مفصلی است و شاید در این جلسه لازم به طرح نباشد.‏
حبیبی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: همه کسانی که درباره طب صحبت کرده‌اند مانند فارابی و ابن سینا و… طب را ‏تقسیم کرده‌اند به دو قسمت: طب نظری و طب عملی. طب نظری این است که به اصطلاح بحث کنند و از نظر علمی ‏شناخت بر روی مسائل حاصل کنند، عملی هم این نیست که بروند و طبابت کنند، بلکه این است که عمل را بدانند و آگاه ‏باشند؛ که در اینجا باید چه کار کرد. یعنی متخصص یا عالم طب مانند زکریای رازی و یا خود ابن سینا در واقع کار آنها در ‏عمل طب این نیست که بیایند مانند پزشک‌هایی که در بیمارستان مشغول کارهای پزشکی هستند و عمل جراحی می‌کنند ‏و یا هر کاری که مربوط به طب است را انجام بدهند، بلکه کار آن ها شناخت عمل است؛ یعنی بدانند که در مورد این ‏بیماری باید چه کار کرد؛ این خیلی فرق می‌کند؛ لذا باید دقت شود که شناخت عمل تا خود عمل متفاوت است. یعنی اینکه ‏من بدانم درباره این بیماری چگونه باید عمل کرد تا رفع بشود فرق می‌کند با اینکه خود من وارد عمل بشوم و چیزهایی که ‏لازم است برای بهتر شدن و رفع این بیماری، انجام دهم.‏
او افزود : طبیب در واقع عمل مستقیم بر روی بیمار دارد و کارهای بیماری را پیگیری می‌کند و تمام کارهایی که لازم است تا ‏بیمار بهبود پیدا کند را انجام می‌دهد؛ اما کار فیلسوف یا عالم طب این نیست و فقط باید بداند که چه چیزی لازم است، اما ‏اینکه مستقیم وارد عمل شود؛ هیچ‌کدام از علمای بزرگ ما این کار را شرط ندانستند.‏
حبیبی در پایان گفت: از کتاب‌های معروف این دوره که اگر قانون ابن سینا را هم جزء آنها بدانیم، قبل از قانون ابن سینا، ‏کتاب المائه فی الصناعه الطبیه ابو سهل مسیحی است که استاد ابن سینا هم بوده است، گرچه در آن مسافرت کذائی، ابو ‏سهل مسیحی همراه ابن سینا بوده است، این کتاب تا به حال هم چند بار چاپ شده؛ گرچه که هنوز نیازمند به یک تصحیح ‏عالمانه است.‏

به‌روز بودن آثار فارابی
غالیه قنبر بکوا استادیار بخش ایرانشناسی دانشکده شرق شناسی دانشگاه ملی قزاقی فارابی دیگر سخنران این نشست بود. او ‏درابتدا گفت: نام دانشگاه ما از سال ۱۹۹۲ فارابی است. بعد از استقلال قزاقستان اسم دانشگاه به فارابی تغییر کرد و همه ‏بخصوص خود من بسیار افتخار می‌کنم که نام این دانشگاه نام یک دانشمند بزرگ دنیای اسلام است. ما خرسندیم که در ‏ایران روزی به نام روز فارابی وجود دارد. درباره فارابی حرف زدن کار آسانی نیست. فارابی چندین رساله بسیار مهم نوشته ‏است و توضیحاتی بسیار کامل و مفصل برای آثار فیلسوفان قبل از خود نگاشته است. وقتی ما با دانشجویان و مردم معمولی ‏صحبت می کنیم چطور می توان نظر فیلسوفانه فارابی را به آنها منتقل کرد؟! کتاب های بسیار زیادی نوشته شده و زبان آنها ‏بسیار سخت و سنگین است. بنابراین امروز دو مطلب از ابو نصر فارابی را مطرح می‌کنم .‏
