نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : شنبه, ۰۳ بهمن ۱۳۹۴ بخش دوم نشست «گونهشناسی (سبکشناسی) زبان فارسی» در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد. پنجمین نشست تخصصی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با عنوان «گونهشناسی (سبکشناسی) زبان فارسی-بخش دوم» با سخنرانی استاد دکتر علی رواقی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در روز سهشنبه ۲۹دیماه۱۳۹۴ در […]
بخش دوم نشست «گونهشناسی (سبکشناسی) زبان فارسی» در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
پنجمین نشست تخصصی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با عنوان «گونهشناسی (سبکشناسی) زبان فارسی-بخش دوم» با سخنرانی استاد دکتر علی رواقی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در روز سهشنبه ۲۹دیماه۱۳۹۴ در ساختمان شماره۲ انجمن برگزار شد. دکتر رواقی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: ما از راه بررسی متون فارسی با همان روشی که پیشتر به آن اشاره شد، توانستیم شماری از گونههای زبان فارسی را شناسایی کنیم. دو نمونه از این گونهها (گونه سیستانی) و (گونه فارسی فرارودی) هستند. در نخستین سدههای اسلامی، در سیستان، با وضعیت خاص اجتماعیای که در آن وجود داشت، گونهای از زبان پهلوی با خط و زبان عرب شکل گرفت که ما آن را گونه سیستانی مینامیم. قرآن قدس و سورۀ مائده، دو اثر بازمانده از این گونه زبانی هستند. به گفته دکتر رواقی فروپاشی شهریاری ساسانی سبب شد تا حکومتهای کوچک و بزرگ محلی در گسترۀ ایران بزرگ شکل بگیرد. زبان پهلوی که زبان نوشتاری ساسانیان بود کم رنگ و کم رنگتر میشد و زبان فارسی نو یا فارسی نوین و جدید، با بهرهوری از زبان فارسی دری(گونهای از زبان پهلوی) و خط و زبان عرب، در حوزههای جغرافیایی گوناگون ایران کم کم جای زبان پهلوی را میگرفت. این حرکت در همه حوزههای زبان فارسی روندی یکسان نداشت و بسیاری از حوزهها با بهرهوری از گونهها و گویشها و یا دیگر زبانهای ایرانی توانستند به گونههایی تازه از زبان فارسی دسترسی پیدا کنند. کتابها و رسالههایی که تاکنون دربارۀ تاریخ زبان فارسی نوشته شده است کمتر توانسته به چگونگی روند شکلگیری زبان فارسی نو در نوشتههای فارسی پس از اسلام بپردازد. وى در ادامه سخنان خود دربارۀ معرفى گونهها گفت: گونه، کاربردى از زبان است که مىتواند در یک حوزۀ جغرافیایى و در یک دورۀ زمانى به کار گرفته شود؛ چراکه زبان صورتى است مطلق که هیچ اهل زبان و هیچ حوزۀ زبانیاى نمىتواند از همه توانمندىهاى آن سود ببرد و تمام داشتههاى آن را به کار گیرد. گونهها و گویشها، صورت عینى کاربرد زبان در حوزهها و دورههاى مختلفاند و به تعبیرى دیگر، گونهها و گویشها و یا سایهها از آن صورت اصلى زباناند. گونه زبانى خود به دو بخش گفتارى و نوشتارى تقسیم مىشود. (گونه گفتاری) زبان گفتاری مردم یک حوزۀ جغرافیایی خاص در، یک دورۀ زمانی است که میتواند از زبانها، گونهها و گویشهای