نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ نودوشش سال پیش در ۱۸ مردادماه ۱۳۰۲ش یعنی در سالهای پایانی عصر قاجار، در تهران پسری متولد شد که عبدالحسین نام گرفت، هر چند شناسنامهاش سال ۱۳۰۴ را نشان میداد. فردی که در دوره سلطنت پهلوی دورانگذار از سنت به تجدد را درک کرد، با تحصیل در رشته ادبی و درک […]
نودوشش سال پیش در ۱۸ مردادماه ۱۳۰۲ش یعنی در سالهای پایانی عصر قاجار، در تهران پسری متولد شد که عبدالحسین نام گرفت، هر چند شناسنامهاش سال ۱۳۰۴ را نشان میداد.
فردی که در دوره سلطنت پهلوی دورانگذار از سنت به تجدد را درک کرد، با تحصیل در رشته ادبی و درک محضر بزرگانی چون دکتر ذبیحالله صفا، دکتر صادق رضازاده شفق و عباس پرویز به تاریخ و جغرافیا علاقهمند شد. با رفتن به دانشسرای عالی(۱۳۲۰ش) و درک استادان برجستهای همچون بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعراء بهار، دکتر حسین خطیبی، احمد بهمنیار، دکتر محمدباقر هوشیار، محمدحسین فاضل تونی، عباس اقبال آشتیانی، سید کاظم عصار و دکتر آبراهامیان بیش از پیش دلبسته ادبیات و تاریخ شد. بعد با رفتن به فرانسه و ادامه تحصیل در دانشگاه سوربن و بهرهمندی از محضر استادان نامداری همچون پروفسور ژرژ، پروفسور لازار و هانری ماسه با شیوه تحقیق غربیان آشنایی یافت و پس از اخذ درجه دکترا با کولهباری از علم و دانش به وطن بازگشت و با مجله وزین «یادگار» با مدیریت عباس اقبال همکاری و حرفه معلمی پیشه کرد. مدتی بهعنوان معاون اداره کل تعلیمات عالیه آموزش و پرورش به کار پرداخت. چندی نیز، مأمور انتشار مجله آموزش و پرورش در آن وزارتخانه شد و با همکاری هوشنگ اعلم، مهدی اخوان ثالث، ناصر نیرمحمدی و محمد زُهری آن مجله را با محتوایی پربار و علمی منتشر کرد. چندی در دوران وزارت محمد درخشش به عضویت شورای عالی اداری وزارت آموزش و پرورش درآمد. در ۱۳۴۶ به ریاست دانشکده ادبیات تبریز منصوب شد که اگرچه بیش از سه ماه طول نکشید اما در همان مدت کوتاه، حدود ۱۵ تا ۲۰ استاد جدید برای آن دانشکده استخدام کرد که یکی از آنها مرحوم دکتر بهمن سرکاراتی بود. پس از بازگشت به تهران، مدیریت تشکیلات و روشهای وزارت آموزش و پرورش و بعد ریاست سازمان کتابهای درسی و متعاقباً ریاست مدرسه عالی بابلسر را عهدهدار شد و سرانجام در آبانماه ۱۳۵۷ از خدمات دولتی کناره گرفت. اما در دوران بازنشستگی همچنان، نیمی از اوقاتش در تالیف و تحقیق و نیمی دیگر صرف تدریس در دانشگاهها و موسسات آموزش عالی و راهنمایی پایاننامههای متعدد مقاطع کارشناسیارشد و دکتری شد. چندی ریاست گروه تاریخ سازمان سمت، مسوولیت بررسی و مطالعه اسناد موسسه تاریخ معاصر و نهاد ریاستجمهوری را به عهده داشت. زمانی نیز در مقام ریاست واحد پژوهش در انجمن آثارومفاخر فرهنگی، طرح «اثرآفرینان» را در ۶ مجلد به انجام رساند. همچنین طرح «اعلام تاریخی ایران» را نیز با تعدادی پژوهشگر آغاز کرد که متاسفانه در نیمه راه به دنبال قطع همکاری استاد با انجمن، کار متوقف شد و بقیه مراحل کار زیر نظر دکتر محمدرضا نصیری به اتمام رسید. شش دهه فعالیت علمی و فرهنگی اما در طول این مدت یعنی بیش از شش دهه فعالیت