نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : شنبه, ۲۶ فروردین ۱۳۹۱ هان از باد نوروزی جوان شد / زهی زیبا که این ساعت جهان شد شمال صبحدم مشکین نفس گشت/ صبای گرم رو عنبرفشان شد تو گویی آب خضر و آب کوثر / ز هر سوی چمن جویی روان شد عطار « مختارنامه » باب سوم: در فضیلت صحابه رضی الله عنهم اجمعین […]
هان از باد نوروزی جوان شد / زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت/ صبای گرم رو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر / ز هر سوی چمن جویی روان شد
عطار « مختارنامه » باب سوم: در فضیلت صحابه رضی الله عنهم اجمعین
ای گوهر کانِ فضل و دریای علوم / وز رای تو دُرِّ دُرجِ گردون منظوم
بر هفت فلک ندید و در هشت بهشت / نُه چرخ، چو تو، پیشروِ ده معصوم
شعر عطار در مدح امیرالمومنین علی(ع)
بود حیدر در مدینه علم / حافظ و خازن خزینه علم
جان جود و جهان علم او بود / بحر فضل و مکان حلم او بود
زو ظفر یافته مسلمانی / ملت کفر ازو به نقصانی
«اقتلوالمشرکین» فرو خوانده/ به سر تیغ حکم آن رانده
شور و شر در دیار کفرافکند / شاخ بدعت زبیخ و بن برکند
بزرگداشت عطار
در تقویم رسمی کشور، روز ۲۵ فروردینماه هر سال، روز بزرگداشت فرید الدین عطار نیشابوری شاعر و عارف معروف قرن هفتم هجری نام گرفته ، زیرا عطار مقام والایی در غزل و شعر پارسی دارد و اندیشه های عرفانی وی در شکلدهی به عرفان اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است .
اگر معارف فرهنگ ایرانی – اسلامی سه ضلع داشته باشد یکی فقه، دیگری فلسفه و عرفان است. اگرچه در طول تاریخ عارفان و فلاسفه در پارهای از مواقع با فقها تعارض داشتند. از سوی دیگر نیز عارفان و فلاسفه خود نیز رویکرد واحدی را اتخاذ نمی کردند.
در این میان نقش عطار به عنوان ترویج دهنده عرفان اسلامی و آشنایی دادن مخاطبان با حلاج، ابراهیم ادهم و ابوسعید ابوالخیر برجسته است زیرا او علاوه بر نقش مهمی که در ترویج زبان فارسی داشته، امکان زبانی جدیدی نیز برای انتقال مفاهیم عرفانی ارائه کرده است.
گزیده کتابشناسی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری:
آصفی (مهدوی دامغانی)، تاجماه: الهیات شعر فارسی از رودکی تا عطار، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۶
احمدی، بابک: چهار گزارش از تذکره الاولیای عطار، تهران، نشرمرکز، ۱۳۷۶
اخلاقی، اکبر: تحلیل ساختاری منطق الطیر عطار، اصفهان، نشر فردا، ۱۳۷۷
صنعتی نیا ،فاطمه ، ماخذ، قصهها و تمثیلات مثنویهای عطار نیشابوری،تهران ، زوار، ۱۳۸۱
دیدار با سیمرغ (تحلیل اندیشه و هنر عطار)»، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول ۱۳۷۴. گزیدهای از آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، ترجمه اکبر مرتضی پور، ۱۳۸۱ اقتداری ، احمد، سایه سیمرغ؛ داستانهای منطقالطیر فریدالدین عطار نیشابوری ،تهران ، قطره،۱۳۸۲ میرانصاری ،علی ،کتابشناسی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری،تهران ،انجمن آثار و مفاخر فرهنگی،۱۳۸۳ ذره در خورشید؛ خلاصه منطق الطیر فریدالدین عطار نیشابوری همراه با توضیحات فارسی و ترجمه ماهدخت بانو همایی،هماذر،۱۳۸۱ عطار نیشابوری، محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء ، تصحیح رینولدالین نیکلسون،تهران ، علم ، ۱۳۸۴ علیا ، مسعود، رباعیهای شیرین عطار نیشابوری،تهران ،پیدایش، ۱۳۸۴ گوهرین ،سید صادق ، اسرارنامه ،تهران ،زوار، ۱۳۸۴ ابراهیمی ،عباس ، گلچینی از تذکره الاولیاء عطار نیشابوری،هنر پارینه ، ۱۳۸۵ آوای پرندگان؛ برداشتی از منطق الطیر عطار نیشابوری، با بازنویسی علی اصغر مظهری کرمانی ،یلدا قلم، ۱۳۸۵ باقریان موحد ، سیدرضا ،برگزیده تذکره الاولیاء به ضمیمه زندگی و اندیشه عطار نیشابوری، حضور،۱۳۸۶ برگزیده شعرهای عطار نیشابوری ، شورای شعرکانون،کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،۱۳۸۶ عطار نیشابوری؛ شیخ صنعان، گردآوری امید مهدی نژاد، سروش ملل،۱۳۸۶ اشرف زاده ، رضا ، شرح گزیده منطق الطیر یا مقامات طیور شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری،تهران ، اساطیر، ۱۳۸۶ عطار نیشابوری ، فریدالدین محمدبن ابراهیم ، اسرارنامه ،با مقدمه محمدرضا شفیعی کدکنی،تهران ،سخن ، ۱۳۸۶ حکیمی ،محمود، در مدرسه پیر نیشابور؛ نگرشی بر زندگی، آثار و اندیشههای فریدالدین عطار نیشابوری،تهران ،قلم، ۱۳۸۶ عطار نیشابوری ،منطق الطیر ،به اهتمام فرامرز ندایی و رحیم ظریف آبکنار /سماء / ۱۳۸۷ عطار نیشابوری، محمدبن ابراهیم عطار، اندیشههای زرین، فرزانه اصفهانی ، ۱۳۸۷ عطار نیشابوری، محمدبن ابراهیم عطار، ـ دیوان، به اهتمام پروین قائمی،پیمان، ۱۳۸۷ آزمون ، محمد، چشم دل؛ پژوهشی پیرامون عرفان عطار نیشابوری،تهران ،آژند ۱۳۸۷ دیوان قصاید و ترجیعات و غزلیات فریدالدین عطار نیشابوری، تصحیح سعید نفیسی،تهران ، شقایق، ۱۳۸۷ شکوه عشق؛ گزیدهای از غزلیات عطار نیشابوری ،شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ و هنر، ۱۳۸۷ غفارزادگان ، داود، تذکره الاولیاء ، با شرح دشواریها ، تهران : افق، ۱۳۸۷ عطار نیشابوری ، فریدالدین محمدبن ابراهیم ،الهی نامه ، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی،تهران ،سخن ،۱۳۸۷ کزازی ،میر جلال الدین ، پارسا و ترسا؛ گزارشی از داستان شیخ صنعان در منطق الطیر عطار نیشابوری،
کریمیانسردشتی، نادر، کتابشناسی عطار نیشابوری،تهران ، سازمان میراث فرهنگی ،۱۳۷۴
زرین کوب ، عبدالحسین ، صدای بال سیمرغ: درباره زندگی و اندیشه عطار،
عطار نیشابوری ، منطق الطیر، با همکاری محمود عابدی ، تهران، سمت
سخنرانی های برخی از بزرگان درباره عطار
استاد بهاء الدین خرمشاهی درباره عطار
زمانی که بنده دیوان عطار و نیز منطق الطیر را به قصد شناخت عطار مطالعه کردم تصمیم گرفتم به تأثیر واقعی و یا احتمالی که بر اشعار حافظ داشته است بپردازم. من پیش از نوشتن حافظ نامه،دود بیست دیوان شعر و نیز بسیاری از آثار منثور را مطالعه کرده بودم، البته این آثار همگی مربوط به پیش از حافظ بود زیرا قصد من بررسی تأثیر افکار دیگران بر حافظ بود و نه تأثیر حافظ بر افکار دیگران. ما باید بپذیریم که حافظ عارفی بزرگ نیست. ما بزرگانی در عرفان داریم که در مقام مقایسه جایگاه عرفانی آنها فراتر از حافظ است و این نه فقط مربوط به تمدن و عرفان اسلامی بلکه مربوط به حوزه عرفان اسلامی- ایرانی نیز هست. در بیان تفاوت این دو حوزه عرفانی باید بگویم عرفان ایرانی-اسلامی،عرفان عاشقانه خراسانی است.عرفان اسلامی دو مکتب بزرگ دارد،یکی مکتب بغداد است که بزرگانی چون جنید و شبلی در آن مکتب پرورش یافتهاند و دیگری مربوط به غرب جهان اسلام است که سرکرده آن ابن عربی است، لذا من در زمینه عرفان حافظ، فراوان بحث کردهام. به عقیده من حافظ اگرچه آثار ابن عربی را خوانده بود، اما متأثر از مکتب او نیست.گرچه بزرگانی چون شهید مطهری و استاد زرینکوب خلاف این میاندیشند و حافظ را متأثر از مکتب ابن عربی میدانند، ولی بنده تحقیقات زیادی در این زمینه انجام داده و این نظر را رد کردهام. یکی از افرادی که حافظ را متأثر از ابن عربی میداند، ختمی لاهوری- مسلمان فارسی زبان هندی-است که اشعار حافظ را مطابق نظر ابن عربی شرح کرده است؛ حال آنکه بنده براساس آشنایی اندکی که با فصوص الحکم و شروح مختلف آن دارم،این نظر را نمیپذیرم.
