نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶ در نشست بازخوانی اندیشههای مرحوم دکتر محسن هشترودی که روز پنجشنبه ۲۱ دیماه ۱۳۹۶ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ دکتر محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور؛ دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ استاد […]
در نشست بازخوانی اندیشههای مرحوم دکتر محسن هشترودی که روز پنجشنبه ۲۱ دیماه ۱۳۹۶ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ دکتر محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور؛ دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ استاد سید عبدالله انوار، عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ پروفسور ژاک دوبوک، رئیس تحقیقات علمی وزارت علوم فرانسه؛ مگردیچ تومانیان، رئیس شاخه ریاضیات فرهنگستان علوم و دکتر فریبا هشترودی، فرزند محترم پروفسور محسن هشترودی به ایراد سخنرانی پرداختند. همچنین قطعاتی توسط هنرمندان طنبور نواز در این مراسم اجرا شد.
دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ضمن خوشآمدگویی به حضار به ایراد سخنرانی پرداخت. وی گفت: به روح بلند مرحوم هشترودی در یکصد و دهمین سالروز تولدش درود میفرستم و از خداوند متعال میخواهم روح آن مرحوم را با ارواح پاکان و عالمان محشور بفرماید. بگذارید کلام خود را با این جمله شروع کنم: فیلسوفان، ریاضیدانان عالم ذهناند و ریاضیدانان، فیلسوفان عالم عین. فیلسوف هستی را تفسیر میکند و ریاضیدان آن را تغییر میدهد یا امکان تصرف در آن را در اختیار ما مینهد و مرحوم دکتر هشترودی هم فیلسوف بود هم ریاضیدان. پس هم حاکم جهان ذهن بود هم حاکم جهان عین. هم شاعر بود و موسیقیدان هم مسلط بر قوانین ریاضی و فلسفی حاکم بر جهان. راز این توامانی در جان و جهان این اندیشمند چیست؟ ادگار مورن، اندیشمند و جامعهشناس معاصر فرانسوی در مجموعه بسیار ارزشمند خود با عنوان «روش» و نیز در برخی دیگر از آثار خود، با تأکید بر بحران نظامهای آموزشی بشر، رویکرد Trans disciplinary یا فرارشتهای را پیشنهاد میدهد. این رویکرد با نیت حل بحران ناشی از تخصصی شدن بیش از حد علوم و لاجرم دوری شدید و وسیع دانشهای مختلف از هم ارائه میشود. امری که در جهان گذشته و سنّتمدار دیروز موجود بود و ضمن به رسمیت شناختن تخصصها و شاخههای مختلف علوم، تمامی آنها را در مجموعهای واحد و کلیتی وحدتگرا جمع میکرد. البته چنین رویکردی در گذشته بنا به جامعیت علوم و شاخههای آن، امکان ظهور فلاسفه یا حکمای کمتری را در جهان علم میداد زیرا به هر حال شاخههای گوناگون علوم و تبحّر در هر کدام، کاری بود بس سترگ و این خود عامل مهمی در عدم توزیع وسیع دانش در میان جوامع انسانی بود. اما تخصصگرایی شدیدی نیز که پس از رنسانس به مهمترین ویژگی علم تبدیل شد مصائب دیگری به دنبال داشت که مهمترین آنها را مورن در آثارش به درستی تحلیل کرده است. تخصصی شدن علوم در غرب البته بر عمق، ژرفایی، وسعت و مهمتر تأثیرات کاربردی علوم کمک شایان نمود، اما به همان اندازه با گسستن رشتههای پیوند میان علوم، عالمان و متخصصانی تک بُعدی آفرید. عالمانی که در رشته تخصصی خود بسیار عالم بودند اما از اتفاقات روی داده در جهان دانشهای دیگر کاملاً بیخبر بودند. چنین رویکرد مسلطی دانشها را بیشتر در مقابل هم قرار میداد تا مکمل. «این ایده موجب نقایصی چون دیدگاه تفکیکی و دوگرایانه و سادهگرایی اندیشه و تفکر غربی گردیده است. مورن به دوشقیهای کلاسیک مانند تقابل میان یگانگی / گوناگونی، اتفاق / ضرورت، کمیت / کیفیت، و سوژه / ابژه اشاره میکند و چاره را در فراتر رفتن از این دو شقیها میداند و معتقد است که به آنها، به عنوان واژههای متضاد و متناقض و در عین حال مکمل نگریست». همچنین مورن معتقد است از قرن هفدهم دو نوع اندیشه مطرح شد: اندیشه دکارت که میگفت «اگر با مسئله بسیار پیچیدهای رو به رو شوم دشواریهای آن را به اجزای کوچک تقسیم میکنم و هنگامی که همه آنها را حل کردم، کل را حل کردهام»، و اندیشه پاسکال که میگفت: «نمیتوانم کل را بفهمم اگر اجزای آن را نشناسم و نمیتوانم اجزاء را بفهمم اگر کل را نشناسم» و این دعوت به اندیشه پویا بود. متأسفانه نظر پاسکال نه به گوش گرفته شد و نه حتی فهمیده شد. اندیشه پیچیده در واقع میکوشد آن چه چیزها را به یکدیگر میپیوندد، نه تنها حضور