او افزود: فارابی می‌نویسد که کلید خوشبختی در علم و دانش است و هر کسی که علم و دانش دارد خوشبخت است و اگر از ‏اوّلین تا آخرین روز در زندگی علم بجوییم می‌توانیم به خوشبختی برسیم. یعنی خوشبختی از طریق کسب علم و دانش ‏میسر می‌شود. فارابی به نکته خوبی اشاره می‌کند که هر کسی که علم و تحصیلات عالی دارد اگر اخلاق بدی داشته باشد، ‏هیچ فایده‌ای ندارد و این انسان نمی‌تواند خود را به عنوان یک دانشمند و فردی عالم مطرح کند. چون که علم و دانش ما را ‏تربیت می‌کند و ما را خوش اخلاق‌تر می‌کند و انسانیت ما بیشتر می‌شود. این دو مطلب در آثار فارابی به طور متعدد تکرار ‏می‌شود و بسیار ارزش دارد. بخصوص امروز که ما در دنیایی بسیار خطرناک و وابسته به اینترنت زندگی می‌کنیم و علم و ‏دانش را به نوعی دیگر توصیف و دریافت می‌کنیم.‏
‏ استاد دانشگاه قزاقستان اضافه کرد: غیر از این بیشتر دانشجویان می‌پرسند آیا فارابی آنطور که شما می‌گویید تمام رشته‌های ‏علوم از جمله طبیعی، پزشکی و فلسفه را خوانده است و در تمام رشته‌ها کتاب نوشته است؟ آیا ایشان در مورد شیمی و ‏فیزیک و پزشکی نیز رساله‌ای از خود باقی گذاشته است؟ من دوست داشتم امروز برخی از این موضوعات را مطرح کنم. به ‏نظر فارابی باید به همه این رشته‌ها فیلسوفانه نگاه کنیم. یعنی از دید فارابی فلسفه پدر تمام علوم است و اگر فلسفه‌اش ‏وجود نداشته باشد هیچ علمی پیشرفت ندارد.‏
او تأکید کرد: فارابی اوّلین بار درباره اعضای بدن انسان حرف بسیار مهمی گفته است که به عقیده پژوهشگران این پاسخی ‏به رساله جالینوس بوده که دانشمند یونانی است. این مقاله بسیار کوتاه است و به کیمیا مربوط است. کیمیا به علم شیمی و ‏پزشکی مرتبط است. در زمان فارابی کیمیاگران زیاد بودند و فارابی در این مقاله از آنان انتقاد می‌کند و آنها را به دو گروه ‏تقسیم می‌کند که یک گروه به دنبال نوعی سنگ بودند و از این موضوع سو استفاده می‌کردند. فارابی در این مورد می‌نویسد ‏که کیمیاگران از موضوع کیمیا سو استفاده می‌کنند و متوجه چیزی نشده‌اند که ذات طلا و یا نقره عوض نمی‌شود. مثلا طلا و ‏نقره از نظر طبیعت همتا ندارد و معلوم است که هیچ کیمیاگری نمی‌تواند سنگ را به طلا و نقره تبدیل کند و این صددرصد ‏یک دروغ است که کیمیاگران در آن زمان از آن استفاده می‌کردند. بنابراین فارابی می‌نویسد: ذات هر چیز ممکن است ذوب ‏شود؛ مثل نقره و طلا ولی تبدیل به چیزی دیگر نمی‌شود. چون هر کدام از این سنگ‌ها همتا ندارند و ذات خود را حفظ ‏می‌کنند. فارابی مطلب مهم دیگری را در مورد علم اعضای بدن مطرح می‌کند. که توضیحی بر رساله دانشمندان یونانی است ‏و مقاله‌ای کوتاه وجود دارد که احتمالاً جوابی بر نوشته‌های جالینوس و ارسطو است و مشخص می‌کند که او در علم طب نیز ‏مطالعه کرده است. مثلاً وقتی انسان بیمار می‌شود، طبیب باید اعضای بدن انسان را بشناسد و اینکه غذای این انسان چیست ‏و باید چه خوراکی را استفاده کند.‏
قنبر بکوا در بخش دیگری از سخنان خود گفت: انسان معمولاً سه نوع خوراک استفاده می‌کند: یکی گوشت حیوانات و ‏دیگری گیاهان و دیگری آب طبیعی. وقتی می بینیم هر سه سالم هستند بدن انسان هم سالم است. اگر گوشت سالم نبود ‏انسان صددرصد بیمار می‌شود. و یا اینکه ما بی جا و کمتر یا بیشتر از حد این ماده غذایی را استفاده می‌کنیم. غیر از این ‏فارابی تأکید می‌کند که تغذیه خوب داروی طبیعی ما است. یعنی درست و به جا و در وقت غذا خوردن کلید سلامتی ما ‏است که اوّلین بار توسط وی در جوامع اسلامی مورد اشاره قرار گرفته است. غیر از این فارابی به علم زیست شناسی و گیاه ‏شناسی نیز پرداخته است که بحث بسیار مفصلی دارد. همچنین فارابی به زبان شناسی پرداخته است. ‏