عرفان حافظ،عرفان عاشقانه خراسانی است. حافظ دنبالهرو سه شاعر بزرگ است که پیش از آنکه شاعر باشند، عارف هستند، حال آنکه حافظ شاعر عارف است و نه عارف شاعر. به گمانم پی بردن به تفاوت این دو تعبیر،کیفیت عرفان را مشخص میکند.سه شاعری که حافظ در عرفان پیرو آنها بوده است،یعنی سنایی، عطار،مولوی،اصالتا عارفند اما حافظ اصالتا هنرمند شاعر است؛ضمن اینکه به عرفان هم تمایل دارد و تجربه و احوال عرفانی و دانش عرفانی نیز دارد. قدرت حافظ در بیان احوال و مقامات عرفانی بسیار بالاست؛اما واقعیت این است که این احوال و مقامات را تا حدی که سنایی و عطار و مولانا درک کردهاند،تجربه نکرده است.مطالبی که بنده در این زمینه خدمت شما عرض میکنم،حاصل سالها تحقیق و تفحص در اشعار حافظ است؛لذا در ادامه اجازه میخواهم بدون استفاده از انشا و خطابه، مواردی را که عطار بر حافظ تأثی داشته است خدمت شما عرض نمایم. این تأثیرات به دو گونه است: نوعی از آن کلی و دیگری جزئی است. تأثیر کلی مربوط به داستانهایی نظیر شیخ صنعان است. به گمانم داستان شیخ صنعان در جنب داستان سیمرغ، برترین و بزرگترین آفریده طبع عطار است که بر آثار شاعران و عارفان دیگر نیز اثر گذاشته است. حافظ در غزلی با مطلع:
دوش از مجسد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
بیشترین تأثیر را از داستان شیخ صنعان گرفته است. حافظ در این غزل پانصد بیت از منظومه منطق الطیر را که مربوط به داستان شیخ صنعان است در یک صفحه خلاصه کرده است. همچنین غزل دیگر حافظ با مطلع:
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
نیز نشاندهنده تأثیر عمیق داستان شیخ صنعان بر اشعار حافظ است.
عطار متوفی به سال ۶۱۸ هـ.ق است. البته برخی سال وفات او را ۶۱۷ هـ.ق میدانند. به روایتی وی در حمله مغول کشته شده است.
عطار که از بزرگترین شاعران و عارفان ایران است، صاحب مثنویها و منظومههای متعددی است و در ادبیات منظوم عرفانی میتوان او را در تراز سنایی و مولانا به شمار میآورد.
حافظ که شغل شاغلش،تجسس قوانین ادب و تتبع دواوین عرب بوده،در طول عمرش، پانصد غزل سروده است. بنده در مقالهای تحت عنوان حافظ چه کتابهایی خوانده است؟ حدود پنجاه کتاب را به همراه قرینه ذکر کردهام که حافظ از آنها بهره گرفته است. حافظ طبعا عطار را نادیده نگرفته است. برخی از مضامین عطار که شبیه یا عین آنها در اشعار حافظ یافت میشود، ذیلا ذکر میگردد. تأثیر عطار بر شعر حافظ مسلم است. اگرچه این تأثیر به اندازه تأثیر سنایی بر عطار،یا عطار بر مولانا نیست، یا حتی تأثیر کمال الدین اصفهانی و سعدی و خواجو بر حافظ، اما در حد و اندازه خود قابل توجه است. در ادامه نمونهای از شباهتهای لفظی و معنایی اشعار عطار و حافظ را خدمت شما عرض میکنم.