اجزاء در کل، بلکه همچنین حضور کل در اجزاء را ببیند. این تاکید بر انشقاق و افتراق علوم مورد قبول نیست زیرا علم در ذات خود واحد است. تخصصهای مختلف بیانگر منظرها و موضوعات مختلف در علماند نه انشقاق حقیقت و جوهر علم. ضمن اینکه به قطع و یقین آنکس که موسیقی میداند و عامل درآن است در ریاضیات و معماری بسیار موفقتر است تا آنکه نمیداند. این یک مثال خُرد است در ابعاد فراتری این حقیقت را میتوان به عینه دریافت و باور کرد. امثال ادگار مورن یکی از ادلّه این بحران جاری در متن دانش و آموزش آن را تاکید بر همین انشقاق میدانند «نظامهای آموزشی در تمام کشورها با مثله کردن و انقطاع شناختها به پرورش ذهنهای تکبعدی و کاهنده میپردازند که تنها به یک بعد از مسائل، با فراموشی ابعاد دیگر آنها توجه میکنند. به این ترتیب، آموزش مدرسهای، دانشگاهی و حرفهای موجود از ما نابینایان سیاسی به وجود میآورند و از ایفای مسئولیتهای شهروندیمان جلوگیری میکنند. از همین رو، اهمیت آموختن برای عصر سیارهای آشکار میگردد که نیازمند اصلاح نظام شناخت، تفکر و آموزش میباشد» همچنین عدم توجه به لزوم بهرهگیری توأمان از فعالیتهای دو نیکره چپ و راست مغز. از دلایل بحران آموزش است: روانشناسان در تحقیقات و مطالعات خود، میان کارکردهای متفاوت دو نیمکره راست و چپ مغز انسان تفاوت قائل میشوند. به تعبیر جرله وی: «نیمکره چپ در طول زمان تحلیل میکند، درحالی که نیمکره راست در پهنه فضا به ترکیب میپردازد» روانشناسان با استناد به دو نیمکره مغز انسان، به دو شیوه پردازش مطالعات در آدمی معتقدند. از دیدگاه آنان آگاهی در نیمکره چپ ویژگیهایی چنین دارد: عقلی، متمرکز بر یک چیز، حسابی، ثانویه، تجریدی، هدایت شده، پیشنهادی، تحلیلی، طولی، ترتیبی، عینی و متوالی. اما نیمکره راست به جای آگاهی عقلی آگاهی شهودی، به جای توجه به یک چیز توجه به چند چیز، به جای محاسبه حسابی محاسبه قیاسی، به جای آگاهی ثانویه آگاهی اولیه، به جای اندیشه تجریدی اندیشه واقعی، به جای هدایت آزادی، به جای پیشنهاد تخیل، به جای تحلیل کلیت، به جای طولی غیرطولی، به جای ترتیبی غیرترتیبی، به جای عینی ذهنی و به جای توالی همزمانی را قرار میدهد. اما در این میان هستند کسانی که جان و روح خود را از تفکیک میان برهان و شهود رهایی بخشیده و همزمان هم با نیمکره راست خود موسیقی و شعر و هنر را زینت روح خود ساختهاند هم با نیمکره چپ فلسفه و ریاضیات را. کسانی که از تالاب تخصصی شدن بیش از حد دانشها خود را رهانیدهاند و با بهرهگیری توأمان از نیمکره چپ هم قدرت تحلیل، برهان، استدلال و فلسفهورزی دارند هم ترکیب شعر و شهود و عرفان. مرحوم هشترودی از جمله این اندیشمندان معاصر بود، متفکّری ژرفاندیش که موسیقی و ریاضیات، برهان و شهود، شعر و هندسه را با هم جمع کرد. آینده بشر یقیناً در گروی پیروی از الگوی همنشینی و موانست نیمکره چپ و راست یا برهان و شهود است.
دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن در ابتدای سخنرانی خود به زبان انگلیسی از حضور سفیر فرانسه تشکر کرد و گفت: مرحوم دکتر هشترودی جنبههای مختلف داشت اولاً که از خانوادهای روحانی بود و من برادر استاد هشترودی را هم میشناختم که استاد عربی بود. خود دکتر هشترودی مورد توجه دانشجویان بود و بسیاری از مسائل فلسفی و ریاضی را برای آنها بیان میکرد و تکیهاش بر این بود که فلسفه و ریاضی با هم در ارتباط هستند و کسی که ریاضی میداند باید فلسفه را هم بداند. او فلسفه قدیم و جدید را میشناخت و دانشجویان بسیار به او علاقه داشتند زیرا میتوانستند مطالب علمی را به زبان ساده از ایشان بشنوند.
سپس استاد سید عبدالله انوار، عضو شورای علمی انجمن با بیان اینکه ایرانیان باید به دکتر هشترودی افتخار کنند، گفت: او در هر موضوع علمی که وارد میشد حق صحبت و موضوع را ادا میکرد یکی از خدماتی که در زمان قدیم شد اعزام این دانشجویان برای تحصیل به اروپا بود. ایشان وقتی برگشت به عنوان معلم ریاضی آمد اما در ادبیات هم همانگونه اشراف داشت. او همیشه میگفت از هندسه اقلیدسی هیچ وقت غافل نشوید، هرچقدرهم در ریاضی تبحر داشته باشید. سپس استاد انوار با بیان خاطرهای درباره دوستی مسعود عمید و دکتر هشترودی گفت: صحبتهایی درباره نظر امام محمد غزالی موردی شده بود، در آن مجلس، استاد هشترودی بدون غلط همه اعراب را در متن عربی خواند و موجب حیرت هر دوی ما شد.
