نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۶ مراسم بزرگداشت مرحوم استاد بدرالدین کتابی با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش روز چهارشنبه ۲۶ مهرماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار گردید. در این مراسم که با حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی همچون دکتر محمد موقتیان، حجتالاسلام و المسلمین سید محمود […]
مراسم بزرگداشت مرحوم استاد بدرالدین کتابی با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش روز چهارشنبه ۲۶ مهرماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار گردید.
در این مراسم که با حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی همچون دکتر محمد موقتیان، حجتالاسلام و المسلمین سید محمود دعایی و خانم نوشآفرین انصاری برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن؛ دکتر مهدی گلشنی، عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف و دکتر رضا شعبانی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات به ایراد سخنرانی پرداختند.
متن سخنرانی دکتر بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بدین شرح است: سخن اول من بزرگداشت یاد و نام حضرت استاد بدرالدین کتابی، معلم و استاد بزرگوار این سرزمین است و سخن دوم عرض خیر مقدم صادقانه و خالصانه خدمت تمامی شما بزرگواران که به احترام علم و معلم تقبل زحمت فرمودید و در مجلس بزرگداشت معلم گرانقدر این کشور شرکت فرمودید، و به ویژه سپاس از استادان بزرگواری که خود به نحوی از شاگردان آن مرحوم محسوب میشوند، جناب استاد گلشنی، استاد شعبانی و استاد محقق که برای ایراد سخنرانی قبول زحمت نمودند. همچنین از دوستان بسیار ارجمندم در انجمن سپاسگزارم و هر جلسه خود را موظف و مأمور میدانم که این عرض سپاس قلبیام را داشته باشم. سن و سال من به هیچ وجه اجازه نمیداد که جزء شاگردان ایشان باشم. هنگامی که ایشان رخ در نقاب خاک فرو بردند بنده جوان ۲۴ ساله و معلم بودم. بعد از سربازی کارم را با معلمی شروع کردم و افتخارم این است که همچنان معلم هستم. لذا به دلیل سن و سالم از این بزرگوار خاطرهای ندارم اما خاطرهای را از مرحوم خوانساری که خود از شاگردان مرحوم کتابی بوده است ذکر میکنم. مرحوم دکتر محمد خوانساری، ادیب و اندیشمند فرزانه در مقدمهای که بر کتاب مجموعه مقالات استاد بدرالدین کتابی (منتشرشده در سال ۱۳۶۸ شمسی) نگاشته ـ و مرحوم کتابی را دانشمندی گرانمایه و استادی وارسته و بافضیلت دانسته ـ آورده است: «استاد بدرالدین کتابی، این عبارت فرانسیس بیکن را (غالباً) تکرار میکرد و بر روی آن تکیه میفرمود که: عالِم حقیقی نباید مانند مورچه، تنها به گردآوردن دانه و انباشتن آن در لانه بسنده کند، و، نیز نباید مانند عنکبوت فقط از خود تار بتند ـ که البته نتیجۀ آن جز «اوهنالبیوت» نخواهد بود [نیز عالِم نباید به جهان خارج بیتوجه باشد و تنها به خیالپردازی و از خودبافتن بپردازد] بلکه باید بسان زنبور عسل باشد که گلها و گیاهان پاک و معطر را برمیگزیند و بر آنها مینشیند و عصاره آنها را میگیرد و در لابراتور وجودِ خود به عسل تبدیل میکند؛ عسلی که «مختلفاً الوانه» است، عسلی که «فیه شفاءللناس» است .» آنچه را مرحوم خوانساری ـ به نقل از