عطار:
همه کس طالب یارند ولی مفلسی مست پدیدار کجاست؟
حافظ:
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
خورشید را ز پرده مشکین نقاب بست
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
بیا که قبله ما گوشه خرابات است بیار باده که عاشق نه مرد طامات است
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
نگاهی میکند در آینه یار که او خود عاشق خود جاودانه است به خود میبازد از خود عشق با خود خیال آب و گل در ره بهانه است
که بندد طرف وصل از حسن شاهی / که با خود عشق بازد جاودانه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست / خیال آب و گل در ره بهانه
حریف عشق در دفتر نگنجد
که علم عشق در دفتر نباشد
پیر ما که از صومعه بگریخت در میخانه شد
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
درد هرکس به قدر طاقت اوست
فکر هرکس به قدر همت اوست
و…
شخصیت عرفانی و شعری شیخ صنعان که عمدتا پرداخته عطار است، در حافظ تأثیر ماندگاری داشته و حافظ بارها به گوشههایی از داستان او تلمیح کرده است و من در تفسیر این داستان غزلی از حافظ را که متأثر از این داستان است و با مطلع:
بلبلی که برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
آغاز میشود، ذکر کردم. حافظ شیخ صنعان را مظهر لاابالگیری، ملامت گری، پاکباختگی در عشق و طریقت و رعایت موازین سلوک میداند و شیرین قلندر در شعر او اشاره به شیخ صنعان دارد.حافظ چند بار دیگر نیز به شیوه ملامتی به داستان شیخ صنعان اشاره میکند که از جمله مهمترین آنها شعری است که با مطلع ذیل آغاز میشود:
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما/ چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
سخنرانی دکتر رضا اشرف زاده : « تفاوت نگاه و عرفان عطار با دیگر بزرگان شعر فارسی و مهمترین ویژگیهای مضمونی آثارش عطار»
دکتر رضا اشرفزاده از عطارپژوهان بنام کشورمان است که حدود ۲۵ سال از عمر خود را صرف مطالعه و معرفی آثار این چهره برجسته تاریخ فرهنگ و ادب ایران زمین کرده و آثار متعددی در این زمینه نگاشته استکه از آن میان می توان به کتاب ارزشمند «آیات و احادیث قرآنی و دینی در آثار عطار » اشاره کرد . او عطار را به عنوان شخصیتی معرفی می کند که تحولی در عرفان اسلامی ایجادکرده و پس از سنایی زمینه ساز خلق آثار درخشان عرفانی در آثار مولوی نیز شده است .
عطار نیشابوری را مردم ایران به عنوان شخصیتی چند وجهی میشناسند. عدهای او را شاعر، برخی عارف و تعدادی هم به اعتبار آثار منثوری که دارد او را نویسندهای بزرگ معرفی میکنند. از نگاه شما کدام وجه شخصیتی عطار یعنی نویسندگی، شاعری و عارفی پررنگتر است و میتوان این صفت را به عنوان اصلیترین وجه شخصیتی او دانست؟
من معتقدم عطار نیشابوری یکی از عارفانِ شاعرِ بزرگ ایران است که تحولی در عرفان اسلامی ایجاد کرده است، یعنی مجموعهای از این صفتها شخصیت عطار را اینچنین بزرگ و ارجمند ساخته است.
این تحولی که اشاره کردید به چه مفهوم است و در آثار عطار چگونه نمود پیدا کرده است؟
عطار در زمینه عرفان خودش یک صاحب نظر کامل است و مقلد دیگر عرفا یا ادبا نیست و به عبارتی خودش مبتکر است و همین جا باید عنوان کنم که نخستین منظومه رمزی عرفانی ایران و زبان فارسی را او سروده است.
یعنی منطقالطیر… ؟
بله دقیقا. منطقالطیر نخستین منظومه رمزی عرفانی ایران و زبان فارسی است و پیش از آن هم به این صورت کسی منظومه رمزی عرفانی نسروده بود، البته عطار تنها در منطقالطیر متوقف نمیشود و به دنبال آن مصیبتنامه را میآفریند.
از سوی دیگر، مطالب و محتوا و مضامینی هم که در عرفان اسلامی ذکر میکند بسیار جدید هستند و به تعبیری ضمن این که خودش عارف بسیار برجستهای است یک نظریهپرداز عرفان هم به حساب میآید.
در این زمینه میتوانید مثالی هم بزنید؟
ببینید مثلا مطلبی در میان عرفاست که فرق انسان و فرشتگان چیست؟ بسیاری از عرفا معتقدند انسان قبول امانت عشق کرده و این امانت و عشق را پذیرفته است، در حالی که فرشته نداند عشق چیست و این موضوع را فصل تمایز در نظر میگیرند. در همین ارتباط حافظ میگوید:
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
اما عطار چیزی فراتر و برتر از این مطلب را بیان میکند و معتقد است فرشتگان هم مانند انسان عاشق خداوند هستند و اگر این چنین نبود، حول عرش سجده و رکوع نمیکردند، ذکر نمیگفتند، سبحانالله نمیگفتند، پس هر دو عاشق خداوند هستند و به میزانی، آن امانت در آنها وجود دارد ولی از نگاه عطار، چیزی که انسان دارد و فرشتهها ندارند، درد است:
قدسیان را عشق هست و درد نیست / درد را جز آدمی در خورد نیست
درد تو باید دلم را درد تو / لیک نه در خورد من در خورد تو
ساقیا! خون جگر در جام کن / گر نداری درد، از ما وام کن
کفر، کافر را و دین دیندار را / ذرهای دردت دل عطار را
پس میبینید که عطار درد را مایه کار و عرفان خودش قرار میدهد و از همین روی این درد است که در آثار او برجستگی خاصی دارد.