دیگر سخنران این مراسم دکتر محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور بود. وی گفت: بسیار خرسندم از افتخار و توفیقی که برای حقیر جهت حضور در این مراسم که مشحون از حضور بزرگان این کشور و همچنین مهمانان عالی قدر هست ، از دو منظر بیان احساس داشته باشم. نخست از نگاه فردی، به عنوان کسی که محصل رشته ریاضی دهه ۴۰ بودم و دانشجوی دهه ۵۰ و پروفسور هشترودی از هر دو دههای که حقیر خاطرات گذشته را مرور میکنم بسیار ممتاز، فرهیخته و بزرگ بود و هست. بنابراین وقتی با خبر شدم که چنین مراسمی امروز برگزار میشود به آن احساس نوستالژی که وجود دارد، بنده بسیار راغب شدم رغم همه مشکلات اداریای که همزمان وجو داشت بیایم و در این جلسه حضور داشته باشم. برمیگردم به آن دو دههای که از آنها یاد کردم، از منظر دیگر که جایگاه حقوقی حقیر هست یعنی به عنوان سخنگوی دولت و معاون آقای رئیس جمهور فرض و شرط بود که در این جلسه حضور پیدا کنم و مراتب و نوع نگاه دولت را نسبت به چنین مواریث بزرگ فرهنگی یادآور شوم. خوب ما اصالتهای مذهبیای داریم، خاطرم هست که در دهه ۵۰ که دانشجوی دانشگاه بودم علقه خاصی هم به کسانی که در گفتمان مذهب با مردم سخن میگفتند مثل مرحوم زنده یاد دکتر شریعتی داشتم . دکتر شریعتی در آن زمان مطلبی میگفتند که من آن را الان ارتباط میدهم با آنچه که متعین بوددر شخصیت فرهیخته و بزرگ پروفسور هشترودی. زنده یاد دکتر شریعتی به رغم نوع انتظاری که از یک فرد متخصص و دانشگاهی داریم تخصص را به نوعی نفی میکرد. کسانی که میپرسیدند که چطور میشود که یک استاد دانشگاه تخصص را نفی کند. ایشان میگفت از این جهت تخصص قابل انتقاد است که آدم را یک وجهی بار میآورد. مثالهای سادهای میزد، میگفت وقتی که یک خیاط به آدم نگاه بکند قبل از این که آدم را ببیند لباس آدم را میبیند و یک آرایشگر قبل از این که آدم را ببیند موی آدم را میبیند و این فرد و آن ناظر را غافل میکند از آن کیفیت وجودی و نظر داشت که انسانها باید جامع و عمیق و ضلیع به مسائل نگاه بکنند. برای ما آن زمان پروفسور هشترودی یک چنین نمادی بود. ضمن اینکه از نگاه ما محصلین ریاضی ایشان در اوج ستاره درخشانی در سپهر ریاضیات بود اما همین بیاناتی که الان شما از این شخصیت بزرگ علمی و ریاضیدان برجسته شنیدید چقدر گسترده و عمیق ایشان در همین بیاناتی که الان پخش شد و برای ما آن زمان بسیار پرجاذبه بود چون در آن دهه کسانی که خاطرات سالهای ۵۰ را دارند و به خصوص سالهای نخستین ۵۰ همیشه در دانشگاهها و بحث روشنفکری همراه با نوعی نگاه ماتریالیستی به مسائل بود. ایشان در همین بیانات کوتاهی الان همه ما استعماع کردیم چقدر عمیق از عاطفه، سعادت و از این که دانش هر چند اوج پیدا کرد اما باعث سعادت و خوشبختی انسانها نشد. وقتی انسان خوشبخت خواهد بود که به سایر ابعادی که نیازمند او است دست پیدا کند. یکی از ابعاد وجودی انسان و نیاز انسان به دانش و اوج گیری دانش است. انسان همه اینها را اگر داشته باشد اما عاطفه نداشته باشد، هم دوستی و هم نوعی نسبت به انسانهای دیگر را نتواند ظهور و بروز بدهد هر قدر هم دانش فراوان نمیخواهم آن مثال را بگویم، بار سنگین کتابهایی که میتواند بر دوش یک انسانی بماند، اگر آن ورود نکند به عمق جان انسان و انسان را با انسانهای دیگر مرتبط نکند چه ارزش؟ و پروفسور هشترودی برای ما که در آن دوره دنبال گمشده میگشتیم یک شخصیت بسیار ارزشمندی بود. شاید برای ما که غیر از اصالت مذهبی نوعی تعلقات بومی و منطقهای هم داشتیم. ریاضیدانهایی هم از استان گیلان برای ما بسیار محترم بودند و هستند اما پروفسور هشترودی بخاطر این ابعاد دیگر انسانی یک جایگاه بسیار ممتازی داشت. از این جهت وقتی امروز دریافتم که چنین محفلی قرار است که تشکیل بشود با عشق و علاقه همه کارهای دیگر را کنار گذاشتم که بیایم و زانوی آدم به پیشگاه این شخصیت بزرگ که از مواریث فرهنگی و علمی ایران عزیز ماست ادای احترام بکنم. از منظر دیگر در جایگاه دولت به هر تقدیر از چنین مسئولیت حقوقیای هم نمیتوانم مبرا باشم. هنوز شما عزیزان و سروران حاضر با دیدن حقیر تدایی میشود آن چه که از دولت باید سخنی به ملت بزرگ ارائه شود و حقیر به عنوان سخنگوی دولت صحبت میکنم. دولت با یک پشتوانه ایدئولوژیک و نظری کار اجرایی را آغاز کرد حداقل ۸ سال فرصتی که مجموعه حاضر جناب آقای رئیس جمهور، حقیر و برادران دیگر، رئیس محترم دفتر ایشان جناب آقای دکتر واعظی و جمعی از عزیزان که همراه بودیم در مرکز تحقیقات استراتژیک ۸ سال توفیق داشتیم بدون اینکه حتی احتمال جزیی بدهیم که ممکن است به کار اجرایی برگردیم و فکر می کردیم ممکن است همه ما دیگر از صحنه اجرا فاصله گرفتیم و نمیتوانیم با مجموعه حاضر آن زمان فعالیت بکنیم. مبانی نظری خودمان را نسبت به حکومت به ویژه توسعه که امروز مصداقی است برای تقسیم بندی کشورها بر اساس؛ خیلی توسعه یافته، توسعه یافته، کمتر توسعه یافته و در حال توسعه. نگاهمان نسبت به توسعه در کتابهایی که از آن زمان به رشته تحریر در آوردیم مشخص بود. ما نگاهمان به توسعه ، توسعه فیزیکی نیست که ابنیه و ساختمان های فراوانی را در یک دوره بتوانیم روی هم انباشته کنیم و بگوییم کشور را به توسعه رساندیم و یا از منظر دوستان ما توسعه این نیست که صرفاً مباحث اقتصادی را گشایش بدهیم. همه این ها هست اما اینها هیچ کدام همه توسعه نیست محور توسعه انسان است و ما به توسعه انسانی معتقدیم و با شاخصهایی که برای این نوع توسعه تعریف میکنیم پروفسور هشترودی یکی از مؤلفههای توسعه یافتگی ایران عزیز ماست، بود و الان هم به او می بالیم و به همه دانشمندانی که جمعی از آنها در همین محفل هم حاضرند دولت مباهات میکند و نسبت به این مواریث و این دارایی ها خودش را مستغنی میبیند. بر اساس آن سه دارایی که میتواند در زیر زمین باشد مثل معادن، انواع و اقسام امکانات زیرزمینی که خیلی از کشورها دارد و شاید نفت هم یکی از همین دارایی ها باشد این یک بخش است. دارایی دیگر ابنیه و ساخت و سازهایی که در روی زمین صورت میگیرد در برخی از کشورها هرچه بلند مرتبهتر ببینیم احساس میکنیم که دارایی این کشور بیشتر است که البته هست، هم آن زیر زمین و هم بر روی زمین. اما فراتر از آنها مغزها و انسانهایی است که در یک کشور وجود دارند، هنرمندان، دانشمندان اینها از جمله ثروت ملی یک کشور هستند و پروفسور هشترودی هرچند الان از نظر جسمی در بین ما نیست اما اندیشه و تفکر و وجود و نبوغش همچنان برای این نسل که ممکن است او را ندیده باشد به عنوان یک ارزش و یک الگو باقی است از این رو بر من فرض بود که از این جایگاه حقوقی و دولتی هم در جمع حاضر باشم. از همه مهمانان خارجی و داخلی که به احترام چنین شخصیت بزرگ، فهیم و واقعاً دانشمند و حکیم در این جمع حاضر شدند متواضعانه تشکر و قدردانی میکنم و امیدوارم که عرصه و بستر کشور برای رویش یک چنین انسانهای دانشمند و نگهداری از آنها فراختر، آمادهتر و مهیاتر باشد. از اینکه به سخنان حقیر گوش فرا دادید سپاسگزاری میکنم و آرزومندم که این شخصیت بزرگ و فرهیخته یعنی مرحوم پروفسور هشترودی با بزرگان و اولیا خداوند محشور باشد.