موجود در آن حوزه تأثیر پذیرفته باشد. (گونه نوشتاری) به گونهای از زبان گفته میشود که به دور از ویژگیهای گویشی و محلی باشد. (گویش) کاربردی از گونه زبانی است که در حوزههای جغرافیایی کوچکتری نسبت به حوزۀ گونه به کار گرفته میشود. به عبارتی دیگر، گویشهای زبانی یک حوزه، زیرمجموعهای از گونه کاربردی آن حوزه به شمار میرود که میتوان آن را برابر Dialect قرار داد. برای مثال میگوییم: گونه خراسانی و سپس میگوییم گویش نیشابوری. گونه شناسى، شناخت کاربردهاى زبان فارسى است در حوزههاى جغرافیایى و دورههاى مختلف و تطبیق آن با متون فارسى. براى دستیابى به این دانش، ما نخست متون فارسى حوزههاى مختلف را از نگاه واژگانى، ساختارى و آوایى بررسى کردیم. سپس از راه سنجش مقولههاى مختلف زبانى و بیانى هر متن با متون دیگر، به مجموعهاى از همخوانىها دست یافتیم که همین همخوانىها اساس کار ما در گونه شناسى قرار گرفت. در نتیجه دستیابی به این دانش و بهرهوری از آن، توانستیم بسیاری از دشواریهایی را که تاکنون در راه پژوهشهای مختلف در متون فارسی وجود داشت کم رنگ کنیم یا از بین ببریم. زبان فارسی در همه حوزههای جغرافیایی به یک اندازه از زبان پهلوی، عربی و دری بهره نگرفت و در برخی از حوزههای جغرافیایی همچون شمال شرق ایران، به دلیل همراه شدن با زبانهای ایرانی میانه شرقی همچون سُغدی، بلخی و خوارزمی، تفاوتهای گستردۀ واژگانی، ساختاری و آوایی با زبان حوزههای دیگر پیدا کرد؛ همچنان که یکی از گونههای کاربردی زبان فارسی در حوزۀ جنوب شرقی خراسان، یعنی سیستان، با بهرهوری بسیار گسترده از واژهها و ساخت و آوای زبان فارسی میانه شکل گرفت. ازاین روی، برای شناخت تاریخ زبان فارسی نو و روند شکلگیری آن باید جداگانه به حوزهها و دورههای کاربردی این زبان توجه کرد و نباید تمامی متون فارسی را با یک چشم نگریست. پس از این مقدمات، دکتر رواقی به بیان چگونگی شکلگیری گونههای زبان فارسی پرداخت و گفت: ما از راه بررسی متون فارسی با همان روشی که پیشتر به آن اشاره شد، توانستیم شماری از گونههای زبان فارسی را شناسایی کنیم. دو نمونه از این گونهها (گونه سیستانی) و (گونه فارسی فرارودی) هستند. در نخستین سدههای اسلامی، در سیستان، با وضعیت خاص اجتماعیای که در آن وجود داشت، گونهای از زبان پهلوی با خط و زبان عرب شکل گرفت که ما آن را گونه سیستانی مینامیم. قرآن قدس و سورۀ مائده، دو اثر بازمانده از این گونه زبانی هستند. در آن هنگامه پرهیاهو، شاید روحانیان زرتشتی که پیشتر بنا به حفظ سنّت شفاهی تمایلی به نگاشتن متون دینی خود نداشتند در مواجهه با کتاب آسمانی دین نو، برآن شدند تا هم سنّت شفاهی دین زرتشتی را مکتوب نمایند و هم با ترجمه و تفسیر کتاب آسمانی مسلمانان، به نوعی زرتشتیان و تازه مسلمانان زرتشتی را که عربی نمیدانستند به خوانش و سنجش میان این دو کتاب آسمانی تشویق کنند. ترجمههایی از قرآن که به دست این دین باوران زرتشتی فراهم میشد بیشتر متأثر از یکی از گونههای زبانی کاربردی حوزۀ سیستان بود