نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ در نشست علمی بهار مشروطه(ادبیات دوران مشروطه با تکیه بر آثار ملکالشعراء) که روز یکشنبه ۱۴ مردادماه ۱۳۹۷ با حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی همچون دکتر مجتهد شبستری، استاد منوچهر صدوقیسها و دکتر نوشآفرین انصاری برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره […]
در نشست علمی بهار مشروطه(ادبیات دوران مشروطه با تکیه بر آثار ملکالشعراء) که روز یکشنبه ۱۴ مردادماه ۱۳۹۷ با حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی همچون دکتر مجتهد شبستری، استاد منوچهر صدوقیسها و دکتر نوشآفرین انصاری برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن و دکتر محمدرضا حاج آقابابایی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی به ایراد سخنرانی پرداختند.
در ابتدا دکتر حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی سخن خود را با عنوان «بهار شعر ایران» آغاز نمود و گفت: عمر شصت و پنج سالۀ مرحوم محمدتقی بهار (۱۲۶۵ -۱۳۳۰ش)، مصادف با یکی از حساسترین و پیچیدهترین ادوار حیاتِ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرز و بوم بود. سالهایی که حکومت یکصد و سی سالۀ قاجار، آخرین نفسهای خود را میکشید و در گذار انتقال به دوران پهلوی دورهای برزخی را تجربه میکرد. دورهای که ورود مذهب به سطح جامعه و حرکتبرانگیزی آن، ظهور مییابد و غرب آرام آرام برای کشور یک مسئله میشود؛ زیرا اروپا از منظر شاهانِ قاجار، تعریفی خاص، بسیار سطحی و نازل دارد و محلی برای تفریح و دیدن پیشرفتهای اروپاییان است که اثرات آن در صورت و سیرت و آرزوی فرنگی شدن به صورت محسوسی در زیر پوستِ عشرتطلبان قاجاری میدود و برای هنرمندان و اندیشمندان نیز نطفه اصلی نوعی بازنگری در سنّت و تاریخ اندیشه است. از این رو، دورهای که بهار در متن آن متولد میشود، رشد میکند و به بار مینشیند، وی را به شدت درگیر جریانات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی میسازد تا آنجا که با کودتای رضاخانی، در کنار بزرگانی چون شهید حسن مدرس به مبارزه با استبداد میپردازد، تبعید و زندانی میشود و البته در نهایت با برگزیدن فعالیتهای علمی و ادبی، تسلیم سرنوشت خویش میگردد تا سالهای پایانی عمر، که عهدهدار تصدّی مقام وزارت فرهنگ کابینۀ قوامالسلطنه میشود. حقیقتاً بازخوانی تاریخِ حیاتِ بهار، بازخوانی تاریخ یکی از پیچیدهترین ادوار سیاسی ایران است. اما این بازخوانی، تمامی وجوه و ابعاد این تاریخ را دربر نمیگیرد، زیرا مبارزانی دیگر با جهتگیریها و شیوههای مختلف هم در این میدان مبارزه حضور دارند که گرچه در برههای همراه با بهار بودند، اما به حکومت مستبد رضاخان تسلیم نشدند و مرگی مظلومانه و غریبانه را در کاشمر پذیرا شدند. البته ناگفته نماند بسیاری از جوانب دیگر تاریخ معاصر ایران که مغفول مانده است باید مورد بررسی، تحلیل و پژوهش قرار بگیرد. بیشک در ساحت ادبیات و فرهنگ ایران معاصر، بهویژه در زمینه ارتباط با ادبیات کهن و پربار ما که بزرگان و سرآمدانی همچون سنایی و عطار بر تارک آن میدرخشند، در عرصۀ شعر و آن هم قصیده، بهار قطعاً نقطه عطفی در تاریخ ادبیات ایران محسوب میشود. در متن این کتاب، بر این وجه شخصیت برجستۀ بهار و نیز دیگر وجوه ارزشی حیات او کاملاً پرداخته شده است؛ اما نگارنده بر آن است تا وجه دیگری از حیات ادبی او را برجسته سازد که کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. بهار در ۱۸ سالگی به مقام ملکالشعرایی آستان قدس رضوی میرسد و از آنجا که شوق وافری به مبانی دینی و منزلت والای حضرت ختمی مرتبت(ص) و ائمه معصومین(ع) بهویژه ثامنالحجج و آستان مقدس آن حضرت دارد، اشعاری نغز در این باره میسراید:
تبارکالله از این فرخ آستان که بود به پاس درگه او آسمان همیشه مقیم حریم زادۀ موسی که چون دم عیسی روان فزاید خاک درش به عظم رمیم به چشم زایر این آستان بود روشن هر آنچه گفت به سینا نهان ز چشم کلیم به است فرش ره او ز مرغزار بهشت چنانکه خاک در او ز کوثر و تسنیم چراست پشت سپهر اینچنین خمیده و گوژ اگر ندارد پیش درش سر تعظیم زهی بر آنکه نهد روی دل بر این درگاه برای صافی و دین درست و قلب سلیم چنانکه خادم این در، بهار مدحسرای که هست بندۀ دیرین و خاکسار قدیم کمینه چاکر این آستان که از ره عجز نهاده است به کوی رضا سر تسلیم مگر ستاند روزی ز خاک این درگاه دوای جان علیل و شفای قلب سقیم ز پاک یزدان بادا دمی هزار درود بر این حریــم و خداوند این خجسته حریم (بهار، ۱۳۴۵: ۴۷۷-۴۷۸)
از این رو باید گفت مراثی مذهبی بهار جلوهگر ایمان مستحکم اوست و بیانگر اخلاص او در عبودیت باری تعالی است، تا آنجا که ابیات فوقالعاده گرانقدری در اثبات وجود خدا، در جواب نورسیدۀ خودباختهای به نام بهمنی شیرازی میسراید که در اشعاری با عنوان «محاکمه با خدا» از حضرت حق گلههای بسیار کرده بود. اگرچه «بیچوننامه»ای توسط شخصی با نام سرهنگ اختر در جواب به بهمنی سروده میشود ولی چون به نظر استاد بهار میرسد، خود در ادامۀ کار وی، ابیاتی را با عنوان «در اثبات خدا» میسراید و مینگارد. ابیاتی که نگارنده مایل است در طلیعۀ این کتاب آورده شود تا برات و جواز بخشایش و مغفرت استاد محمدتقی بهار در سرا و جایگاه دیگری باشد که در آن، همه به نگاه و نظر رحمت و مغفرت حضرت حق چه بسیار نیازمند و محتاجیم:
من و تو اخگرا! همسایگانیم عجب نبود که با هم رایگانیم اگرچه من ضعیفی بیپناهم ولی همسایه سرهنگ شاهم شنیدم گفتی ای سرهنگ عیار در اثبات خدا یک رشته اشعار نهادی نام «بیچوننامه» آن را به بیچوننامه چون بستی میان را به کشف مشکلی همت نمودی دلیری کردی و جرأت نمودی حکیمان را در این ره پا به سنگست درین وادی کمیت جمله لنگست اگر در قعر دریا ماهیای کور برون آرد سر از این معدن نور بشر هم پی برد از سر ّ بیچون تعالی وصفه عمّا یقولون بدان حضرت نظرگاهی نداریم که غیر از پنج حس راهی نداریم برون زین پنج ره، ره نیست جان را که جان زین پنجره بیند جهان را حواس پنج اگر پنجاه بودی خرد را کی به صانع راه بودی خرد را پالهنگ از این حواس است ولی صانع برون از این قیاس است گرفتم آنکه صانع را توان دید چو در اکناف عالم نور خورشید چو او را نیست ضدی، کی هویداست که هر چیزی به ضد خویش پیداست اگر ظلمت نبودی در زمانه ندادی کس ز نور خور نشانه خدا دریا و این عالم سبوییست سبو را ز آب دریا آبروییست کجا ظرفی که پر از آب دریاست خبردار از تک و پایاب دریاست خرد را اندرین ره دستگه نیست به حق جز با شهود و کشف ره نیست رهی هر چند در اثبات رب نه ولی اثبات رب چندان عجب نه عجب دارم من از آن پاک رایی که گوید نیست عالم را خدایی چو در اثبات او عقل است ابتر به نزد عقل انکارش عجبتر امید و بیم و وهم و فکر و پندار خرد را میکشد تا عرش دادار گذر سازد بهچندین ریسمانها خرد، چون بندباز از آسمانها بدین اسبابهای بیکرانه دهد از هستیش لختی نشانه چو والاتر بود از وهم، جاهش خرد عاجز شود با دستگاهش چو زین اسباب اثباتش نشاید به نفیش بیش از این اسباب باید دگر کاثبات حق اصلی قدیم است بشر را این طریقی مستقیم است جهان را یاد حق ذکری مدید است ولی انکار حق فکری جدید است طبیعی نفی صانع را ندا کرد دلیل او را سزد کاین ادعا کرد وجود اصل است و اعدامند موهوم که عالم را وجودی هست معلوم چو بر هستی است اصل کار عالم وجود حق بود اصلی مسلم چو هستی هست خود اصل اصیلی موحد را نمیباید دلیلی ولی آن کو به صانع نیست قائل براهین باید او را و دلایل خرد چون مانده عاجز در صفاتش تو عاجزتر شوی در نفی ذاتش به بودش گشته حیران فکر دانا به نابودیش چون گردی توانا؟ بود اثبات واجب صعب و دشوار ولی صد ره از آن مشکلتر، انکار گرفتم آنکه نابودی اصیل است جهان بوده بر بودش دلیل است وگر نادیدنش را می خلافی نبودن را ندیدن نیست کافی بسا محسوس، کان وهم است و بازی بسا دیدن که کذبست و مجازی چه بس اشیاء نامرئی و پنهان که موجودند نزد عقل و برهان شدی قائل به یک برهان ساده که باشد شمس گردان ایستاده به برهانی دگر گشتی تو خستو که باشد خاک ساکن در تکاپو ز حس بر بند لب برهان فراز آر که بی برهان نیاید راست انکار وگر در نفی حق برهان نداری سزد که ایمان به اصل کلی آری وگر وجدانت نپذیرد شهاده برو در سایۀ فکر و اراده که راهی رفته و رایی رزین است صلاح مردم دنیی درین است خدا مرهم نهِ دلهای خسته است تسلیبخش دلهای شکسته است خدا سرمایۀ امید و بیم است که اصلاحات را رکنی قویم است خدا تعدیلفرمای هوسهاست خدا اندازهبخش ملتمسهاست بدی کز آز و کین قوت پذیرد صدی هشتاد ازو تخفیف گیرد خدا باشد به نزد اهل بینش نگهدار نظام آفرینش دگر چون مردم گیتی ز آغاز به ذات صانعی گشته همآواز ازویش بیم، وقت زشتکاری بدو در نیکیاش امیدواری اگر گوییش عالم را خدا نیست سرانجام وجودت جز فنا نیست شکستهدل شود گر راستکار است درندهتر شود گر بد شعار است تو خواهش عجز خوان، خواهی سعادت بشر با ذکر یزدان کرده عادت اگر گوید به ترک عادت خویش بلای اجتماعی آیدش پیش کنون کز صد، نود یزدان ستایند بدین یزدان ستایی، دیو رایند معاذالله کزین یزدان ستایی برون آیند و این بیم خدایی بشر با قید دین دزدند و کافر چو قید دین زنند، الله اکبر! تو را گر حس همدردیست با خلق مهل تا افکند دور این کهن دلق مشو منکر بهل انکار منکر ز من گر نشنوی، بشنو ز (اخگر) که بیچوننامهاش قولی صوابست از آتش خاسته است اما چو آبست (همان: ۱۹۱-۱۹۴)
در پایان، از تمامی عزیزان گرانقدری که با نگارش مقاله، زمینه تدوین چنین مجموعه شایستهای را در بزرگداشت مرحوم بهار فراهم آوردند بسیار سپاسگزارم و از خداوند متعال خواستارم روح مرحوم استاد محمدتقی بهار را با روح مبارزان راه شرف، انسانیت و آزادی قرین گرداند.
سپس دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی هم ضمن تشکر از شرکتکنندگان در نشست به بیان خاطره تنها دیدار خود با مرحوم ملکالشعرای بار در مجلس ختمی در مسجد سیدعزیزالله پرداخت و گفت: بهار در مقطع دکتری ادبیات در دانشگاه تهران تدریس میکرد ولی من هنوز به دوره دکتری نرسیده بودم و نتوانستم از محضر ایشان استفاده کنم اما آثار او مورد استفاده ما و همه دانشجویان بود. وی افزود: مرحوم بهار از افرادی بود که معتقد بودند باید حتی زبانهای قبل از اسلام را هم فرا گرفت، حتی زمانی که یک استادی از خارج آمده بود و به تدریس زبان پهلوی پرداخت، صادق هدایت و مرحوم ملکالشعرای بهار از شاگردان او بودند، به همین دلیل در کتاب سبکشناسی او میبینید که به ریشههای کلمات فارسی هم اشاره دارد. دکتر محقق در ادامه به زندگی، پیشینه تحصیلی و سابقه واعظی او در آستان قدس رضوی به جای پدر خود اشاره کرد و اشعاری از بهار در موضوعات مختلف از جمله شعری درباره امام زمان علیهالسلام را قرائت نمود.