در ادامه این مراسم پروفسور ژاک دوبوک، رئیس تحقیقات علمی وزارت علوم فرانسه به ایراد سخنرانی پرداخت. ترجمه متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: از شرکت در این نشست، که برای ارج نهادن به خاطرۀ «محسن هشترودی» که فقط ریاضیدانی برجسته نبود، بسیار خوشوقت و مفتخرم. مایلم در مرحلۀ فرانسوی مسیر وی [ایامی که در فرانسه زندگی میکرد] شروع کنم: یعنی از زمانی که محسن هشترودی سی ساله به پاریس میآید، یا، به عبارت بهتر، به پاریس برمیگردد؛ زیرا پیشتر از آن اقامتی به عنوان دانشجوی بورسیۀ دولت فرانسه در این شهر داشته است. در آغاز، لازم است چند کلمه دربارۀ چشمانداز ریاضیات جهانی در این زمان ـ یعنی در سالهای ۱۹۳۰میلادی ـ بگویم. این چشمانداز، چشماندازی است که «از همگسسته» است. در هندسۀ دیفرانسیلی که رشتۀ محسن هشترودی است، دو کشور قابل ملاحظهاند: – آلمان، زادگاه گوس و ریمان، پیشتازان آن موقع ریاضیات. در این زمان شهر گوتینگن به عنوان مرکز منطق و جبر، علاقۀ چندانی به هندسۀ دیفرانسیلی نشان نمیدهد، برخلافِ هامبورگ که ریاضیدانان مهمی چون کاهلر و بلاشکه در آن میزیستند. – فرانسه، که متخصص بزرگ آن زمان، «الی کارتان» مسئولیت رسالۀ محسن هشترودی را میپذیرد. آن زمان ایالات متحده آمریکا، در هندسۀ دیفرانسیلی وزنهای به حساب نمیآیم. توان علمی این کشور (اساساً) با شروع مهاجرتِ اروپاییان جهش مییابد ولی، به هر حال تقریباً عقبتر از آن دو کشور اروپایی باقی میماند. اما آلمان و فرانسه سنتها و روشهای هندسیِ متفاوتی را گسترش میدادند که به نوعی از هم بیگانه بودند. به دیگر یک کلام، پارادایمهای علمی و ریاضی یکدیگر را درک نمیکردند. من باب نمونه، هرمان ویل ـ یکی از بزرگترین ریاضیدانان آن زمان آلمان بود ـ نوشته است که خواندنِ آثار و نوشتههای الی کارتان برایش بسیار دشوار است. باید به یاد آورد که آثار ویرانی جنگ جهانی اول از این کشورها گذر کرده و تبعات آن حتی بین ریاضیدانان کاملاً مشهود بود. برای مثال گاستون ژولیا سمینارهایی تشکیل میداد که محسن هشترودی نیز در آنها شرکت میکرد. از این رو، آلمان از این جریان دور نگه داشته میشد. در این زمان، یک جوان چینی از نانکین به نام «شینگ شن چرن» به هامبورگ میآید و بیگمان یکی از بزرگترین نامهای هندسۀ دیفرانسیلی قرن بیستم خواهد شد. او زمانی به آلمان میرسد که محسن هشترودی به فرانسه رسیده بود. به یک معنا باید قائل شد که چین در هامبورگ و ایران در پاریس مستقر میشوند. در حقیقت، توسط این دو ریاضیدان دفراگمانتاسیون هندسۀ دیفرانسیلی عملکردی میشود، که مقدمهای است برای جهانیشدن. چرن که رسالۀ خود را با آلمانها گذراند و هشترودی با فرانسویها، همدیگر را در پاریس، در سال ۱۹۳۸، ملاقات میکنند. آن دو طی مباحثاتشان پی میبرند که یک موضوع واحد ریاضی را با دو دیدگاه متفاوت بررسی کردهاند. از اینجا التصاق مشهور چرن- هشترودی پایهگذاری میشود که چند کلمهای دربارۀ آن خواهم گفت. اما برای لحظهای هم که شده به پاریس بازگردیم، به سالهای ۱۹۳۶ که محسن هشترودی به این شهر پا گذاشت. در این سال، گاستون ژولا شکل آکادمیک جدیدی برای آموزشِ پیشرفته و پژوهش در ریاضیات پایهگذاری کرد. این شکل جدید، به جای کلاسهای درس یا کنفرانسها بر سمینارها متکی است: همانگونه که خود ژولیا میگوید در این سمینارها، معلومات و شناختهها مشخص شده، همۀ پیچیدگیهای سطحی کنار گذاشته شده و مسیر کار به سوی مجهولات و ناشناختهها روشن میشود. در این سمینارها است که تفکرات ریاضی محسن هشترودی پایهریزی میشود، بهویژه در سمینار سال ۱۹۳۶ که اختصاص به کارهای الی کارتان دارد. در همین سال، الی کارتان سرآمد هندسه است. به عبارت امروزیتر نوعی ریاستِ عالی: هیچ هیأت داوری وجود ندارد که او عضو یا رئیس آن نباشد. اگر جرأت کنم بگویم در «مسیری نزولی». الی کارتان همراه با امیل بورل، یگانه استادان ریاضی دانشگاه سوربن، پیش از جنگ جهانی اول هستند و موقعی که الی کارتان سرپرستی رسالۀ محسن هشترودی را پذیرفت ۶۷ ساله بود، که سن قابل توجهی است، حتی اگر در نظر آوریم که میانگین سن استادان دانشگاه در این سالها در حدود ۶۰ سال بود. الی کارتان ریاضیدان سختگیر و نکتهسنجی بود. میکائیل اسپیوک، در سال ۱۹۷۵، دربارۀ وی چنین اظهار نظر کرده است: «الی کارتان بزرگترین هندسهدانِ دیفرانسیلی نسل پیشین است. کسان اندکشماری آثار او را خواندهاند. بسیاری تظاهر به خواندن آنها میکنند، همه در گفتن اینکه همگان باید آثار او را بخوانند متفقالقولند. من هر بار که به خواندن آنها پرداختهام، وحشت کردهام.» با این همه، الی کارتان انسانی فروتن بود و به هیچ وجه در پی آن نبود که گروه بیشماری از داوطلبان دکتری را زیر نظر خود داشته باشد. او فقط چهار نفر را به عنوان دانشجوی دکتری پذیرفت که تنها یکی از آنها فرانسوی بود: • شارل ازرمن، (در سال ۱۹۳ف) که نقشی مؤثر و اساسی در گروه بوریاکی ایفا کرده است. • محسن هشترودی، ایرانی، (در سال ۱۹۳۶) • رادو