او اضافه کرد: اما نکته دیگر اینکه فارابی شناسی در قزاقستان اهمیت و ارزش بسیاری داشته است. بخصوص از سال ۱۹۷۰ ‏میلادی به بعد و در زمان شوروی سابق تلاش زیادی شد که برخی از آثار معروف فارابی به ویژه موسیقی کبیر و آثار او در ‏حوزه فلسفه، منطق و یا ریاضیات و البته کتاب الحروف را به زبان قزاقی ترجمه کردند. البته بیشتر این آثار ابتدا به زبان ‏روسی ترجمه شده بودند و بعد به زبان قزاقی ترجمه شدند. در سال گذشته که قزاقستان هزار و صد و پنجاهمین سالگرد ‏ابونصر فارابی را به صورت گسترده و باشکوه جشن گرفت، در دو سال چندین کتاب فارابی از زبان اصلی توسط فارابی پژوهان ‏به زبان قزاقی ترجمه و با توضیحات علمی کامل چاپ شد. این نشان می‌دهد که یک دوره جدید فارابی پژوهشی در ‏قزاقستان شروع شده است و امیدواریم در آینده نزدیک تمام آثار او را از زبان اصلی به قزاقی و روسی ترجمه کنیم و توضیحات ‏علمی مفصلی توسط فارابی پژوهان نوشته شود و مردم ما بیشتر با آثار این حکیم بزرگ آشنا شوند.‏
او در پایان تأکید کرد: فارابی دانشمندی است که معاصرتر از برخی از پژوهشگران ما است و هر اثر او به روز است و نمی‌توان ‏فکر کرد که اندیشه او کهنه و به روز نیست. می‌توان جواب سؤالات را در آثار فارابی پیدا کرد. جوانان را به مطالعه آثار فارابی ‏تشویق می‌کنم و مطمئنم حتماً مطالب جالبی را در این آثار پیدا می‌کنند.‏

مدینه فاضله و حکومت فیلسوفان
در ادامه حسن سید عرب عضو هیأت علمی دانشنامهجهان اسلام به ایراد سخن پرداخت و گفت:لازم می‌دانم که ‏فرارسیدن روز جهانی فلسفه را خدمت همه دوستداران این دانش تبریک عرض کنم و از انجمن آثار و مفاخر فرهنگی قدردانی ‏و تشکر کنم که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادند تا مطالبی را به عرض برسانم. مقام فارابی در فلسفه اسلامی بسیار با ‏اهمیت و ارزشمند است و درباره جوانب مختلف اندیشه او سخنان فراوانی گفته‌اند؛ اما آنچه که در این دهه‌های اخیر متداول ‏است، بحث در این نکته است که فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی است. این عبارت و این سخن، کمی قابل تأمل است یعنی این ‏که باید بررسی شود که مبنای نگاه به تاریخ فلسفه چیست که چنین سخنی قابل طرح می‌شود. اگر ما نگاهی الهی به فلسفه ‏کنیم، فلسفه اعطائی است: «وَمَنْ یُوتَ الْحِکْمَه فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا» و اگر نگاه انسانی به فلسفه داشته باشیم، فلسفه کشفی ‏است. یعنی درباره کشف قواعد ذهنی و عقلی است؛ همان‌طور که در تاریخ فلسفه هم گفته شده است؛ درباره منطق عده‌ای بر ‏این عقیده‌اند که منطق، کشف قوانین ذهن توسط ارسطو بوده است و او این قوانین را کشف و تدوین کرده است و نام آن تا ‏کنون منطق صوری یا ارسطویی است. بنابراین اگر نگاه مبتنی بر وحدت به تاریخ فلسفه و معنای عام آن داشته باشیم، ‏تأسیس در مقطعی از این تاریخ، قابل معنا و قابل اطلاق نیست.‏