نکته دیگری که در ارتباط با تفاوت عطار با دیگران چه عرفای پیش و پس از خود باید گفت، این است که معمولا عرفا مقامات عرفانی را براساس مطالب زهد بیان میکردند، مثلا ابونصر سراج هفت مرحله را برمیشمرد: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا.
اگر به همین سه قسمت اول توجه کنیم، میبینیم عرفان زهد است؛ اما عطار نیشابوری در این زمینه تحول ایجاد میکند و بحث زاهدانه را کنار میگذارد.
او همچنین مقامات عرفانی را وادی میخواند و وادیهای او عاشقانه هستند: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر و فنا.
پس به همین دلیل به هفت شهر عشق مشهور شده است؟
بله. هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم که برخی به مولانا منسوبش میکنند؛ اما نباید از مولانا باشد و سند معتبری ندارد.
البته به نظر میرسد مولانا تاثیر زیادی از عطار گرفته است؟
ببینید عطار نیشابوری در یک کلام بین سنایی و مولوی قرار دارد. مطالب و آموختهای را از شیوه و عرفان سنایی گرفته، دگرگون کرده است و نظریات خودش را به آن افزوده و برای مولانا به یادگار گذاشته و مولوی، مثنوی معنوی را بر همین اساس و سابقه میگوید و میسراید.
اگر بخواهیم میزان برداشت مولوی از عطار را ذکر کنیم، خودش یک کتاب حجیم میشود و در یک کلام، عطار استاد مولوی در عرفان است.
آقای دکتر اشرفزاده! مقداری هم درباره نوع عرفان عطار برای ما سخن بگویید؛ چون بسیاری از جوانان و مردم بر این باور هستند که عرفان نوعی خمودگی، سستی و گوشهگیری است. آیا عرفان عطار همین ویژگیها را دارد؟
همان طور که گفتید برخی تصور میکنند تصوف و عرفان گوشه خانقاه نشستن و هوی حق کشیدن است؛ در حالی که عرفان عطار پویا و دیالکتیکی است و با اسلحه عرفان، حربه کلام و زبان به جنگ قدرتمندان میرود.
عطار از زبان بهلول و دیوانگان و همچنین از زبان عرفای دیگر به جنگ قدرت میرود، پادشاهان را میکوبد و به صورت صریح قدرتستیزی دارد که من خودم مقاله مفصلی در همین ارتباط نوشتهام.
نکته دیگر که خیلی قابل ملاحظه است، کاربرد اصطلاحات عرفانی به زبان فارسی است. پیش از عطار چه فلسفه، چه منطق و عرفان معمولا به زبان عربی است که امروز ما در این زمینه وامدار عطار هستیم و بسیاری از این اصطلاحات را معادل فارسی برایش انتخاب کرد و به جای این که بگوید عارف میگوید شناسا به جای توبه میگوید بازگشت یا به جای عرفان میگوید شناخت که خود همین نکته قابلیت دارد که یک فرهنگنامه زیبا برایش تدوین کرد.
مسئله دیگری که در آثار عطار وجود دارد، بیان تمثیلی و نمادین اوست. شما این بیان را چگونه ارزیابی میکنید؟
مسائل عرفان بسیار پیچیده است و به این سادگی نمیتوان به آن ورود پیدا کرد، مثلا با خواندن چند کتاب و شعر یا منابع عرفانی واقعا امکان ورود وجود ندارد بویژه برای عوام جز به زبان تمثیل نمیتوان مسائل را بیان کرد. البته خواص میتوانند آثار ابنعربی را بخوانند، اما عوام حتما باید تمثیلی باشد و برای این که متوجه شوند حتما باید از زبان پیچیده منطق و فلسفه دور شد و به همین دلیل عرفا که پیشتازشان سنایی است، آمدهاند با حکایت و زبان تمثیل مطالب عرفانی را در واقع ساده کردهاند.