علمی و فرهنگی و آموزشی، با وجود مشاغل اجرایی، هرگز دمی از خواندن، آموختن، نوشتن و تصحیح متون خطی در زمینه تاریخ و ادبیات و اسناد غافل نماند و برای شناساندن تاریخ و فرهنگ ایران بهویژه عصر قاجار و صفویه کوشید. همچنین شاگردان متعددی تربیت کرد. بنابراین باید گفت اگرچه دکتر نوایی در طول حیات پربار خود حوادث و وقایع مهم تاریخی چون شهریور ۱۳۲۰، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرانجام انقلاب اسلامی را دید و فراز و فرودهای بسیاری را در زندگی پشت سر گذاشت، اما همواره سختکوش و شکیبا و با عزت نفس زیست و حاصل عمرش به قول خودش سه سخن بیش نبود: «خام بُد، پخته شد و سوخت. » بیتردید او یکی از پیشکسوتان اهالی علم و فرهنگ نوین ایران و چهره ماندگار عرصه تاریخ و ادبیات معاصر این کهنسرزمین است و با نگاهی به کارنامه زرین علمی و فرهنگی او این سوال به ذهن انسان متبادر میشود براستی او که هشت دهه در این مملکت روزگار گذراند، چگونه توانست به قلههای رفیع دانش برسد، به گنج معرفت دست یابد و یکی از چهرههای ماندگار و مفاخر علمی و فرهنگی تراز اول جامعه ایران شود اما جوانان امروزی با برخورداری از امکانات وسیع همچون نسل او در کار دانشاندوزی جدی و کوشا نیستند؟! چگونه امثال دکتر نوایی در سایه ذوق سلیم، عشق و اندیشه، تلاش بیوقفه و خون دلخوردنها توانستند به این مقام شامخ دست یابند ولی هرگز از اینکه که بودهاند و چه کردهاند سخنی به میان نمیآوردند و تنها خود را یک خدمتگزار علم بر میشمردند؟! از آنجا که خداوند در قرآن کریم معرفی بزرگان و قدرشناسی و تکریم بزرگان و مفاخر را از واجبات شمرده است، چراکه از یک طرف، از نام و نشان و عظمت یک ملت حکایت میکنند و از سوی دیگر، مایه تشویق نسل جوان و سربلندی و غرور و الگوبرداری آنان میشوند؛ از این رو، نگارنده بهعنوان شاگرد کوچک استاد و کسی که سالها توفیق درک محضر آن دانشیمرد بزرگ را از دوران دانشجویی تا همکاری در انجمن آثارومفاخر فرهنگی داشته و نام مهرآمیزش همواره در خاطرم ثبت است و یکی از دلبستگان به تاریخ این مرزو بوم هستم، در این نوشتار، به مناسبت سالروز تولدش، نکاتی را درباره فضایل علمی و اخلاقی آن بزرگمرد یادآور شوم. آنچه مینویسم حاصل آن دوران است و صد البته به اندازه بضاعت مزجاتم، نه در حد شأن و قدر و مرتبه آن استاد فرهیخته. وسعت اطلاعات؛ حافظه عجیب آشنایی من با دکتر نوایی به دوره کارشناسیارشد باز میگردد: مردی خوشسیما، موقر با چهرهای جدی به دانشگاه ما قدم گذاشت. ما که از قبل، آوازه دانش استاد را شنیده و با آثارش آشنا بودیم، سراپا شور، بیتابانه، منتظر ورود او به کلاس بودیم. استاد وارد شد و پس از معرفی خود درس تاریخ در ادبیات را آغاز کرد، از تاریخ قاجار و انقلاب مشروطه سخن گفت و ما مبهوت وسعت اطلاعات و تجزیه و تحلیلهای عمیق و حافظه اعجابانگیزش. به هنگام ادای سخن از واژگان اصیل و پخته پارسی وام میگرفت، در میان سخنانش گاهی از دانشجویان درباره تاریخ آن دوران سوال میکرد و هریک به اندازه اطلاعات و درک خود پاسخی میدادند. زمان به سرعت میگذشت و هر چه بیشتر میگفت، ما بیشتر مجذوب و شیفته او میشدیم و سخنانش را