مرحوم کتابی ـ بیان میکند فرانسیس بیکن ـ از بنیانگذاران علم نو ـ در آغازِ کتاب خود با عنوان ارغنون نو چنین برشمرده است. بیکن با بیان بتهای چهارگانه، موانع ادراک درست آدمی در درک طبیعت را ذکر میکند و آنها را بت قبیله، بت غار، بت بازار و بت تماشاخانه میخواند. بتهایی که [محصول] سفسطه یا خطاهای استدلال نیستند، بل تمایلات ناشایست ذهن انسانند: ـ اولی حاکی از نقصان طبیعی ذهن است و محصول نامبارک آن تعمیمهای بیمورد. ـ دومی، بت غار، که محصول تعلیم و تربیت نادرست است و ما را همچون مسجونین و محبوسین غار افلاطون در حصار خود زندانی میسازد. ـ سوم، بت بازار، که حاصل سلطنت بیچون و چرای الفاظ بر ذهن و روح ما است؛ آن هم الفاظ عامیانهای که ما را از ورود به معنا در ساحت علوم بازمیدارد. ـ و نهایت بت تماشاخانه که ناشی از جاذبۀ نظریات فلسفی است و ما را وابسته و دلبسته به نظریاتی فلسفی میسازد که خود نیازمند نقد و تحلیل و ارزیابیاند . بیکن پس از بیان بتهای چهارگانه، مثَل معروف خود در تبیین آنانی که به انحای مختلف اسیر دریافتهای خویشند را ذکرمیکند. همان مَثلی که مرحوم کتابی و خوانساری شیفته آن بودند و نوع روایت مرحوم خوانساری نیز این معنا را کاملاً نشان میدهد. این روایت بیانگر آن است که هر دوی این بزرگوار متأثر از معنای بیکن سعی نمودهاند در حیات علمیِ خود چون زنبور عسل عمل کنند و با بهرهبری از اندیشههای مختلف، نتایجی شیرین و قابل درک و فهم برای دیگران حاصل و تولید نمایند. الحق، زندگی مرحوم کتابی و مرحوم خوانساری تصویر حقیقی تمثیل بیکن است: «بیکن مقایسهای را که پلوتارک ابداع نموده و مونتنی هم از آن یاد میکند از سر میگیرد و به عقیده او شکست پیشینیانش کاملاً قابل توجیه است. بعضیها سعی کردهاند در فلسفه آنچه را که عنکبوت با تنیدن تار خود انجام میدهد، انجام دهند. این حشره از خودش تار میتند و آن را بر وفق سلیقه و ذوق خود میآراید. فلاسفه استدلالی نیز به همان نحو رفتار میکنند و از کلّۀ خود تعریفها و اصول موضوعهای را بیرون میکشند و بعد ادعا میکنند که بدون توسل به تجربه ثابت خواهند کرد که اشیاء نمیتوانستند غیر از آنچه هستند باشند، که این البته اقدامی بیاحتیاطانه و عاری از نتایج درست است. برخی دیگر شبیه به مورچگان هستند. اینها دانههایی را گرد آورده و آنها را در انبارهای خود انبار میکنند اما نمیتوانند با کمک آنها چیزی که اثر و کار خودشان باشد بسازند. همینطور فلاسفۀ تجربی مطالبی را گرد میآورند و از آنها سیاهههای مطولی ترتیب میدهند و میپندارند، با این ترتیب، کار مهمی انجام دادهاند و این اشتباه نیز شبیه همان اشتباه استدلالیون است؛ هرچند که در جهت عکس آن است. کسی که میخواهد در فلسفه و علوم کامیاب شود بایستی بسان زنبوران عمل نماید. زنبوران نیز مانند مورچگان مواد اولیه خود را از اینجا و آنجا گرد میآورند و شیرۀ این گل و آن گل را میمکند. اما این مواد را به حالت خام باقی نمیگذارند بلکه آنها را به هم ترکیب کرده و بدینسان عسل گوارایی میسازند. فیلسوف حقیقی نیز به همین نحو باید رفتار کند و همه مطالبِ ممکنه را در معرض دقت و آزمایش گذارَد. ولی از این مرحله باید برای ساختن علم و فلسفه عازم شود، به جای اینکه در گردآوری اطلاعات و معلوماتِ بیثمر درجا بزند .» عین کلام بیکن در این تمثیل