یکی از کسانی که پس از سنایی آمد و سعی کرد مسائل عرفانی را با حکایت و تمثیل بیان کند عطار است که در ۴ کتاب مثنویاش حدود ۸۵۰ حکایت و تمثیل آورده است. من یک نمونه آن را ذکر میکنم. فرض کنیم میخواهد بگوید عارف در هر جایی باید خدا را بطلبد. خب این مساله را با یک تمثیل بیان میکند و از جایی مثال میآورد که خیلی مشهور است، یعنی داستان لیلی و مجنون و عشق زبانزد آنها و عطار با استفاده از این داستان میگوید:
دید مجنون را عزیزی دردناک / کومیان رهگذر میبیخت خاک
گفت: ای مجنون! چه میجویی چنین / گفت لیلی را همی جویم یقین
گفت: لیلی را کجا یابی ز خاک؟ / کی بود در خاک شارع دُر پاک؟
گفت: من میجویمش هر جا که هست / بوک جایی یک دمش آرم به دست
نتیجه چیست ؟ اگر مثل مجنون عاشق خداوند باشیم در هر جایی و هر کاری که میکنیم باید او را بجوییم و عاشق باشیم.
مساله دیگری هم وجود دارد، این که ممکن است اگر یک موضوع با توجه به وضعیت جامعه به شکل صریح مطرح شود برای گوینده و سراینده مشکلساز شود، یعنی همان سرنوشت و سرانجامی که برای عینالقضات و حلاج پیش آمد نصیب او شود، چون مسائلی که طرح میکند در زمان خودش مقداری با آنچه از شریعت باور داشته، سازگار نباشد. پس مسائل را وارد تمثیل میکند. به عنوان مثال از زبان بهلول و امثال او که در گروه دیوانگان و مجانین قرار دارند بیان میکند که مشکلی هم پیش نیاید و حتی در مسائل سیاسی هم از زبان دیوانگان انتقادهای سیاسی و اجتماعی را ذکر میکند. عطار در این مورد حدود ۲۰ تمثیل و حکایت دارد که کلا اندیشه و فکر برداشت خودش از زمان است و به اوضاع مملکت و کشورداری و پادشاه و دستگاه قدرتش تندترین انتقادها را مطرح میکند.
به نظرم میرسد شاید بتوان گفت امثال عطار برای انتخاب این روش تمثیلی بسیار از کلامالله مجید سود جستهاند، چرا که خداوند در قرآن کریم خیلی خوب با استفاده از همین بیان تمثیلی و قصصی که وجود دارد مطالب گوناگون را به مومنان و ایمان آورندگان میفرماید.
عطار نیشابوری از نظر علوم زمان خودش شخصیتی جامع بوده است و آثارش این ادعا را گواهی میدهد. به عنوان مثال میزان استفاده عطار از قرآن و حدیث خودش یک کتاب مفصل است که من همین موضوع را در کتاب «فرهنگ کاربرد آیات و روایت در آثار عطار نیشابوری »انتخاب و منتشر کردهام.
این استفاده فراوان از قرآن نشان میدهد عطار احاطه کامل به متون دینی و در راس آن قرآن کریم داشته است همانطور که به نجوم، منطق، علوم و فنون ادبی و عرفانی و… احاطه داشته است.
از سوی دیگر به واقع خود قرآن نمونه و الگو برای همه کسانی است که بعد از رسول خدا خواستند موضوعی را بیان کنند.
در بخش نخست این گفتگو شما به «درد» اشاره کردید و از آن به عنوان تکیهگاه کلیدی عرفان عطار یاد کردید. آیا در «عطاری عطار» دارویی هم برای این درد وجود دارد؟
بله، همان طور که از درد سخن میگوید دارویش را هم میدهد به هر حال عطار، عطار است و درگذشته پزشکان را عطار میگفتند و او درمان هم میکرده است و در این رابطه هم وقتی از درد سخن میگوید، داروی آن را هم تجویز میکند.
داروی آن دردی که عطار از آن سخن میگوید، رسیدن به وصال حق و مرحله قرب به حق است؛ یعنی انسان به جایی برسد که خود را همواره در پیشگاه خداوند ببیند.
برخی تصور میکنند تصوف و عرفان گوشه خانقاه نشستن و هوی حق کشیدن است در حالی که عرفان عطار پویا و دیالکتیکی است و با اسلحه عرفان، حربه کلام و زبان به جنگ قدرتمندان میرود عطار از زبان بهلول و دیوانگان و همچنین از زبان عرفای دیگر به جنگ قدرت میرود پادشاهان را میکوبد و به صورت صریح از آنها انتقاد می کند.
بگذارید مثالی بزنم : هنگامی که رگبار و باران تندی میزند، از دامنه کوه سیلی راه میافتد و هرچه سر راهش باشد درهم میپیچاند و میآورد اما وقتی به دریا رسید چه میشود و چه اتفاقی رخ میدهد؟ هیچ آرام میگیرد و شاید از همینروست که شعر مولانا و عطار را تازیانههای سلوک میدانند؛ تازیانهای که بر گرده راهروان زده میشود:
از مقامات تبتل تا فنا
پله پله تا ملاقات خدا
بنابراین دوای این درد و عاشقی رسیدن به وصال و قرب حق است؛ این که فنا شود مثل قطرهای که در دریا فانی میشود.