او افزود: شاید بتوان گفت که فارابی به نوبه خود، احیا کننده فلسفه اسلامی است و این احیاء به همان طریقی است که ‏سهروردی معتقد است که احیا کننده حکمت فُرس در عهد خودش است. کلمه احیاء با تأسیس از این حیث متفاوت است. ‏حتی در دهه‌های اخیر هم، به طور مثال در بحث ظهور نهادهای علمی دینی، مانند حوزه علمیه قم، این موضوع که معتقدند ‏مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی «رضوان الله تعالی علیه»، مؤسس حوزه علمیه قم است، شاید بشود بر این معنا که ‏حمل کرد که ایشان احیاگر این حوزه‌اند؛ چون قبل از تشرف ایشان به قم، مدارس علمیه‌ای متداول بوده و عالمانی مشغول ‏درس و بحث در حوزه علوم عقلی و نقلی بودند. بنابراین تأسیس فلسفه اسلامی و انتساب این عنوان به فارابی، چندان هم به ‏سود فلسفه اسلامی نیست؛ زیرا اگر معتقد باشیم که فلسفه اسلامی بخش قابل پیوند با تاریخ عمومی فلسفه است، نمی‌شود از ‏مقطعی قائل به تأسیس بود، چون تأسیس همیشه با ابداع همراه است. اگر قائل به این معنا باشیم که فارابی مؤسس فلسفه ‏اسلامی است، باید دامنه تاریخی فلسفه اسلامی را از تاریخ عمومی فلسفه جدا کنیم و این صدمه به نظریه وحدت تاریخ ‏فلسفه می‌زند.‏
سید عرب ادامه داد: به نظر می‌رسد که شاید عقیده بر این باشد که فلسفه اسلامی در قالب وحدت تاریخ فلسفه، بخشی از ‏ظهور اندیشه عقلی در این تاریخ است که در قلمرو مسلمانان مطرح شده و پرسش‌های فلسفی‌ای که آنها از هستی داشتند ‏مطرح شده و از این حیث می‌توان گفت که فلسفه اسلامی برای قائلان به این فلسفه، در واقع ناظر به گونه‌ای کاوش و پژوهش ‏عقلی در قلمروی پرسش‌های فلسفی است که مسلمان‌ها داشتند.‏
او درادامه گفت: میان ما و قدما در توصیف مقام و اعتبار فارابی اختلاف است. آنان وی را معلم اوّل دانسته و معلوم نیست که ‏مراد از معلم، همان مؤسس است یا خیر! اما امروز از او به‌عنوان مؤسس فلسفه اسلامی یاد می‌شود. احتمالاً این نظریه مسبوق ‏به چند ‌انگیزه است:‏
‏۱٫ مواجهه با وضعیتی تازه و برآمده از نسبت میان این نوع از تفکر با فلسفه‌های رایج و معاصر و جدید؛
‏۲٫ چنین لحاظی نزد قدما نبوده زیرا آنها در نظر به تاریخ فلسفه، به وحدت آن توجه کرده و کثرت و تقطیع تاریخی – زمانی ‏آن را لحاظ نکرده‌اند؛
‏۳٫ پرسشی از مقام مؤسس و بحث از ماهیت فلسفه اسلامی به مسائلی اساسی در بررسی هویت ایرانی و اسلامی فلسفه ‏بازمی‌گردد. فیلسوفان در طرح و کشف قواعد عقل فیلسوف محسوب می‌شوند نه مؤسس. ‏
وی تصریح کرد: فارابی در کوشش‌های فلسفی خود به تأمل در نسبت میان فلسفه و دین و بحث از مدنیت پرداخت که البته ‏تأمل در این مسائل در یونان هم رایج بوده و با طرح آنها در عالم اسلام، نمی‌توان او را مؤسس فلسفه اسلامی دانست. مؤسس ‏بودن او در منظری قابل بررسی است که به جای تاریخ فلسفه بتوان به تاریخ فلاسفه التفات کرد. پرسش فیلسوفان مسلمان با ‏حکیمان یونان تفاوت دارد. نمی‌توان فلسفه را ذاتاً یونانی دانست و در عین حال قائل به تأسیس فلسفه اسلامی یا هر فلسفه ‏دیگر شد. اگر فلسفه از خارج از جهان اسلام آمده باشد طرح تأسیس آن معنا ندارد. فلسفه اسلامی شرح بسط و تفصیل فلسفه ‏یونان نیست، بلکه تحقق دوره‌ای از تاریخ فلسفه است که طی آن نسبت جدیدی با وجود، تحقق یافته و این نسبت در دیانت ‏مسلمانان نیز تأثیر کرده است.‏
