نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سه شنبه, ۰۲ مهر ۱۳۹۸ مراسم بزرگداشت میرزا جهانگیرخان قشقائی، حکیم الهی و فیلسوف صدرائی، با حضور جمع زیادی از علاقهمندان به حوزه حکمت اسلامی در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد. در این مراسم که روز یکشنبه ۳۱ شهریورماه ۱۳۹۸ برگزار شد، حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ حجتالسلام و المسلمین […]
مراسم بزرگداشت میرزا جهانگیرخان قشقائی، حکیم الهی و فیلسوف صدرائی، با حضور جمع زیادی از علاقهمندان به حوزه حکمت اسلامی در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
در این مراسم که روز یکشنبه ۳۱ شهریورماه ۱۳۹۸ برگزار شد، حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ حجتالسلام و المسلمین دکتر حمید پارسانیا، عضو هیأتعلمی دانشگاه باقرالعلوم قم؛ استاد منوچهر صدوقیسها، عضو شورای علمی انجمن و دکتر حسین کلباسی اشتری، عضو هیأتعلمی دانشگاه علامه طباطبائی سخنرانی کردند.
حسن بلخاری در ابتدای این برنامه گفت: شاید برخی ندانند که میرزا جهانگیرخان قشقایی در چه دورهای حضور داشته است؛ حکیم جهانگیرخان، در سال ۱۲۴۳ هجری قمری، یعنی ۱۹۸ سال پیش متولد شد و در سال ۱۳۲۸ هجری قمری نیز در اصفهان دار دنیا را وداع گفت. او در دوره چهارصد ساله بعد از حکمت متعالیه صدرا پا به عرصه وجود گذاشت و قطعا یکی از حلقههای وصل مهم ایجاد نسبت میان عصر ما و حکمت متعالیه جناب ملاصدراست. او در ادامه سخنان خود گفت: البته او تنها نیست و بزرگانی چون آقامحمدرضا قمشهای، میرزای جلوه، آخوند کاشی، حاج آقارحیم ارباب و حاج ملاهادی سبزواری نیز هستند، لذا ظرف چهارصد سال گذشته، کسانی را که شارحان و ناقلان حکمت متعالیه بودهاند کم نداشتهایم. اما واقع امر این است که در این میان، میرزا جهانگیرخان قشقائی که استاد بزرگانی چون آیتالله العظمی بروجردی و حاج آقا رحیم ارباب است، یکی از چهرههای ممتاز این دوره چهارصد ساله به حساب میآید، از این رو اگر مکتب اصفهان و تهران نبود، معلوم نبود که آیا امکان انتقال سرمایه عظیم ملی شیعی حکمت متعالیه به عصر امروز وجود میداشت؛ امید داریم که دوره بعدی، دوره جهانی شدن این حکمت باشد. چراکه آنچنانکه جهانیان، بوعلی و شیخ اشراق را میشناسند، تقریبا از ملاصدرا اطلاعی ندارند. استاد دانشگاه تهران ادامه داد: ویژگی مهم این دوره چهارصدساله نزد حکمای این دوران، وجود چهار عنصر بنیادین، حکمت، فقاهت، اخلاق و شریعت است. اینها آن نکات بنیادینی است که این شخصیتها با توجه به آن قابل تعریف هستند. از یک طرف حکمت در جان و جهان اینها و در نفس و روح و کنش عالمانه آنان حضور برجسته دارد و البته تقریبا همه صدراییاند. گرچه که ما میرزای جلوه را داریم که «شفا» را ترجیح میداد، اما حاج ملاهادی سبزواری و جهانگیرخان بیشتر گرایش صدرایی داشتهاند. نکته مهم دیگر مساله فقه است. پیش از ملاصدرا، جمع حکمت و فقاهت را نداریم و این دوره چهارصد ساله دورهای است که همه اینها هم حکیم و هم فقیهاند، لذا میتوان نمونه اجتماع حکمت و تفقه را ثمرهای مانند انقلاب اسلامی دانست. رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تاکید کرد: یقینا اگر از دیدگاه جامعهشناسی سیاسی به این جریان نگاه کنید، در این دوره حکمای بزرگ ما که در حکمت سر به آسمان میسایند؛ در فقاهت نیز مسلط هستند. داستان ظریف اجتهاد مرحوم رحیم ارباب را درگذشته بیان کردهام. از طرفی در کنار این