که اثرپذیری بسیاری از زبان پهلوی داشت. فرارود هم مانند سیستان درگیریهای فراوانی را تجربه میکرد. بیتردید، زبان فارسی کاربردی در حوزۀ فرارود یکی از مهمترین نهادها و نمادهای فرهنگی فرارودیان به شمار میرفت که مردم این حوزه برای حفظ آن در برابر زبان عرب پافشاری درخور و شایستهای از خود نشان دادند. پیش از آمدن اعراب به فرارود، بخش گستردهای از مردم این حوزه به زبان سُغدی سخن میگفتند و زبان سُغدی، زبانِ رایج در گفتار و نوشتار آنان بود. پس از وارد شدن اعراب به این ناحیه، فرارودیان به جای به کارگیری زبان عربی، گونه زبانی ویژهای را ایجاد کردند که ما از آن با عنوان فارسی فرارودی یاد میکنیم. فارسی فرارودی درواقع آمیزهای از زبان سُغدی، زبان دری – که دنباله پهلوی ساسانی به شمار میرود – و زبان و خط عربی است. متون بازمانده از این حوزه نشان میدهد که این گونه زبانی تا قرن هشتم و نهم هجری به شکلی قوی به حرکت خود ادامه داده است، اما پس از غلبه شیبانیان بر حوزۀ فرارود – از آغاز قرن دهم هجری – گسلی فرهنگی میان ایران و فرارود پیش آمد که دگرگونیهایی در گونه زبانی فرارود به وجود آورد. این روند تا پایان سدۀ نوزدهم میلادی ادامه داشت اما پس از انقلاب شوروی(۱۹۱۷ م) و شکلگیری تاجیکستان، به همّت استاد صدرالدّین عینی، بازگشتی دوباره به زبان پیش از قرن هشتم و نهم هجری پیدا شد و به کارگیری واژگان سدههای نخستین هجری تا قرن هشتم و نهم دوباره در این حوزه جان گرفت. دکتر رواقی، درباب پایداری و ناپایداری گونهها، عواملی را چون تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، حکومتها و حاکمان محلی و میزان مقاومت مردم برای حفظ زبان خود، مؤثر دانست و نیز دربارۀ رابطه گونه شناسی، سبک شناسی و گونه شناسى زبانى و فرهنگى مطالبی را بیان کرد. وی در تعریف گونه فرهنگى گفت: گونه فرهنگى مجموعهاى است از دانشها و آموزههاى فکرى و اندیشگى، اجتماعى، سیاسى، تاریخى، مذهبى، آیینى و باورها و بسیارى از داشتهها و برداشتهاى انسانى و تعلیمى، که مىتواند در یک نویسنده یا سراینده فراهم آید. به عقیدۀ دکتر رواقى، گستردگى متون فارسى و حوزههاى گوناگون فرهنگى، این مجال را به نویسندگان کتابهاى سبک شناسى نداده است تا بتوانند از مجموعه توانمندىهاى گونه زبانى و فرهنگى بهره بگیرند و کتابى تألیف کنند که تمامى موازین سبک شناسى در آن رعایت شده باشد. نویسندگان ارجمند کتابهاى سبک شناسى بیشتر همان تقسیمبندى شناخته و معمول گذشتگان را که بر مبناى تقسیمبندى دورهاى است پذیرفتهاند و چون گرفتار قالبهاى از پیش مشخص شدۀ دورهاى هستند و با همان سنجهها و معیارهاى پیشین به ارزیابى متون مىپردازند، نتوانستهاند راه تازهاى را در سبک شناسى باز کنند که بتواند ویژگىهاى سبکى متون را به درستى نشان دهد. به همین جهت است که میبینیم سعدى و مولانا که در قرن هفتم هجرى مىزیستهاند تنها به دلیل هم عصر بودن، در قالب عراقى قرار گرفتهاند. اما گونه شناسى (زبانى و فرهنگى) که با نگاه حوزهاى – دورهاى به