به خاطر میسپردیم. با تسلط و شناختی که استاد از تاریخ دوره قاجار، بهویژه رجال سیاسی و فرهنگی و القاب و مشاغل آنان داشت گویی کتابخانه و دایرهالمعارفی بود که نهتنها ما را از چشمه جوشان علم خود سیراب میکرد بلکه از اینکه هیچ سوالی را بیپاسخ نمیگذارد، حیرت ما را بر میانگیخت. دکتر نوایی پویایی و جویایی را اصل دانش برمیشمرد و میگفت دانشجو باید با ذهن نقاد به مسائل بنگرد، وقایع را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار بدهد مخصوصاً اندیشههای القائی دیگران را کنار بگذارد و خود متقابلاً بیندیشد. او به تاریخ و فرهنگ غنی ایران عشق میورزید و درباره اهمیت تاریخ و وظیفه یک تاریخنگار دادِ سخن میداد. استاد معتقد بود تاریخنگار بایستی با هوشیاری، از جعل و تزویرها احتراز کند، تا توان رسیدن به حقیقت را داشته باشد. از همه اینها گذشته در مورد افراد حقایق را بگوید تا مردم بتوانند برای داوری، به اندازه کافی فسحت میدان داشته باشند. همچنین افراد را باید در زمان خود آنها و با معیارهای خودشان مورد قضاوت قرار داد و الا نمیتوان درباره کسانی که یک، دو یا سه قرن پیش از ما زیستهاند، داوری درست و منصفانهای داشت.
اهمیت اسناد آرشیوی او استفاده از اسناد آرشیوی را برای نگارش تاریخی نزدیک به حقیقت ضروری میدانست. با عقیده کسانی که میگفتند «تاریخ مایه عبرت است» خیلی موافق نبود و میگفت اگر به تاریخ ایران با دقت بنگرید خواهید دید عدهای بنابر مقتضیات و موقعیتهایی به قدرت رسیده و ظلم و زورگویی کردهاند. بعد یک عده دیگر آمده آنها را برکنار و خود قدرت را در دست گرفتهاند اما باز همان زورگوییها و ظلمها ادامه یافته است. اگر بنا بود تاریخ مایه عبرت شود، این کار صورت میگرفت و امروز دنیا خالی از هرگونه ظلم، تجاوز و زیادهطلبی بود. به اعتقاد استاد نوایی دروس ادبیات و تاریخ مربوط به هویت ملی کشور است. از اینرو، نباید از ادبیات هر دوره برای ذکر مطالب تاریخی، غافل شد و مادهتاریخهایی که در اشعار شاعران و متون ادبی درباره هر فتح، جنگ، تولد یا هر موضوعی آمده، حائز اهمیت فراوان است. دکتر نوایی عصر قاجار را که حدود یکصد وسی سال به طول انجامید، صرفنظر از بد یا خوب بودن، دورهای مهم قلمداد میکرد که آثارش هنوز در زندگی ما باقی است. او نوشتن تاریخ کشورمان را توسط بیگانگان و فرنگیها مایه ننگ میدانست و میگفت مگر فرنگیها تاریخشان را به ما میدهند که بنویسیم؟ چرا ما کاری میکنیم که آنها تاریخ ما را آنطور که خود دوست دارند، بنویسند؟! استاد معتقد بود آدمهایی که تاریخساز میشوند مجموعهای از خوبی و بدیها هستند. از اینرو، با دیدی نقادانه و صریح به زندگی آنها نگریست. بنابراین اگرچه اقدامات سالهای اولیه سلطنت رضاشاه پهلوی بهویژه وضع قوانینی نظیر قانون اعزام محصل به فرنگ را در سال ۱۳۰۷ که به موجب آن سالی صد نفر بعد از گذراندن امتحانات با گرایش تعلیم و به قصد معلم شدن به فرنگ میرفتند، یا ساختن راهآهن را در زمره اقدامات خوب او توصیف میکرد ولی از اینکه در مقابل، آزادیهای فردی و باور به حقوق انسانی خود را از دست دادیم، تأسف میخورد.
نادره جلالی دکترای تاریخ
این مطلب بدون برچسب می باشد.