دکتر محمدرضا حاجآقابابایی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی از دیگر سخنرانان این نشست گفت: انقلاب مشروطه به تعبیری آغاز دوران مدرن در جامعهی ایرانی به شمار میآید. البته حرکت به سوی تجدد از اواسط دوران قاجار آغاز گردیده بود و با انقلاب مشروطه این تلاشها به ثمر نشست؛ هرچند جامعهی ایرانی به دلایلی نتوانست از میوههای این انقلاب بهرهمند گردد و سرانجام بار دیگر استبداد در چامعه پدید آمد؛ البته استبدادی با رنگ و بوی مدرنیزم. گروههای اجتماعی گوناگونی در راه پیروزی انقلاب مشروطه تلاش نمودهاند که از میان آنها شاعران و نویسندگان نقش پررنگتری یافتهاند . آثار ایشان ماندگاری و تأثیرگذاری بیشتری پیدا کرده است. یکی از برترین شاعران دوران مشروطه ملکالشعرای بهار است که در راه اهداف انقلاب اشعار فراوانی را سروده است. آنچه در شعر بهار بیش از هر مضمون دیگری به چشم میخورد، دو موضوع وطن و آزادی است و به عبارتی میتوان بهار را شاعر وطن و نغمهسرای آزادی به شمار آورد. بعد از پیروزی انقلاب مشروطه و به سبب ضعف فراوان جامعهمدنی و عدم آگاهی مردم و نبودن زیرساختهای فکری، سیاسی و اجتماعی، اکثر مناطق کشور دچار آشوبهای سیاسی میشود و عدهای با دیدگاههای گوناگون به مخالفت با دولت مرکزی میپردازند و خطر تجزیهی ایران، بیش از هر زمان دیگر از سوی روشنفکران و مبارزان دوران مشروطه احساس میشود؛ از این رو ایشان امنیت کشور و حفظ تمامیت ارضی ایران بر بسیاری از اهداف انفلاب مشروطه ترجیح میدهند و به ناچار از شکلگیری استبداد رضاخانی حمایت مینمایند، به این امید که بتوانند تا جای ممکن از اثرات نامطلوب آن بکاهند و مانع دیکتاتوری شوند؛ هر چند بررسی حوادث و اتفاقات دوران رضاخانی نشانگر آن است که روشنفکران عصر مشروطه در این عرصه نیز چندان موفق نبودهاند. با توجه به آنچه بازگو شد، دگرگونی در دیدگاههای سیاسی ملکالشعرای بهار را میتوان بر اساس این دیدگاه تبیین نمود؛ زیرا آنچه در وهلهی نخست برای بهار اهمیت ویژه داشت، حفظ تمامیت ایران بود؛ از این رو بهار ترجیح داد به ناخواست تغییری در دیدگاههای سیاسی خود پدید آورد.
همچنین لوح تقدیر انجمن به همراه کتاب نفیسی به چهرزاد بهار، فرزند مرحوم ملکالشعرای بهار اهداء و از وی تقدیر شد.
در پایان چهرزاد بهار ضمن اشاره کوتاهی به زندگینامه پدرش، گفت: من آخرین فرزند مرحوم ملکالشعرای بهار هستم که در چهاردهسالگی پدرم را از دست دادم و محضر او را به خوبی درک نکردم، ولی او را خیلی خوب توسط مادرم شناختم. مادری داشتم که مثل کوه پشت پدرم ایستاد و با تحمل عذابها و رنجهای فراوان حداقل خیال پدرم را از نظر خانواده جمع کرد و نگذاشت نگران این موضوع باشد. چهرزاد بهار در ادامه به دستگیری بهار در شب عیدنوروز توسط نیروهای رضاخان برای چاپ دیوانش اشاره کرد و افزود: دیوان پدرم تا قبل از مرگش اجازه چاپ نیافت و بعد از مرگ او به کمک آقای جعفری در نشر امیرکبیر توانستیم آن را به چاپ برسانیم که واقعا از مرحوم جعفری سپاسگزاریم و روحش شاد که با وجود اینکه انتشارات امیرکبیر نوپا بود، چاپ دیوان پدر را پذیرفت. فرزند بهار گفت: با چاپ دیوان پدر و حق و تالیف آن توانستیم مقبره بهار را بسازیم. چون تا آن موقع پولی در بساط نداشتیم که مقبره را بسازیم. خوشبختانه مقبره ساخته شد و هنوز هم که هنوز است، بهترین مقبرهای است که در قبرستان ظهیرالدوله از طرف خانواده ساخته شده، نه از طرف سازمان یا ارگانی.
این مطلب بدون برچسب می باشد.