حکمت و فقه، اخلاق رانیز داریم و هریک از این بزرگان، از جمله میرزا جهانگیرخان در مساله زهد و اخلاق، انصافا بینظیراند. بلخاری در ادامه با اشاره به حکایتی از نحوه سلوک زاهدانه میرزا جهانگیرخان گفت: در احوالات مرحوم جهانگیرخان به نقل از کسی که کارواندار بوده، آمده است که میگوید: کاروانی را از اصفهان برای زیارت امام رضا(ع) به راه انداختیم. در کاروان فردی بود که عاقله مردی بود و سوار بر یک حمار حرکت میکرد. اوکلاهی هم برسر داشت و فوقالعاده هم متخلق بود. در حین راه رفتار عجیبی از او دیده شد. از جمله اینکه در مواردی پیش میآمد که در بلندیهای مسیر سوار حمار نمیشد و حتی بارهای دوش آن را نیز کم میکرد تا کمتر به او فشار بیاید… درحقیقت حکمت و فقاهت ما با توجه به این نوع اخلاق به تعالی رسید، اما باید بررسی کرد که چرا این نوع سلوک اخلاقی کمرنگ شده است. استاد دانشگاه تهران ادامه داد: جالب است که در اواخر دوره صفوی یک مسجدی در اصفهان ساخته میشد و خیّری از ثروتمندان بانی ساخت این مسجد بود؛ او هر روز برای سرکشی به مسجد میآمد. یک روز در بازدید روزانه خود متوجه شد، کارگری بر استری آجر بار کرده است و حیوان که گرسنه بود، همچنانکه از کنار دیوار حرکت میکرد، علفهایی را که روییده بود را نیز میخورد و مجدد به حرکت ادامه میداد. زمانی هم که میایستاد کارگر به او شلاق میزد. آن بانی ثروتمند نزد معمار رفت و گفت باید بنای مسجد را تخریب کنید و مجددا بسازید چراکه در مسجدی که دیوار آن با ظلم به یک حیوان زبان بسته ساخته شود، جایی برای خواندن نماز نیست. سپس دستور داد در مسیر این استران و حیوانات که بار میآوردند، آب و آذوقه فراهم سازند. این در حقیقت اخلاق اسلامی است و آن کارواندار میگفت که این پیرمرد را میدیدم که در مواردی که به سربلندی راه میرسید، بار را از دوش حمار برمیداشت و خودش آن را حمل میکرد و بعد وقتی میدید که برخی از افراد با شلاق پشت حیوان را میزنند آنها را از این کار بازمیداشت. اواضافه کرد: راوی میگوید که به مشهد رسیدیم که در این هنگام تولیت آستان قدس به استقبال آمد و سراغ آیتاللهی را گرفت. کارواندار میگوید ما در اینجا آیتالله نداریم و زمانی که نشان میرزا جهانگیرخان را میدهند، تازه متوجه میشود فرد کلاه دار کیست؛ میگوید که ایشان رفتهاند تا برای دیگران از چاه آب بیاورند… درحقیقت در این دوره چهارصد ساله، جمع این عناصر بنیادین را داریم، اما مساله این است که ببینیم عامل اصلی همنشینی فقاهت و حکمت درچه بوده است؟ قطعا یکی از دلایل آن، میل فراوان حکمت وحکما از دوره ملاصدرا به سمت حکمت شیعی است. رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با بیان اینکه ملاصدرا وامدار شخصیتی چون صدرالدین دشتکی و البته دیگر حکمای مکتب شیراز است، گفت: صدرالدین دشتکی بحث مهم اتحاد نفس و بدن را مطرح میکند. در جهان فلسفه نفس را مجرد و جسد را مجسد و امکان اجتماع اینها را ممتنع میدانند، اما «دشتکی» برای اولین بار در این زمینه نظریهپردازی کرده که این نظریه در فلسفه صدرا بازتاب وسیعی پیدا کرده است. بلخاری اضافه کرد: در کنار فقاهت، حکمت و شریعت، بحث اخلاق را داریم، که در حوزه فلسفه میتواند از نتایج اتحاد نفس و بدن باشد. درحقیقت حکمت نظری بالغ نمیشود، مگر اینکه در حکمت عملی و اخلاق نیز، فرد حکیم وفیلسوف، برجسته باشد. او تاکید کرد: از جمله نتایج اتحاد نفس و بدن در حکمت متعالیه این است که اگر فرد درحکمت متعالیه از جنبه نظری برجسته