چنین است: «آنان که در علوم کار کردهاند یا مردانِ آزمایشی بوده و یا پیروی از احکام منقول کردهاند. مردانِ آزمایشی به مور مانندند که گرد میآورند و به کار میبرند، ولی مردان استدلال به تارتن شبیهاند که از مواد وجود خویش تار میتنند. اما زنبور عسل راه وسطی میگیرد؛ یعنی مصالحِ خود را از گلها و باغها و چمنزارها گِرد میآورد، ولی با نیروی خودش آنها را تبدیل و هضم میکند. وظیفه واقعی فلسفه بیشباهت به این نیست، زیرا فلسفه نه منحصراً و اختصاصاً به نیروی ذهن اعتماد میکند ولی مواد خود را که از تاریخ طبیعت و آزمایشهای مکانیکی گرد میآورد به همان هیئت در حفرۀ حافظهاش ذخیره میکند بلکه آن را در فاهمۀ خود جا میدهد و تبدیل و هضم مینماید. بنابراین، از پیوستگی نزدیک و خالصانۀ این دو نیرو عقل و آزمایش (که هنوز تحقق پیدا نکرده) امید زیادی میتوان داشت .» از جمله آثار و نتایج مبارک و گرانقدر تأملات فلسفی، تحقق و ظهور خصلت جامعنگری در روح و اندیشه فیلسوف است. آن که جان و بطن فلسفه را دریافت و روحش با حقیقت تعقل و اندیشه اُنس و الفت یافت، نه تنها در نگره خود به عالم، ژرفبینی و عمقنگری را شیوه و طریقت خود میسازد بلکه هستی را نه به تجزیه و تفرق که به ترکیب و وحدت نظر میکند. در باب مرحوم کتابی، آنچه را به نقل از مرحوم خوانساری آوردم، شاهد مثال بسیار روشن و ظریفی است، نقل مرحوم بدرالدین از فرانسیس بیکن و اثبات آن به وسیله آیات قرآن، نه تنها تصویر روشنی از اعتقاد آن مرحوم به صحت چنین معنایی است که مهمتر تحقق آن در زندگی استاد نیز میباشد. گونهگونی تألیفات و مقالات او نشان از همین معنا دارد و مهمتر شرحی است که از خصال والای اخلاقی و علمی استاد، توسط شاگردان و دوستدارانش بیان شده است. عالِم حقیقی چون به عالَم مینگرد به مثابۀ «کتاب مبین» آن را قرائت میکند. خوانشِ عالم بنا به اصل تناظر که عالم را «انسان کبیر» و انسان را «عالم صغیر» میانگارد، خوانشِ انسان است و خوانشِ انسان خوانشِ پروردگار باعظمت او است. تعمق در آثار مرحوم کتابی بیان چنین سیر و طریقی است؛ سیری که از محسوس آغاز میشود و طریقی که در نهایت در بطن معقول آرام میگیرد. و آخرین نکته این که مرحوم کتابی یک معلم بود و معلمی مهمترین و عالیترین صفت فرزانگانی چون اوست. معلمان بارزترین مصداق فراز شریفه وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا (بقره۳۱) هستند. ظریفه مستتر در آیه مذکور این است که خداوند در مقام اثبات فضلیت بشر بر مَلک، نه تنها معلم انسان شد (بنابر این معلمی محاکات فعل پروردگار است) بلکه در مقام آموزندان، آدمی را بهرهمند از جامع جمیع علوم ساخت (کلها) و این خود کرامت خاصه حضرت رب العالمین بود. با معلمی نه تنها پروردگاری حق اظهار میشود بلکه کرامت عظیمش نیز. این معنا را از نخستین آیات سوره اقرا می توان درک کرد: اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ،الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ (اقرا۳-۵) آیاتی که حقیقت معنای «اکرم» را «علّم» میخواند. یعنی معلمان هم علیماند هم کریم علیماند به دانشی که صاحب آنند و کریماند به هبه و اعطاء این دانش به طالبان و عاشقان آگاهی. خداوند جل و جلا روح مرحوم کتابی را بعنوان معلمی راستین با روح عالمان و راسخین در علم محشور فرماید.