نکته دیگری که میخواهم از شما بپرسم، ارتباط به روحیه قدرتستیزی عطار دارد که شما هم پیشتر اشاره کردید. آیا عطار مدح پادشاهی را هم در آثارش دارد؟
پرسش بسیار خوبی است اصلا یکی از برجستهترین ویژگیهای عطار نیشابوری که در آثارش و اصلا در فکر و اندیشهاش وجود داشته این بوده که به دربار هیچ پادشاهی نرفته و در کل کتابهای او هیچ پادشاه و قدرتمندی مورد مدح قرار نگرفته است.
شما ببینید سنایی عارف و زاهد بزرگی است، اما در آثارش مثل حدیقهالحقیقه مدح بهرام شاه غزنوی وجود دارد یا مولانا گاهی به معینالدین پروانه اشاره کرده است و ستایش گونهای برایش دارد؛ اما عطار نیشابوری کلا مخالف قدرتمندان است:
شکر ایزد را که در باری نیام / بسته هر ناسزاواری نیام
من ز کس در دل کجا بندی نهم/ نام هر دون را خداوندی نهم
همت عالیم ممدوحم بس است / قوت جسم و قوت روحم بس است
پیش خود بردند پیشینان مرا / تا به کی زین خویشتنبینان مرا
تا زکار خلق آزاد آمدم / در میان صد بلا، شاد آمدم
فارغم زین زمره بدخواه نیک / خواه نامم بد کنند و خواه نیک
چون زنان خشک گیرم سفره پیش / تر کنم از شوروای چشم خویش
از دلم آن سفره را بریان کنم / گه گهی جبریل را مهمان کنم
یعنی غذا را هم از پاره دل و اشک چشم میداند و یکی از عللی که من واقعا ارادتمند او هستم و ۲۵ سال از عمرم را صرف مطالعه آثار او گذاشتم، همت بلند اوست که با هیچ قدرتمندی کنار نیامده است.
آقای دکتر به نظر شما چرا زندگی عطار آنقدر مبهم است و زندگینامه درست و دقیقی از او وجود ندارد و به نوعی زندگیاش هم مانند آثارش پیچیده است؟
نخست این را بگویم که عطار در زمان خود و پس از زمان حیاتش بسیار شخصیت مشهوری است به عنوان مثال شیخ محمود شبستری که بعد از عطار میزیسته میگوید:
مرا از شاعری خود عار ناید
که در صد قرن یکی عطار ناید
یا کسی مثل مولانا که در قونیه بوده و عطار هم در نیشابور اما ارادت ویژهای به اندیشهها و آثار عطار داشته است. بنابراین نهتنها ناشناس نبوده بلکه آدم خیلی مشهوری هم بوده است؛ اما به طور کل عارفان و بخصوص عطار خیلی به منیت خودشان دل نبسته و در محبوب خودشان که خداوند است محو شده بودند حتی عطار در پایان منطقالطیر از پیشان (درگاه الهی) رخصت میگیرد.
حال این که تاریخ تولد، وفات و استادان و شاگردانش مشخص نیست، دلیل بر کوچک بودن او نیست و عطار به هر حال عطار است.
نکته دیگری که در ارتباط با عطار وجود دارد، کمتر معرفیشدنش در سطح جهانی است؛ به نظر شما مشکل کجاست؟
من فکر میکنم اینگونه نیست و از مستشرقان یا بهتر بگویم عارفانی که خارج از ایران بودهاند، کسانی مانند هرموت رتیر، لویی ماسینیون، آنه ماری شیمل و… روی آثار عطار به صورت جدی کار کردهاند.
منظور من در مقایسه با دیگر قلههای ادبیات و فرهنگ ایران زمین مانند حافظ و مولانا و سعدی و خیام بود.
در مقایسه با اینها بله! حق با شماست؛ فکر میکنم مهمترین دلیلش این است که نسخههای تصحیح شدهای از عطار وجود نداشته تا همین دوره اخیر کتابهایی که از عطار موجود بوده از روی هم نوشته میشده است؛ ضمن این که عطارهای زیادی در طول تاریخ پیدا شدهاند که به قول سعید نفیسی آثار او را به خودشان نسبت دادهاند و در واقع عطار تقلبی بودهاند.