روسکای، رومانیایی، (در سال ۱۹۳۷) • یانو کتارو، ژاپنی، (در سال ۱۹۳۸) در مجموع، الی کارتان استاد بزرگی بود. چرن دربارۀ کارتان میگفت: «کارتان استادی بینظیر بود. آموزههایش برخوردار از تجربههای روشنفکرانۀ والایی بود که دانشجو را در این تصور عمدتاً «غلط» باقی میگذاشت که همۀ مطالب را درک کرده است.» به هر حال، نتیجۀ اقامت محسن هشترودی در پاریس رسالۀ «فضاهای عناصر با التصاقهای تصویری نرمال» است. در زمان کوتاهی که برای من در نظر گرفته شده، توضیح کامل دربارۀ رسالۀ محسن هشترودی امکانپذیر نیست. استاد تومانیان، دانشجوی پروفسور هشترودی، احتمالاً موارد بیشتری در این باره خواهد گفت. آنچه به من مربوط میشود، بیانِ نکاتی از رابطۀ یافتههای محسن هشترودی (در پاریس) با یافتههای چرن (در هامبورگ) است. نتیجۀ عمومی یافتههای آنها، همان التصاق مشهور چرن ـ هشترودی است: اگر موقعیت مشخص هندسی به نتیجه رسیده، لاجرم موقعیت دیگری نیز میتواند به نتیجه برسد. تفاوت بین دو ریاضیدان در این نکته نهفته است: چرن به نظر بسیاری از متخصصان، از روشی بسیار همجوار با روشهای هندسی استفاده کرده و یک «قضیۀ وجود» را پایهریزی میکند، حال آنکه محسن هشترودی یک «نتیجۀ ساختاری» ارایه میدهد. محسن هشترودی به این اکتفا نمیکند که «وجود» را اثبات کند، بلکه به محاسبۀ پارامترهایی که «موقیعت نهایی» را تعریف میکنند، میپردازد. این امر، کاملاً در سنت فرانسویِ کارتان قرار دارد، سنتی که همواره نزدیک به دلبستگیهای محاسباتی فیزیکدانان است. هشترودی چندین بار، انیشتین را ملاقات کرده و میدانست که فیزیکدانان نیازمند محاسبات دقیقاند. اختلاف فاحش بین «اثبات وجود» «این چیز مطمئن است، پس وجود دارد» و یک ساختار روشن. ( اینک این چیز ]نشانتان میدهم[ موجود است). در قلمرویی بسیار ساده به قضیۀ رُل فکر کنید. رُل تابع پیوستهای را تعریف میکند که در a و b به صفر میرسند و دارای ماگزیممی بین a و b است که محل آن مشخص نیست؛ در حالی که مایل به دانستن آن هستیم. کاربرد قضیۀ رُل در نظریههای مالی، به منحنی مشهور لیفر منتج شده است: در صورتی که فشار مالی صفر باشد، چیزی داخل منحنی نمیشود، در صورتی که فشار به ۱۰۰ درصد برسد نیز چنین است. حال با فرض اینکه عوامل اقتصادی به گونهای پیوسته به تغییرات پیوستۀ فشار اقتصادی پاسخ بدهد، یک نرخ «بهینۀ تحمیلی» بین این درصد وجود دارد، ولی کدام معلوم نیست. بسیاری از وزیران آرزومندند که قضیۀ رُل به یک نتیجۀ کاربردی ختم شود… . مایلم سخنانم را با دو نکتۀ مشخص خاتمه دهم: یک: باید کتابی جامع دربارۀ این ریاضیدان بزرگ [هشترودی] نوشته شود؛ نه تنها ریاضیدان، که فیلسوف، شاعر، مدیر دانشگاهی و خدمتگزار مردم. برای اینکار شیوههایی در اختیار دارم. آرشیوهای موجود در تهران، آرشیوهای دانشگاه پرینستون، آرشیوهای آکادمی علوم در پاریس، که فعلاً آثار الی کارتان را ـ که انسانی بسیار دقیق بود ـ جمعآوری و ضبط کردهاند. در میان نوشتههای الی کارتان دفترچهای دوازده صفحهای موجود هست؛ یادداشتهای کارتان روی رسالۀ محسن هشترودی. به یاد بیاوریم که در پایان جلسۀ دفاع پایاننامه، کارتان گفته بود: «اینک! جوانی که شایستۀ جایزۀ نوبل است… » علاوه بر آن، مکاتباتی به تاریخ ۱۹۴۶، بین ژان کامبوا، مشاور علمی آن زمان سفارت در تهران، و الی کارتان و محسن هشترودی موجود است. در آن زمان، سفارت فرانسه به این اپیزود تاریخ هندسۀ دیفرانسیلی آمیخته شده و علاقهمندی دفراگمانتاسیون جهانی شده بود ـ که پیشتر از آن سخن گفتم. در این راستا، امروز حضور سفیر فرانسه، پس از هفتاد سال، در این جلسه، برای ادای احترام به محسن هشترودی، بسیار خوشایند و سمبولیک است. مطمئن نیستم برای کتابی که نام بردم، مؤلف شایستهای پیدا خواهم کرد؟ به نظرم یک خانم ریاضیدان جوان ایرانی ـ که در آزمایشگاهی در آلمان فعالیت میکند ـ برای این کار بسیار شایسته است. به هر حال، باید برای اجراییشدنِ این کار کمک کنیم. پیدا کردن کمک مالی برای چنین کار مهمی نباید چندان مشکل باشد. دو: امروز در ایران، تأسیس مؤسسۀ علمی محسن هشترودی مطرح است. تقریباً نظیر آنچه ایتالیاییها در اریس / Erice در سیسیل، به احترام فیزیکدان بزرگ خود اِتوره ماجورانا / Ettore Majorana ساختهاند. این ایده در ماه ژوییۀ سال قبل با انجمن ریاضیدانان ایرانی به بحث گذاشته شد و امکان تأسیس یک مؤسسۀ بزرگ بینالمللیِ چندرشتهای شامل ریاضی، علوم زیستمحیطی و علوم رفتاری بررسی شد. در یک کلام، این پروژۀ قابل توجهی است؛ پروژهای بسیار جذاب که اگر ایرانیان علاقهمند باشند، وزارت تحقیقات فرانسه همۀ تلاش خود را برای به بارنشستنِ آن به کار خواهد بست. امروز، ما بیش از هر زمان دیگر، به ضرروتِ جهانی کمتر گسسته باور داریم، جهانی که در آن دانش و فرهنگ جایگاه مرکزی و اساسی داشته باشند. اندیشۀ تمرکز این مؤسسه در ایران روی مبانی علمیِ توسعۀ پایدار امری بسیار شایسته و نیکو و مورد علاقۀ جامعۀ فرانسه است که (طبیعتاً) مورد علاقۀ اروپا نیز خواهد بود.