در ادامه دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن گفت: من مرحوم کتابی را زیارت نکرده بودم اما اوصاف ایشان را از استاد جلالالدین همایی شنیده و کتابهای ایشان را خوانده بودم. نگاهی به مجموعه مقالات وی اگر بیاندازید نشان میدهد تبحر در حوزههای ادبی داشتند و اینکه میگویند اصفهان نصف جهان، از این رو است که استادان بزرگی از آن برخاستهاند. از همایی گرفته تا سیدمحمدباقر دُرچهای بودند که همگی رفتند و این استادان بزرگ دیگر وجود ندارند این باعث تأسف است که استادانی از میان ما میروند که جانشین ندارند. من برخی از آثار ایشان مخصوصاً آثاری که درباره تصوف و عرفان بود را خوانده بودم انتظار من این بود که از منابع غربی استفاده نکنند، در صورتیکه ریشه صوفی از صفا میآید. در هر حال آثار ایشان مورد استفاده پژوهشگران قرار میگیرد. و دکتر خوانساری هم شرح حالی برای ایشان نوشتهاند که بسیار مورد توجه قرار گرفته است. سپس پیام رضا داوری اردکانی به مناسبت بزرگداشت استاد کتابی قرائت شد.
دکتر مهدی گلشنی، عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف سخنران دیگر این مراسم بود، وی گفت: استاد بدرالدین کتابی قبل از رفتن به مدارس معمولی، با تعلم علوم حوزوی شروع کردند. سپس دوره دبستان- دبیرستان را در اصفهان طی کردند و در تمامی این دورران شاگرد اول بودند. ایشان در سال ۱۳۱۳ وارد دانشسرای عالی تهران شدند و در ۱۳۱۶ لیسانس را در فلسفه و علوم تربیتی اخذ کردند، و به علت شاگرد اوّل شدن، در بین تمامی دانشجویان رشتههای دانشسرایعالی، به دریافت نشان درجه یک علمی از وزارت فرهنگ و معارف وقت نائل گشتند. ضمناً چون ایشان شاگرد اوّل بودند برای تحصیل در اروپا برگزیده شدند ولی به خاطر مادر بزرگوارشان از آن گذشتند. آنگاه ایشان دوره نظام وظیفه را شروع نمودند ولی پس از چندی ادامه این دوره را در مدرسه نظام اصفهان به صورت تدریس طی کردند. سپس در مدارس اصفهان و دانشسرای مقدماتی اصفهان تدریس را شروع نمودند ، که در آنجا جناب آقای دکتر داوری و مرحوم دکتر محمد خوانساری از شاگردان ایشان بودند. سپس مدتی رئیس دبیرستان ادب اصفهان بودند ، و بعد با همکاری مرحوم دکتر فاروقی در تاسیس دانشکدههای ادبیات و علوم دانشگاه اصفهان نقش محوری داشتند. استاد کتابی در دانشکده ادبیات به تدریس فلسفه و منطق و روانشناسی و متون زبان فرانسه اشتغال داشتند. ایشان چند سالی که از مدیریت شان در دبیرستان ادب گذشت، به علت شرایط اضطراری آن زمان، انجمنی به نام “انجمن ادبی و نیکوکاری” بنا نهادند. استاد هر شب عدّهای دانش آموز، از اعضای انجمن نیکوکاری، را بر می داشتند و به بیمارستانها و خانه فقرا سر میزدند و امکاناتی را در آختیار آنها می گذاشتند. روان شاد استاد بزرگوار بدرالدین کتابی مجموعهای از فضیلتهای عالی انسانی بودند. تواناییهای علمی، فروتنی، نظم و انضباط و خرد ورزی از خصوصیات برجسته ایشان بود. ایجاد فضای صمیمیت بین شاگرد و استاد از دیگر خصوصیات ایشان بود. بهترین شاهد بر