او اظهار کرد: در کتاب الجمع بین رای الحکیمین به خوبی نشان می‌دهد که اندیشه فارابی در طول فلسفه افلاطون و ارسطو ‏است. او در این کتاب پس از تتبع به جمع آرا پرداخته و جمع، تنها گویای این معنا نیست که نوع تفکر فلسفه اختصاص به ‏دوران یونان دارد بلکه نوع تفکر فلسفه اسلامی در برخی مسائل انطباق با حکمت یونان دارد نه به طور کامل.‏
سید عرب ادامه داد: فارابی چون نمی‌خواست به شناسایی اندیشه‌های آنها اکتفا کند، به جمع میان فلسفه اسلامی و ‏اندیشه‌های افلاطون و ارسطو روی آورد. فارابی توانست بر مبنای تلقی عقل نزد مسلمانان و با دخیل دانستن عناصری از ‏اندیشه فلسفی یونان، به جهان‌شناسی فلسفی در تمدن اسلامی – ایرانی دست یابد. در طرح فلسفی او، اجزایی از حکمت ‏یونان دیده می‌شود و فلسفه اسلامی چیزی بیش از این نیست. به نظر فارابی توجه مسلمانان به فلسفه با مدنیت آنان آغاز ‏شد و نفی آن در حقیقت به اندیشه ذاتی دانستن فلسفه، نزد یونانیان و نفی تمدن‌های دیگر باز می‌گردد. بنابراین فلسفه ‏اسلامی، تداوم تاریخ فلسفه است نه صورتی برگرفته از ماده‌ای به نام حکمت یونان. از شاخصه‌های فلسفه اسلامی، آمیختگی ‏آن با فرهنگ ایران کهن است و استواری نسبت اخیر توانسته که تا کنون فلسفه اسلامی را در قلمرو خود تمرکز بخشد. مع‌هذا ‏اسلام و یونان و ایران مبنای فلسفه اسلامی هستند، اما فلسفه اسلامی عین هیچ یک از آنها نیست.‏
او افزود: فارابی تأله را با جهان‌شناسی فلسفی آمیخت و نخستین فیلسوف مسلمان بود که جمع میان تعبد وتعقل کرد، ‏عینیت جبرئیل و عقل فعال نزد حکیمان پس از وی، از نتایج کوشش‌های فلسفی فارابی محسوب می‌شود. توجه او به قرآن ‏کریم برخاسته از اصالت فلسفه نزد وی است. بلکه طریق تأویل نیز در نظر او به این اصل قابل توجه بوده است. ماهیت فلسفه ‏اسلامی به بسط فلسفه در اسلام باز می‌گردد. فارابی در عالم اسلام و طرح مدینه فاضله، دو منبع نبوت و فلسفه را لحاظ کرد ‏و آنها را از اجزای مدینه دانست. در مدینۀ فاضله وی حکومت متعلق به فیلسوفان است و خدا در آن مدینه غایب نیست و ‏نمی‌توان نقش نبی را در آن مدینه نادیده گرفت. به نظر وی فلسفه با رهاورد انبیاء مرتبط است و رای او موجب شد که نبوت، ‏شأن فلسفی در مدینه پیدا کند و بعدها حکمت نبوی طرح شد. فلسفه مدنی فارابی برخاسته از نوع تعلق او به اندیشه فلسفی ‏در یونان و اسلام است. البته مؤسس بودن فارابی مشروط به توجه وی به اندیشه مدینه فاضله نیست زیرا دین جنبه ناظر به ‏فلسفۀ عملی در حکمت او است. فلسفه نزد او عین آرای اهل مدینه و مسبوق به حکمت نظری است. وی بعدها به فلسفه ‏نظری اهمیت نداد و فیلسوفان مسلمان هم آن را دنبال نکردند.‏
عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام درپایان گفت: در حقیقت با توجه فارابی به مدینه فاضله، تقسیم جامعه به طبقات ‏گوناگون صورت گرفت. سبقه فلسفه به تمدن نشان می‌دهد که با تأسیس آن تفکر به حد تعالی خود رسیده، در حالی که ‏فلسفه اسلامی در عهد فارابی به کمال خود نرسید تا به واسطه آن بتوان او را مؤسس فلسفۀ اسلامی دانست.‏

کشمکش عقل و دین در اندیشه فارابی