شد در فقه، عمل و زهد نیز باید برجسته شود. بلخاری ادامه داد: اما در کنار اجتماع فقاهت، شریعت، حکمت و زهد، مساله توجه به نهجالبلاغه هم بسیار مهم است. یک بحثی در باب میرزا جهانیگر خان بوده که آیا ایشان شرحی بر نهجالبلاغه داشته است یا خیر. برخی گفتهاند شرحی داشته و برخی میگویند که نداشته است. البته روزهای چهارشنبه جلسه درس شرح نهجالبلاغه داشته است و با ذهن حکمی خود نهجالبلاغه را شرح کرده است. او در توضیح این مطلب گفت: ظاهرا شرح نهجالبلاغه اثر محمدباقر نواب موجود بوده ومرحوم میرزا جهانگیرخان اصرار داشته که این اثر را چاپ کند و این اصرار آن مرحوم درچاپ اثر منجر به این شد که تدریس آن را هم عهدهدار شوند. یکی از ویژگیهای این دوره چهارصد ساله در میان علمای برجسته، انس با نهجالبلاغه بوده است که این نیز متأثر از اندیشه ملاصدراست. ملاصدرا در سفر سومِ موقف دوم اسفار اربعه خطبه اول نهجالبلاغه را شرح داده است. یکی از عوامل اصلی اجتماع عناصر بنیادینی که حکمایی فقیه و فقهایی حکیم آفرید، دقیقا این است که از ملاصدرا به بعد، کتاب شریف نهجالبلاغه بهعنوان یکی از منابع بنیادی حکمت ما مطرح میشود. استاد دانشگاه تهران درپایان سخنان خود گفت: معتقدم که در مجلس درس میرزا جهانگیرخان بهخصوص در باب نهجالبلاغه، صرفا بنابربیان مسائل تعبدی و شرعی نبوده؛ از زمان ملاصدرا به بعد حکمای ایرانی و شیعی دریافتند که نهجالبلاغه بهعنوان یکی از عظیمترین کتب بلاغت و فصاحت، میتواند سرچشمه منور احکام حکمی و دستاوردهای فلسفی و عرفانی نیز باشد.
جهانگیرخان قشقائی و زنده نگهداشتن حکمت در ادامه این مراسم حمید پارسانیا به ایراد سخن پرداخت و گفت: در چهارصد ساله اخیر، با حکمت صدرایی مواجه هستیم. نقطه عطف مواجهه با حکمت صدرایی، تقریبا به دویست سال بعد از خود ملاصدرا بازمیگردد که استادِ استاد جهانگیرخان بود و بیش از صد و پنجاه سال طول کشید تا حکمت صدرایی وارد عرصه فرهنگ آموزش و تعلیم و تعلم شود و واقعیت تاریخی پیدا کند. اینکه این مسیر چگونه طی شد تا یک نوآوری مورد قبول قرار گیرد و در متن تعلیم و تعلم واقع شود نیز، داستان خاص خود را دارد. استاد دانشگاه باقرالعلوم در ادامه افزود: فاصله حکیم متأله، ملاصدرا با شاگردانش یعنی فیض و فیاض نیز فاصله زیادی است؛ بنابراین تا حکمت صدرایی لوازم و پختگی خود را در متن تعلیم و تعلم داشته باشد، زمان زیادی طول کشید و مرحوم میرزا جهانگیر خان از اساتید پخته حکمت صدرایی است که البته این حکمت، بعد از افول اصفهان، مهاجرت دوگانهای داشت که فقه آن به نجف و حکمت آن به تهران آمد، اما میرزا جهانگیر خان فلسفه را در اصفهان زنده نگه داشت. او اضافه کرد: بحث از حکیم قشقائی درواقع بحث از بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی ماست و او فردی منزوی نیست، بلکه در متن نظام تعلیم و تعلم است و جوشش دانش او فقط در عرصه علمی نیست که در متن فرهنگ عمومی لایههای بعدی او هم قابل دیدن است. پارسانیا تاکیدکرد: درحقیقت بزرگانی مثل جهانگیر خان قشقایی، کانونهای مرکزی فرهنگ و تمدن ما هستند. البته این کانونهای مرکزی در نظام آموزشی مدرن به حاشیه رفتهاند، اما فرهنگ در حاشیه نیست و فرهنگ به پاسداشت دانش این بزرگان نیازمند است؛ بنابراین ضروری است که ما به معارف و دانش این حکما توجه فراوانی داشته باشیم، چراکه استفاده درست از این ذخائر علمی برای مدیریت دانش در جهان امروز و البته ایران امروز ما بسیار مفید و سرنوشت سازاست.