سپس مگردیچ تومانیان، رئیس شاخه ریاضیات فرهنگستان علوم که در گذشته، در راستای تکریم دکتر هشترودی،یادواره ای مکتوب و بصری ساخته بود، چند خاطره از نوع آموزش و جامعیت و به روز بودن استاد هشترودی تعریف کرد.
درپایان، دکتر فریبا هشترودی با تشکر از کسانی که همیشه در زنده نگاه داشتن نام و آثار هشترودی کوشا بودند، گفت: تشکّرِ ویژه دارم از ریاستِ ارجمندِ انجمن، جنابِ دکتر بلخاری، و نیز جنابِ آقای خورابه که نهایت همکاری و لطف را در حقِ بنده مبذول داشتند.
بارِ دیگر، به پیروی از اعتقادِ قلبی پروفسور هشترودی، از دانشجویان و جوانانی که در این جمع حضور دارند، تشکّر میکنم؛ چرا که زندگیِ محسن هشترودی در خدمتِ به آنها بود و او در تمامیِ سخنرانیها و گردهماییها همواره تأکید میکرد که «پیر در خدمتِ جوان است و قبل از هر چیز، ما باید منتگزارِ جوانان باشیم.»
جناب آقای دکتر نوبخت، از حضورِ شما به جهت وقتی که از ماهها قبل تعیین کرده بودید تا یادِ پروفسور هشترودی را گرامی دارید، سپاسگزارم، بهخصوص که پیشنهادِ حضور در این نشست از خودِ جنابعالی بود و نیز نمایانگرِ تمام عیار احساسِ مسئولیت در قبالِ آنچه که خدمتگزارانِ راستین این مملکت برای این آب و خاک انجام دادهاند، است. در این جلسه، فرصتِ بیان تمامیِ همراهیها و توصیههای شایستۀ دیگرِ شما برای احیای فرهنگ و علم، (که محسن هشترودی یکی از نمایندگان آن بود) نیست ولی فیالحال بر آنها ارج مینهم و قطعاً در مناسبتهای دیگر آنها را به تفصیل ذکر کرده و قدر و سپاسِ لازم را بر آنها ایراد خواهم داشت.
سپاسِ خاص از جناب آقای پروفسور دوبوک دارم که زحمتِ آمدن به ایران را متحمّل شدند، آن هم با وجودِ برخی مسائل که نزدیک بود مانع از حضورشان شود.
از جنابِ سفیرِ فرانسه، آقای فرانسوا سنمو بسیار سپاسگزارم Monsieur l’Ambassadeur, votre présence me réchauffe le cœur, merci d’être des nôtres. اگر مرحومِ پدر زنده بود بیشک از دوستی و روابطِ دیرینۀ ایران و فرانسه، خصوصاً در زمینۀ علم و فرهنگ با شما سخن میگفت. همچنین از علاقهای که به زبانِ فرانسوی داشت و چه بسا اشعاری از بودلر، رامبو، مالارمه و قسمتهایی از کتابهای نویسندگانی چون، بالزاک، یورسنار، مالرو و دیگران را برایتان از بر میخواند. در مورد منطق اما بیشک از Fregé, Couturat, Contor, Peano; Carnap با ژک دوبوک به بحث و مبادلۀ میپرداختند.
و از تکتک استادان محترم، دوستداران، شاگردانِ سابق و یارانِ دیرپای محسن هشترودی، کمالِ سپاس را دارم و حقگزارِ آنان هستم.