قاسم پورحسن عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی دیگر استادی بود که در این نشست علمی به ایراد ‏سخن پرداخت.او گفت: مهم‌ترین نزاع سدۀ سوم و چهارم در دورۀ نخست اسلامی‌‏‎ ‎را باید مسألۀ سازگاری و ناسازگاری ‏حکمت و شریعت برشمرد، مسأله‌ای که تاکنون همواره بنیادی‌ترین مناقشه محسوب شده است. اهمیت کتاب الحروف فارابی ‏از آن حیث است که تبیینی صحیح و دقیق از صورت کشمکش و مبانی آن به دست داده و فارابی در آن کوشش کرده است تا ‏راهی برای پاسخ به اصل پرسش پیدا کند. اهمیت الحروف صرفاً بدان سبب نیست که پاسخی صرف به مناظره داده یا از ‏منطق دفاع نموده و یا حتی کوشش کند تا تنها بنیان‌های زبانی تفکر را آشکار نماید؛ بلکه اهمیت اساسی الحروف به‌واسطۀ ‏اهتمام‌هایی است که فارابی به‌عنوان یک فیلسوف در برابر جامعه انسانی از خود ظهور داده تا ضمن آنکه از عقل انسانی دفاع ‏به‌عمل می‌آورد، نسبت کنکاش‌های زبانی و تأملات فلسفی و نیز پیوند میان دو ساحت زبان طبیعی و زبان فلسفی و بالاخره ‏رهیافت سازگاری فلسفه و دین را تبیین سازد.‏
‏ وی افزود: به عبارتی الحروف واکنش یک فیلسوف به جریان مخالفت با عقل و تفکر بوده و می‌تواند امروزه برای ما سرشت ‏نزاع‌هـای کلام، فلسفه، نحـو و منطق که به مـدت دویسـت سال در دنیای اسلام جریـان داشت را عیان ‌سازد‎. ‎
او ادامه داد: در ابتدای سدۀ چهارم جریانی وجود داشت که جریان عقلی و فلسفی را در تضاد آشکار با دین تلقی کرده و فهم ‏دین بر اساس بنیان‌های ‌فلسفی را موجب تباه شدن دین قلمداد می‌کردند؛ البته عمده جریان‌های فکری در دنیای اسلام در ‏آن روز با فهم عقلی و فلسفی شریعت سر مخالفت داشتند و سنت فلسفی را سنتی بیگانه برمی‌شمردند. باید الحروف را ‏تفسیری عقلی از دین و جامعه برشمرد، تفسیری که در مقابل تفسیر جاری و مبتنی بر قدرت قرار می‌گرفت. فارابی با الحروف ‏نشان داد که نظام دانایی یک بنیاد است و ارزش آن به خود عقل باز می‌گردد. در مقابل، مخالفان جریان عقلی به پشتوانۀ ‏نظام قدرت، سعی داشتند تا به حذف فلسفه و عقل و در نهایت تفکر عقلی در جامعه دست بزنند. ‏
پورحسن اظهار کرد: در ابتدای سدۀ چهارم یعنی بیست سال قبل از تدوین کتاب الحروف، جریان کلامی‌اشعری ظهور کرده و ‏مخالفت با فلسفه را شتاب بخشید. مسألۀ اصلی نزد فارابی ابتدا ارزش بنیادین تفکر و فلسفه بود و سپس در پرتو آن کوشید ‏تا اعتبار و وثاقت عقل و نقش تفکر فلسفی در فهم دین را تبیین سازد.‏
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی تأکید کرد: الحروف واجد مهم‌ترین کشمکش‌های فلسفی و عقلی سیصد ساله نخست ‏دنیای اسلام است. دو گفتمان بر این سیصد سال حاکم است: گفتمان ظاهرگرایی و شریعت محورِ ایمانی و گفتمان ‏باطن‌گرایی و عقل محور و فلسفی. فارابی گرچه در صدد تلفیق شریعت و حکمت است؛ اما نماینده جریان عقلی است. او ‏تلاش دارد تا ابتدا بنیان‌های این دو جریان را تبیین نماید و سپس از اهمیت شالوده فهم فلسفی و عقلی دفاع نماید. به باور ‏فارابی، بدون فلسفه نمی‌توان فهمی‌ از شریعت داشت. شریعتِ راستین بر اندیشه عقلی راستین استوار است. بدون ابتناء دین ‏بر فلسفه، دین توهمی ‌بیش نخواهد بود.‏