عامل انتقال حکمت متعالیه به عصر ما سومین سخنران این نشست علمی و فرهنگی، منوچهر صدوقیسها بود. او طی سخنانی گفت: جهانگیرخان قشقائی یکی از عوامل انتقال حکمت متعالیه به دوران بعد از خود است ؛ اما ضروری است که اشاره شود، حکمت متعالیه چیست و چطور انتقال یافته است. ابتدا باید گفت که این شخص شخیص که اسمش جهانگیر است، از خوانین قشقایی در اطراف اصفهان بوده و در اوایل جوانیاش تار میزده و من احتمال میدهم که سهتار میزده است. او افزود: میگویند که جد مرحوم استاد همایی که همای شیرازی باشد، جهانگیرخان را در جوانیاش میبیند و میگوید تو که میخواهی موسیقی کار کنی به اصفهان عزیمت کن؛ او نیز به اصفهان میآید و به دنبال کسی میگردد که سازش را تعمیر کند. وقتی سراغ یک تعمیر کننده ساز را می گیرد، به او نشانی منطقه جلفا را می دهند. در این حال چشمش به مدرسه صدر افتاده و می بیند که جماعتی نشستهاند، شخص زاهدی نیز درآن جا نشسته است. در این حال آن شخص به جهانگیرخان میگوید گیریم که در موسیقی مطرح شدی، اما پس از آن چه خواهدشد؟ تو استعداد داری، بیا و در اینجا درس بخوان و ترقی کن. جهانگیرخان که در آن زمان حدود چهل سال داشته نیز قبول میکند که در آنجا درس بخواند. او از آن به بعد فقه و فلسفه میخواند و تبدیل به یکی از اساتید ممتاز وحکمای بزرگ عصر خود می شود. این استاد فلسفه و حکمت اسلامی در ادامه با اشاره به معنای حکمت متعالیه بیان کرد: حکمت متعالیه به نظامی فلسفی گفته میشود که همراه نام صدرالمتألهین باشد. میدانیم و الا باید بدانیم که چهار روش معرفتی برای شناخت حقایق عالم گفته شده است؛ حکمت مشا، حکمت اشراق، عرفان و کلام. میگویند افرادی که میخواهند حقایق وجود را به درستی درک کنند، چهار راه دارند: حکمت مشاء که مبتنیبر عقل محض است اعم از اینکه همراه با شریعت باشد یا نباشد. او ادامه داد: در قبال حکیم مشائی متکلم است که او نیز مبنا را بر عقل میداند، اما مقید به شرع است؛ یعنی میگوید که اگر یافته عقلی خلاف شرع باشد، آن را نمیپذیرم و حکمت اشراقی نیز مقابل حکمت مشاء است که مبتنیبر تصفیه باطن است. عرفان نیز روشن است که عبارت از یافتههای حقایق بر پایه شهود و مقید به دین است؛ بنابراین این چهار مشرب وجود داشته است. ملاصدرا بیان می کند که میشود این چهار مشرب و مکتب را باهم درهم آمیخت. یعنی یک طبیعت خامسهای از این طبایع اربعه بیرون آورد. البته نه اینکه قسمتی از حکمت متعالیه مشائی و قسمتی از آن اشراقی باشد بلکه اینها درهم آمیخته شدهاند. عضو شورای علمی انجمن تصریح کرد: مبدا مشاء عقل صرف و مبدا اشراق تصفیه صرف است. ملاصدرا اینها را درهم آمیخته، یعنی اسفاری مبتنیبر عقل، شهود، آن هم مطابق با شرع به وجود آورده است. این اندیشه، به نام حکمت متعالیه نامیده شد که الآن نیز نظام حکمی غالب و حاکم بر روزگار ماست. این حکمت، سینه به سینه منتقل شده تا به زمانه ما رسیده است. مولف کتاب تاریخ حکما و عرفای متاخر برملاصدرا ادامه داد: جهانگیرخان قشقائی استادانی داشته که آن نسل به نسل به ملاصدرا