خیال ندارم وقتِ حضار را زیاد بگیرم، چراکه در حوزۀ تخصّصِ استاد هشترودی، یعنی ریاضیات، کوچکترین صلاحیتی برای سخنپردازی ندارم. بارها به جد و شوخی گفتهام که دخترِ ریاضیدانِ بزرگ از ریاضی بهرهای نبرده است، شاید این امر به خاطر سایۀ عظیمِ پدر و همچنین جنبۀ ادبی و طبعِ شاعرانۀ زندهیاد هشترودی که عشقِ خاصی به ادبِ فارسی داشت بود و شعرهایش تأییدی است بر این موضوع، اما من متأسفانه نمیتوانم به نقدِ ادبیاتِ فارسی نیز بپردازم زیرا در این زمینه هم خود را صالح نمیدانم. با این همه، در قلمرو درهمبافتۀ فلسفه، هنر، فرهنگ، اجتماع و ادبیات، که یکی از دلمشغولیهای اساسیِ پدر بود، با او فصولِ مشترکی دارم.
صحبتهای ما در زمینۀ ادبیات و فلسفه، گاه تا نیمههای شب ادامه داشت. هم در این گفتوگوها و هم در نامهنگاریها، پدر مفصّل درباره کتابهایی که من میخواندم اظهارنظر میکرد و به پرسشهایم پاسخ میداد. بیاغراق امروز از وسعتِ دانش او و حجمِ کتابهایی که دربارۀ ادبیاتِ جهان خوانده بود، شگفتزدهام. وی همواره پیشنهادهایی برای خواندنِ کتابهای دیگر در این زمینهها برایم آماده داشت. امیدوارم در خاطراتی که آرزو دارم به زبانِ فارسی بنویسم، بتوانم شِمِّهای از یاد و گفتوگوهایم با پدر را در اختیارِ هموطنانِ ارجمند و علاقهمند قرار دهم.
در نظرِ من برجستهترین، ارزشمندترین و والاترین خصلتِ مرحومِ پدر، همانا آزاداندیشی، آزادگی و عشق به انسان و بالاخص به «جوانان» بود. او فیالواقع خود را در قبالِ آنان «مسئول» میدانست. باور کنید در این نکته ذرهای اغراق نیست. محسن هشترودی، بیعدالتی، تبعیض، تعصب، دگماتیسم، کوتهفکری و خرافات را تاب نمیآورد. او با تمامِ قدرت با این مقولات سلبی مقابله میکرد؛ همچنان که به جد، پشتیبان کسانی بود که در راهِ اندیشه و تفکرِ منطقی و انسانی قدم برمیداشتند.
از زمانی که به میهن برگشتهام، روزی نیست که یادِ این خصوصیاتِ اخلاقیِ محسن هشترودی، فرای شخصیت علمی و ادبی او را از شاگردانِ سابق و یا کسانی که حتی هشترودی را از دور میشناختند، نشنوم. او بحق معتقد بود که تاریخ را کشورگشایان نمیسازند، بلکه فارابیها، خیامها، حافظها، اینشتینها، گوتهها و دیگر اندیشمندان و هنرمندانِ جهان ساخته و خواهند ساخت. هشترودی، امروز قسمتی از تاریخِ ماست و من امیدوارم شایستگیِ آن را داشته باشم که قدمی کوچک در راهِ آرمانهای او ـ که خدمت به این آب و خاک و نسلِ جوان بود ـ بردارم.
واپسین عبارتهایم خطاب به پدر خواهد بود. من سالهاست با او درخلوتِ خود راز و نیاز دارم و امروز اجازه میخواهم این راز و نیاز در حضورِ شما و در جمع صورت گیرد: پدر! تو بهراستی فرزندان این آب و خاک را مثل فرزندانت دوست داشتی. اما تو واقفی که آنها نیز تو را مثل ما گرامی میدارند و دوست دارند و چه بسا که بسیار بیشتر از ما حقِ تو را ادا کرده باشند.
در میانِ تمام شاگردانت (که ایکاش فرصتِ ذکرِ نام تمامیِ آنان بود)، اجازه میخواهم از نماد آنها، جناب آقای هادی سودبخش، امروز از طرف خانواده، مرحومِ مادر و خودم تشکر کنم که در تمامِ این سالها ذرهای از تو دور نبود. علاقه او به تو فقط جنبۀ عاطفی نداشت. آقای سودبخش اعتقادِ عمیق داشته و دارد که اندیشۀ تو و خدماتی که به این آب و خاک کردهای، همواره توشهای برای ارتقای فکرِ منطقی و راهگشایی است در جهانبینیِ حال و آیندۀ جوانان. از جناب آقای هادی سودبخش استدعا دارم در جمع حضار به پا خیزند. من از ایشان همهجانبه سپاسگزارم. ایشان بر گردنِ من حق دارند و در زمانِ حیاتِ مادر و در سالهای غیبتِ من، بارِ مرا در قبالِ تو بر دوش کشیدند.
بارِ دیگر از همۀ حضار قدردانی میکنم و آرزومندم که ندای پروفسور محسن هشترودی (که منحصر به حمایت از جوانانِ این مملکت و خدمت، احترام و عشق به آنان بود) علاوه بر این جمع، در گسترۀ این آب و خاکِ کهن طنینانداز شود. سخنم را با ابیاتی از مرحوم هشترودی تمام میکنم:
ذرۀ شوقم به پیشِ چشمۀ خورشید بوسۀ سردم به روی مِهرِ سحرگاه دامن موجم جدا زِ ساحلِ امید رهروِ پیرم که ماندهام به گذرگاه گُلبنِ خشکم ز ِسیرِ دشت و چمن، دور سایۀ ابرم فِتاده بر رخِ کُهسار در پِیات، ای آرزوی گمشده تا چند خسته و فرسوده، راه و رسمِ تو جویم؟