فضائل اخلاقی و رفتاری ایشان، بیان دکتر محمد خوانساری از شاگردان برجسته ایشان است: «هنگام تحصیل در دانشسرای مقدماتی اصفهان بزرگترین فیضی که نصیب بنده شد، این بود که دو سال متوالی از محضر دانشمند گرانمایه، استاد وارسته با فضیلت مرحوم بدرالدین کتابی بهرهمند بودم. سیمای معصوم و نجیب و بیان و رفتار بسیار طبیعی آن بزرگ هنوز در خاطرم هست… و تا زندهام در خاطرم خواهد بود. راه و روش و شیوه سخن گفتن و طرز لباس پوشیدن آن عزیز بسیار ساده و بیتکلف بود… و وقتی در کلاس سخن میگفت گوئی با اهل خانه خود سخن میگوید.» تکیه کلام ایشان این سخن فرانسیس بیکن بود که: «عالم حقیقی … باید بسان زنبور عسل باشد که گلها و گیاهان معطر را بر می گزیند و بر آنها می نشیند و عصاره آنها را می گیرد و در لابراتوار وجود خود به عسل تبدیل می کند، عسلی که “مختلفاً الوانه” است، عسلی که ” فیه شفاء للناس ” است.» ( پایان یاد داشت مرحوم دکتر خوانساری) آنچه عمدتاً ذهن این استاد فرزانه را به خود مشغول می داشت، انسان و مسائل انسانی و سیادت انسان و تهذیب نفس وی بود. سخن او این بود که انسان باید به خود آید و ارزش خود را دریابد و غرق در زخارف دنیوی نشود، بلکه به ارزشهای الهی روی آورد و به حیات طیبه برسد. این مطلب از عناوین کتابهائی که ایشان ترجمه کردند هویدا است، مثل شرح حال بودا و یا سیره نبوی تألیف طه حسین و اخلاق تألیف ژانه. ایشان مکرراً به شعر سنائی استناد می جستند که علم کز تو ترا بنستاند جهل از آن علم به بود صد بار استاد در مقالهای در نشریه فرهنگ اصفهان میگویند: «مقام و منزلت علم و معرفت برتر از هر جیز است و نباید مقدمه وصول به هدفهای دیگر باشد، بلکه باید خود هدف اصلی و نهائی محسوب گردد. » ( نشریه فرهنگ اصفهان – شماره ۱ ، بهمن ۱۳۲۹). استاد در وصیّت نامه خود نوشتند: «امیدوارم فرزندانم و همه جهانیان روزگاری را دریابند که خواستههای انسانی بر آن فرمانروا باشد. آری آن روزگاری که ارزش و احترام حقیقی محض به انسان باشد. آن روزگاری که همه انسانها خود را با هم برابر و برادر دانند… آرزومندم فرزندانم از کوشش بیجا برای بدست آوردن مال و متاع دنیا بپرهیزند و ارزشها را بدانگونه که خردمندان دریافته اند، دریابند. به نظر من یکی از بدیهی ترین حقایق این است که کوشش آدمی برای بدست آوردن مال و جاه ( بیش از اندازه احتیاج)، نشانه نادانی و کوری و ابلهی و سرانجام موجب زیان و خسران اوست.» همچنین در وصیّت نامه ایشان آمده است: «به گفته محققان امروز بیماری مصرف ( ویا اسراف و تبذیر) گریبانگیر همه شده است و این بیماری یکی از بلاهای اجتماعی جهان امروز و به ویژه کشورما ایران است.