او اضافه کرد: روشن است که فارابی نه عقل را به دین فرو کاسته و نه در صدد بوده تا دین را از ساحت شریعتش خارج ‏ساخته و با التقاط از دیدگاه نوافلاطونی، دینی غیر وحیانی را سامان دهد. فارابی دین و فلسفه را در جایگاه حقیقی خویش ‏نشانده و معتقد است دین حقیقی تعارضی با فلسفه ندارد، همان‌طور که فلسفه راستین نیز ناسازگار با دین نیست. تعارض ‏ناشی از پندارهاست؛ جایی که فلسفۀ ظنی و ناراستین سر برمی‌آورند و ادعای تهافت با دین می‌کنند یا مثال‌ها، مجازها و ‏برگرفتی از دین را دین حقیقی پنداشته و ادعای تناقض و ستیز می‌کند. این نکته‌ای بنیادین است که متأسفانه بسیاری از ‏فارابی‌پژوهان مانند ابراهیم مدکور، ماجد فخری و الجابری نتوانستند درک دقیقی از آن داشته باشند.‏
پورحسن در پایان تأکید کرد: در طرح فارابی نه عقل و فلسفه تقلیل پیدا می‌کنند تا الجابری او را متهم به فهم ایدئولوژیک ‏نماید و نه دین از ساحت حقیقی‌اش بیرون می‌آید. عقل نزد فارابی یک بنیاد است، اصلی محوری که بر برهان راستین استوار ‏است. آدمی‌ می‌کوشد تا با کمک برهان قیاسی به معرفت صحیح دست پیدا کند. برهان، خود بنیاد است و فرآیند استدلال در ‏برهان ما را به شناخت یقینی سوق می‌دهد. فارابی معرفت یقینی را در سازگاری با دین تلقی می‌کند، چرا که این سنخ از ‏معرفت، چیزی جز شناخت اصل هستی و معرفت به اسباب نیست. این نوع شناخت به دیدگاه وی برترین شناخت محسوب ‏می‌شود، چرا که می‌تواند ما را به حقیقت عالم و سبب اولی برساند. این معرفت را فارابی برترین و شریف‌ترین گونۀ معرفت ‏می‌داند که سبب معرفت به مبدأ هستی خواهد شد.‏

نایِ سور و سوگ ؛ فرضیه‌ای بر نای نواز بودن فارابی
‏ احمد صدری محقق و پژوهشگر حوزه موسیقی سخنران پایانی این برنامه بود.او گفت: عنوان سخنرانی که خدمت شما ارائه ‏می‌شود «نایِ سور و سوگ ؛ فرضیه‌ای بر نای نواز بودن فارابی» است؛ این هم مشمول آن است که فارابی نوازنده «عود» بوده ‏است.کما اینکه تمامی نوازنده‌ها و موزیسین‌های آن دوره‎ ‎نوازنده عود بوده‌اند، مانند دوره معاصر ما که‎ ‎ساز تار، ساز رسمی ‏است در آن دوره نیز ساز عود، ساز رسمی و مجلسی‎ ‎آن دوره تاریخی بوده است.‏
او افزود: امری که باعث شد، بنده فرضیه‌ای را راجع به این مبحث بتوانم طرح بکنم، دو عبارت ساده در کتاب تاریخ الفی بود. ‏این اثر یکی از کتاب‌های تاریخ هزار ساله سرزمین‌های اسلامی است که توسط جمعی از نویسندگان در زمان‎ ‎اکبر شاه بابلی، ‏سومین‎ ‎پادشاه تیموری در هند، نگاشته شده و یکی از مهم‌ترین منابع تاریخ اسلام است.‏‎ ‎این کتاب در واقع تاریخ دانشنامه ‏هزار ساله اسلام است که مهم‌ترین وقایع‎ ‎دوره تاریخی‎ ‎هر سال را‎ ‎به طور خاص، مشخصاً به بحث گذاشته است.‏
صدری ادامه داد: نثر این کتاب بسیار ساده و روان است و از روی کتاب‌هایی که در آن دوره تاریخی در دست هیأت مؤلف ‏بوده است، این مطالب را جمع کرده‌اند مجموعه این کتاب هم در ایران در ۸ جلد چاپ شده است و در دسترس افراد است.‏
کتاب شناسی این اثر به این شرح است که خدمت شما عرض می‌کنم: این کتاب توسط آقای غلامرضا طباطبایی مجد ‏تصحیح شده است و مجدد در اختیار محققان و پژوهشگران قرار گرفته است. در جلد سوم این کتاب، صفحه ۱۸۴۶، ‏مهم‌ترین واقعه‌ای که در این دوره نقل شده، وفات حکیم ابونصر فارابی است. در اینجا آمده است، زمانی که ابونصر فارابی به ‏شامات و شهر حلب می‌آید، در این دوره سیف الدوله همدانی حاکم آنجا است. مجلسی را ترتیب داده و تمامی محققان و ‏متفکران دوره خود را گرد آورده و در باب