متون مىنگرد، راه تازهاى براى شناخت سبک این متون پیشنهاد میکند و داورى دربارۀ سبک شاعران و نویسندگان دورهها و حوزههاى مختلف را به گونهاى دیگر بررسى مىکند. دانش گونه شناسی نکته دیگری را در سبک شناسی آشکار میسازد و آن این است که شکلگیری و حرکت گونهها و گویشهای زبان فارسی و زبانهای ایرانی در همه حوزهها هم زمان انجام نگرفته است. اگر روند شکلگیری زبانها و گونهها در تمامی آنها یکسان بود و همگی از یک دورۀ معیّن دگرگونی را آغاز میکردند و در یک روزگار معلوم به پایان میرسیدند، میشد به صورتی قطعی و دقیق زمان تألیف و تصنیف متون متعلق به این گونهها را مشخص کرد؛ چنین نیست، برخی از زبانها و گونهها دیرتر یا کندتر دگرگونی را آغاز کردهاند و برخی زودتر در این روند قرار گرفتهاند. این کندی و ناهمرَوی گونهها و زبانها میتواند به دلایل گوناگونی از این دست پیش آمده باشد: دور بودن از یک مرکزیت سیاسی، ناساز بودن اوضاع اجتماعی، پراکندگی حوزههای جغرافیایی زبان، شکل نگرفتن و همه گیر نشدن مراکز آموزشی و فراگیری زبان، و به طور کلی زود طرح شدن یا دیر طرح شدن نیازهای اجتماعی جدید در یک حوزۀ زبانی، که خواه ناخواه تحول آن گونه و زبان را دیر و زود میکند. در ادامه این نشست، همچنین نکات تازهاى دربارۀ شیوۀ تصحیح متون، با در نظر داشتن نقش گونهها در متون دورههاى مختلف، مطرح شد. دکتر رواقى در این باره گفت: آنچه ما از راه گونه شناسى به آن رسیدهایم این است که در تصحیح متون، دست نوشتهاى گونه گون یک اثر را نباید با هم آمیخت؛ چراکه اصل گونه شناسى براى ما روشن مىکند که هر دست نوشت، ویژگىهاى زبانى و فرهنگى حوزۀ خویش را به همراه دارد و اگر آن را با دست نوشت یا دست نوشتهاى دیگر بیامیزیم درحقیقت ویژگىهاى سبکى هریک از این دست نوشتها را از آنها گرفتهایم. جدا از آن، متنى که برپایه آمیزگارى این دست نوشتها شکل مىگیرد نمىتواند گویاى اصالت یک یک این دست نوشتها باشد. همه دست نوشتهاى یک اثر، لزوماً در حوزۀ زبانى مؤلف تحریر نشدهاند؛ ازاین روى، باید هریک از دست نوشتهاى مختلف یک اثر را جداگانه بررسى و ارزیابى کنیم تا میزان همخوانى و ناهمخوانى آن با دست نوشت اساس آشکار گردد. همچنین با آگاهى داشتن از گونههاى مختلف مىتوان به هویت شمارى از دست نوشتهاى بىشناسنامه نیز دست یافت. دکتر رواقى با بیان این نکته که پس از سدههاى هفتم و هشتم هجرى، با شکلگیرى یک زبان نیمه معیار، کاربرد واژگان حوزهاى از شدت پیشین افتاد و کم رنگتر شد اضافه کرد: این روند کاهش تا آغاز دورۀ مشروطه همچنان ادامه داشت، تا آنکه پس از انقلاب مشروطه این مجال براى نویسندگان و شاعران به وجود آمد تا بتوانند از تنگناهاى پیشین زبان فارسى پیش از مشروطه بیرون آیند. نویسندگان و سرایندگان پس از انقلاب مشروطه از حوزههاى تازهاى سر بلند کردند که پیش از اینها، از این سرزمینها، نویسنده و شاعر پرآوازهاى را نمىشناختیم. حوزههایى مثل کرمانشاه، جنوب غربى ایران، خراسان، لرستان، گیلان و غیره.
این مطلب بدون برچسب می باشد.