در ضمن طاقت و تحمل مردم هم بسیار کم شده است. من خودم بیاد دارم که روزگاری ( دوران کودکی و قسمتی از جوانی خودم) از بسیای از نعمتهای کنونی محروم بودیم. برق و آب تصفیه [شده] و تلفن و رادیو و تلویزیون و گاز و وسایل خانگی مدرن و بسیاری از خوردنیها و پوشیدنیها که امروز داریم نداشتیم و در ضمن ، مردم نیز به هیچوجه حریص و آزمند بهتر زندگی کردن و داشتن و مصرف کردن نبودند.» استاد در رد غرب زدگی گفتند: «جای شگفتی است که ما از علامه «ابن ابی الحدید» و «خواجه نصیرالدین طوسی» و هزاران دانشمند دیگر چشم پوشیم و برای پی بردن به عظمت اسلام به گفتار «کنتهانری دکاستر» فرانسوی یا «کارلایل» انگلیسی یا دیگر نویسندگان باختری متوسّل شویم.» استاد دکتر کتابی در رد آنهائی که عقب افتادگی مسلمانان را به دین اسلام نسبت میدهند، گفتند: «متوجه باشیم که عقب ماندن ما از قافله تمدّن دنیا – به عکس آنچه عدّهای نادان تصوّر میکنند – مخصوصاً از آن جهت است که دستورات پیشوایان دین را فراموش کردهایم، وگرنه دین اسلام دین اجتماعی است و با گوشه نشینی و رهبانیت هیچگونه آشنائی ندارد، و اگر هزاران شاخ و برگ بر آن افزوده و حقیقت را در زیر آنها مستور داشتهاند، تقصیری متوجه اسلام حقیقی …. نیست.» (ص ۱۲۸) از طرف دیگر دکتر کتابی، انتقاد داشتند که چرا ما خوبیهای غرب را جذب نمیکنیم: «ای کاش اکنون که خود را ناچار میدانیم از مغرب زمینیها تقلید کنیم، رقّاصهها و بیخردان آنها ما را گیج نمیکردند و با افکار بزرگان علم و ادب اروپا آشنا میشدیم. افسوس و هزاران افسوس که ما در تقلید از اروپائیان و در برخورد با تمدّن نوین جهان گویا به چهار اصل زیر پابند شدهایم: ۱. آنچه خوبی از روزگار دیرین داشتهایم… همه را از کف داده و به دست فراموشی سپردهایم. ۲. آنچه بدی و عقب ماندگی و وهم و خرافت داشته، نگاه داشته و بر آنها بدیها و وهم و خرافتهای تازه افزودهایم. ۳. آنچه از خویهای ناپسندیده و بیعفّتی و هرزگی و لاابالی گری باختریان داشته و دارند به تقلید فراگرفته و از صاحبان آنها پیشروتر شدهایم. ۴. آنچه نیکی و اخلاق و دانش و هنر باختریان داشته و دارند مورد توجّه قرار نداده و خود را به آنها نیاراستهایم. بدبختانه بسیاری از پیروان سست اندیشه تمدّن باختر در ایران نه تنها از دانش و هنر باختریان بیبهرهاند بلکه همه صفات پسندیده دیرین ایرانی و همه دستورهای عالی اسلام را فراموش کردهاند.» به نظر استاد کتابی: «علت مهم بدبختی و فساد ما این است که اشخاص ناصالح همواره خود را خیرخواه دیگران معرفی می کنند و… عموماً از انتقاد و عیب جوئی، مصلحت کسی را در نظر ندارند، بلکه اغراض پست شخص محرّک آنها است… با تعمیم فرهنگ صحیح باید تعداد افراد صالح را زیاد کرد و به آنها فهماند که باید هر فرد خود درستکار و وظیفه شناس و آراسته به کمالات انسانی باشد تا بتواند به اصلاح حال دیگران …. بپردازد.» (ص ۴۰۰). امروزه توجه به فرهنگ در همه سطوح عملاً نادیده گرفته شده است ، توجه به ارزشها و فضیلتها فراموش شده است ، به شایسته سالاری توجهی نمی شود، هویت ملی تضعیف شده و احساس حقارت به غرب شدیداً تقویت گشته است مرحوم استاد بدر الدین کتابی در بیش از نیم قرن پیش در مورد همه این امور تذکر دادند . اکنون وقت آن است که دانشگاهیان و حوزویان از خواب غفلت بیدار شوند و بیشنر به این امور بسیار حساس و حیاتی ، برای آینده کشور، بپردازند.