میرسند. همچنین داستان حضور این حکیم در تهران نیز داستان قابل توجهی است. او برای تحصیل نزد آقا محمدرضا قمشهای به تهران میآید. او خود میگوید که به آقا محمدرضا قمشهای گفتم که برای تحصیل آمدهام که او به من گفت: به خرابات بیا. خرابات نیز قهوه خانه ای در تهران بوده و جهانگیرخان دراین مکان خدمت ایشان میرسد. استاد شروع به خواندن اسفار میکند که در اینجا جهانگیرخان میگوید چنان حال من تغییر کرد که گویی نزدیک بود دیوانه شوم. پس از آن نیز سالها در تهران میماند. صدوقیسها در ادامه تصریح کرد: جهانگیرخان حوزهای نیز تاسیس میکند و برای تحصیل فلسفه نیز شرط میگذارد افرادی که میخواهند فلسفه بخوانند باید تهذیب نفس کرده باشند. چون اگر فقیهی مرتکب خطا شود و مثلا شرب خمر کند این کار را به پای دین نمیگذارند، چون فقه طاهر است. اما اگر حکیمی این کار را انجام دهد، میگویند که از نکبت حکمت است و برزبان ها می افتد که همه حکیمان این گونه هستند. حکیم قشقائی در چنین محیطی حوزهای را تاسیس میکند که حداقل پنج نفر از مراجع شیعه مانند آیتالله العظمی بروجردی شاگرد آن مرحوم بودهاند. اما نکته مهم این است که جهانگیرخان از حلقههای انتقال حکمت متعالیه به دوره های بعد بوده و اساتید آن حکیم فقید به جناب ملاصدرا میرسند.
مربی و معلم نفوس در پایان این برنامه، حسین کلباسی اشتری سخنرانی کرد. او گفت: من به واسطه اینکه جد ما جزو شاگردان خاص و ارادتمندان میرزاجهانگیرخان قشقایی بود از ۷-۸ سالگی نام ایشان را زیاد شنیده بودم و از زبان پدرم نیز مکرر نام ایشان را می شنیدم. غالب حکایات و تعاریف هم جنبه علمی نداشت بلکه ناظر به سلوک و احوالات آن حکیم بود. از همان زمان می شنیدم که میرزاجهانگیر خان مربی و معلم نفوس بود. الان هم مقبره ایشان در تخت فولاد اصفهان، مقابل مقبره خانوادگی خاندان ماست. او در ادامه سخنان خود را در سه بخش بیان کرد و گفت: نکته اول اینکه عزیمت میرزا جهانگیرخان قشقایی از اصفهان به تهران به معنای سکنی گزیدن ایشان نیست و بهرغم اینکه در حوزه تهران حضور داشتند اما همواره بسیاری از طلاب هم از تهران برای دیدار و تلمذ نزد ایشان به اصفهان می رفتند، لذا حوزه اصفهان هم بسیار معتبر بوده است. نکته دوم جامعیت جهانگیر خان است. او حکیمی بود که هم عالم به نهجالبلاغه بود و هم آن را تدریس می کرد و تدریسش هم تدریس ویژه ای بود. او حکیمی ذوالفنون است که هم فقه می دانست هم کلام و حدیث وریاضی، هیات و نجوم، او اهل شعر هم بود ولی هیچگاه دلش نمیخواست بهعنوان شاعر شهرت داشته باشد. استاد دانشگاه علامه طباطبائی در پایان سخنان خود گفت: نکته سوم درباره حکیم قشقائی این است که او چیزی ننوشت واین امر خدشه ای به اعتبارش وارد نکرد. درحقیقت می توانیم اورا فیلسوف شفاهی بدانیم، چه اینکه بسیاری از فلاسفه ما اهل نوشتن نبودند، اما مربی نفوس بودند. میرزا جهانگیرخان هم یکی از بزرگ ترین مربیان و معلمان نفوس بود و البته در حوزه فلسفه و حکمت و فقه نیز از سرامدان عصر خود به شمار می رفت.
این مطلب بدون برچسب می باشد.