مبحثی به گفت‌وگو می‌پردازند. و دراین‌باره در کتاب آمده است: فارابی، بعد از آن با ‏علمای آن مجلس آغاز مناظره کرده و بر همه فائق آمد و کار به جایی رسید که جمیع علمای آن مجلس در مقام استاد ‏درآمده و هرچه از وی می شنیدند به قید تحریر می‌کشیدند. چون مجلس متفرّق گشت، سیف الدوله ابونصر را نگاه ‏داشته و او را درسلک ارباب اختصاص، انتظام داد و اهل ساز و آواز را طلب داشته و بزم طرب منعقد ساخت. چون اهل ساز ‏شروع در نواختن کردن ابونصر بر ایشان اعتراضات موجه و ایشان هم معترف شدند، کرد… بعد از مجلس، مجلس ساز و آوازی ‏برپا می‌شود و دیده می‌شود که فارابی با نوازندگان شروع به گفت و گو می‌کند. سیف الدوله از وی پرسید تو را بر این علم ‏وقوفی است ؟ گفت آری! ‏
او اضافه کرد: آورده‌اند که ابونصر فارابی و از میان خود خریطه‌ای بگشاد (خریطه کیسه چرمی کوچکی که بر دستار خود قرار ‏می‌دادند) و از آنجا چند قطعه چوب بیرون آورد، آنها را با یکدیگر ترتیب داده و به نوعی بنواخت… این چه نوع سازی بوده ‏است که فارابی از همیان خودش آن را باز کرده و چند قطعه چوب را بر آورده؟ آیا ساز عود بوده است؟ به نظر می‌رسد که ‏با توجه به اینکه من روی موسیقی نواحی مختلف ایران سال‌ها کار کرده‌ام و در میان مناطق و اقوام مختلف سازهای مختلفی ‏را دیدم، یکی از سازهایی که این عبارت به یاد من آورد ساز سرنا بود در منطقه کرمان. کرمان از مناطقی است که تنوع ساز ‏سرنا در آن فوقالعاده زیاد است قطعات مختلف سرنا جدا از همدیگر بهم ترتیب داده می‌شود و می‌شود یک ساز کامل را ‏درست کرد. ‏
‏ صدری در بخش دیگری از سخنان خود گفت: یکی از انواع سرناها در مناطق ایران، این قابلیت را دارند که بتوان قطعات آنها ‏را از هم جدا کرد و نه تنها این ساز بلکه سازهای دیگر مانند نرمه نای هم این قابلیت را دارد که با همدیگر اتصال پیدا کنند ‏تا بتوان با آن اجرا کرد. البته نظر بنده این نیست که لزوما فارابی صد در صد نوازنده سرنا بوده، بلکه بیشتر به نظر می‌رسد ‏که سازی که بر اساس این متن می‌توانیم استنباط کنیم این است که در آن مجلس ایشان ساز بادی نواخته است.‏
او افزود: به جز این ماجرا بر اساس متن موسیقی کبیر فارابی، به نظر می‌رسد که اگر بخواهیم طبقه‌بندی در سازهای مختلف ‏داشته باشیم و مبنای طبقه‌بندی را داشته باشیم، در آنجا فارابی قید می‌کند که حنجره انسان اکمل تمام سازها است و هیچ ‏سازی بالاتر از حنجره انسان نیست. در مرتبه بعد سازهایی که می‌توانند حنجره انسان را محاکات بکنند، در ردۀ دوم قرار ‏می‌گیرند.‏
پژوهشگر حوزه موسیقی در پایان تأکید کرد: یکی از آن سازهایی که در جای جای موسیقی کبیر فارابی، از آن به عنوان ‏اکمل سازها یاد می‌شود، ساز سرنا است. آن را به عنوان اکمل تمامی سازها می‌داند چرا که می‌تواند تمامی نغماتی را که ‏حنجره انسان ادا می‌‎کند را محاکات کند و از این منظر به عنوان اکمل سازها از آن یاد می‌کند. او در رده اوّل، سازهای بادی ‏را قرار می‌دهد(انواع نای‌ها) به نظر می‌رسد که با توجه به این دو موضوعی که خدمت شما عرض کردم می‌توان این فرضیه را ‏مطرح کرد که فارابی به جز اینها، توانایی نواختن سازهای دیگر را هم داشته است، ولی یکی از سازهایی که می‌نواخته، ساز ‏بادی بوده است.‏