دکتر رضا شعبانی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات در این مراسم گفت: من افتخار داشتم ایشان را ۵ سال از نزدیک ببینم بین ۴۱ تا ۴۶٫ در دانشسرای عالی از کسی پرسیدم کجا خدمت را ادامه بدهم گفتند بروید در شهرکرد که آن موقع از توابع اصفهان بود. سه سالی از سال ۱۳۳۸ در آنجا بودم رئیس دانشسرای عشایری شدم که در سال ۱۳۴۱ این دانشسراها جمع شد و به اصفهان آمدم و در دانشکده ادبیات اصفهان مامور به خدمت شدم و هشتاد درصد استادان آن وقت، دبیران دبیرستانها بودند. چند انسان برجسته در آنجا بودند که بسیار ادیب بودند. من تاریخ خواندهام و عاشق وطن خود هستم. وی با ستودن کردها و آذریها و خطه شیراز و خراسان و کرمان گفت: همهجای ایران سرای من است چون نیک و بدش از آن من است اما در اصفهان با مردمی خردمند آشنا شدم که برای هر جزئی از زندگی خود تعریف دارند اصفهانی راحت شما را قبول نمیکند اصفهان کانون خرد ایران است. اصفهانیها نماد ایرانیها درکل جهان، هستند اما یکی از آدمهای باشعور این خطه، استاد بدرالدین کتابی است. سالی که من وارد شدم، آنجا چند استاد چون مرحوم علی شریعتمداری، فرشید ورد و آقاسیداحمد خراسانی و مرحوم دکتر فرزام بودند. آقای کتابی مرد بسیار پاکدلی بود و کارهایی که به عنوان رئیس دبیرخانه دانشکدههای اصفهان، انجام میدادم با مشورت ایشان بود. در آن زمان آقای کتابی به صورت غیررسمی، مدیر دروس دانشکده ادبیات بودند. استاد کتابی، بخل و حسد نداشت و بسیار به انجام امور دقت داشت. بدرالدین کتابی مردی برای همه فصول بود.
دکتر محمد موقتیان بهعنوان آخرین سخنران گفت: من توفیق داشتم که سال ۱۳۳۹ مرحوم کتابی را در منزل استاد محمدباقر الفت زیارت کنم. منزل الفت روزهای چهارشنبه جلسه بود و علت دیدار من هم، همجواری منزل عموی من با منزل الفت بود. همایی گفته است که مولانای مجسم، الفت است به هر حال در این جلسه، مرحوم حاجآقا رحیم ارباب از نوادر روزگار، استاد کتابی، اویسی و استاد جلالالدین همایی بودند. مرحوم الفت سفره گستردهای داشتند و بزرگان به محضر ایشان میآمدند. دکتر کتابی در این جلسه تلاش بیشتری برای شنیدن داشتند. سال ۴۰ ایشان دبیر من شدند در دبیرستان هراتی. در درس منطق باب ارتباط من با استاد کتابی باز شد. مرحوم کتابی ارزشمند بود اما نه به علم، بلکه به انسانیت؛ علم به آدمیّت است. آدم عالم بنابر سخن قرآن خشیت پیدا میکند. مرحوم کتابی مصداق خشیت الهی بود به همین دلیل این شعر حافظ برای ایشان درست است: منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن … باور کنید که از مرحوم کتابی بد نمیدیدید. روزی بدرالدین و باقر کتابی در محضر الفت بودند کسی آمد و کمک خواست، آقای کتابی هرگز با بیاعتمادی با این خواسته روبرو نشد.
در پایان مراسم لوح تقدیر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به دکتر احمد کتابی فرزند استاد اهدا شد.
گزارش تصویری
این مطلب بدون برچسب می باشد.