بنابراین یک تردیدهایی درباره کل آثار عطار از دوران گذشته وجود داشته است حتی یک شخص عالم و دانشمندی همچون فروزانفر کتابهایی نقل میکردند که از عطار نیست و به او منسوب شده است. اما خوشبختانه بتازگی آثار پاکیزه و مدونی از ۴ مثنوی و مختارنامه عطار نیشابوری توسط استاد ارجمند شفیعی کدکنی ارائه شده است و به نظر میرسد جوانان هم باید کمی بیشتر در این زمینه تلاش کنند تا بتوانند آثار او را معرفی و حقی از استاد مولوی ضایع نشود؛ البته از پیچیدگیهای آثار عطار هم نباید غافل بود.
امروز ۲۵ فروردین است، روزی که در تقویمها به نام عطار نیشابوری ثبت شده است. خود شما همواره یکی از سخنرانان بزرگداشت عطار در نیشابور بودهاید. نظرتان درباره برنامههایی که در چنین مناسبتهایی اجرا میشود چیست و آیا در زمینه ارج نهادن بزرگان و مفاخرمان کمی گرفتار مناسبتزدگی نشده ایم؟
اصولا بزرگداشت مفاخر، بزرگان و فاضلان در حقیقت بزرگداشت یک جامعه است و کسانی که در این کار شرکت میکنند، علم و دانش و فرهنگ را ارج مینهند چه فردوسی باشد و چه عطار و حافظ… فرقی نمیکند. اینها ذخیرههای فرهنگی، ادبی، علمی و عرفانی یک ملت و مردم هستند که باید معرفی شوند و آثارشان منتشر شود در تمام روزها و روزگاران. اما معتقدم واقعا یک روز برای بزرگداشت یک عالم در هر زمینهای که باشد ریاضی، فیزیک، فرهنگ و هنر بسیار کم است بخصوص که همانند عطار شهرت جهانی هم داشته باشد. ما باید تمام جهات زندگی و آثار او را به جهانیان معرفی کنیم. مثلا از چند ماه پیش بزرگان شروع به تحقیق و پژوهش کنند و برای این روز بهترین آثار را ارائه نمایند که حرف تازهای داشته باشند و با نشر و ترجمه آن کمک به فرهنگ کلی ایران کنند.به عبارتی نباید محدود به یک روز شود و در تمام روزها باید این بزرگان مورد توجه باشند؛ شما ببینید ۲۵ فروردین رادیو، تلویزیون، روزنامهها و به طور کل رسانهها مطلب و برنامههای ویژهای برای عطار دارند همچنین در نیشابور مراسمی بزرگ برپا میشود. کاش اینها در طول سال استمرار پیدا میکرد. حالا کسانی مثل حافظ، سعدی و مولانا خیلی غریب نیستند، اما شخصیتهایی مثل عطار واقعا در مظلومیت قرار دارند و نیاز به تحقیق و اطلاعرسانی بیشتر قطعا وجود دارد.
تاریخ ادبیات ما مملو از چهره های بزرگ و درخشانی است که زیر سیطره نام چند قله رفیع قرار گرفته اند و نیاز جدی در این زمینه وجود دارد که با همتی مضاعف پیرامون زندگی و آثارشان تالیف و پژوهش صورت گیرد.
جوهر زندگینامه یک عارف
غزلهای عطار نیشابوری یکی از مهمترین مراحل تکامل غزل عرفانی فارسی به شمار میرود و برخی از پژوهشگران شعر و ادب فارسی بر این باور هستند که اگر در ادبیات کلاسیک از دیوان شمس تبریزی چشمپوشی کنیم. غزلیات عطار مهمترین نمونههای غزل عرفانی فارسی هستند و حتی همانطور که در این گفتگو دکتر رضا اشرفزاده تاکید کرده عطار را به نوعی استاد مولوی معرفی میکند میتوان گفت اوج و تکامل غزلهای عطار را میتوان در دیوان شمس جلالالدین مولوی جستجو کرد.
در همین ارتباط استاد محمدرضا شفیعیکدکنی در کتاب «زبور فارسی» نوشته است: «در این شیوه غزل (آثار عطار) مهمترین نکته، وحدت تجربه شعری و حتی در مواردی بسیار زیاد، وحدت «تم و موتیو» است. به اینگونه که شاعر از همان آغاز که مطلع غزل را میسراید تا پایان، از یک مسیر طبیعی حرکت میکند و دایرهوار در همانجا که آغاز کرده بود، سخن را به پایان میبرد.»
در بسیاری از این غزلها نوعی سرگذشت یا واقعه تصویر میشود و چه بسیار در این غزلها ـ که جوهر زندگینامه یک عارف هستند ـ تحولی روحی باعث دگرگونی عارف شده است.
درباره عطار چند کتاب مهم نوشته شده است که مهمترین آنها، «دریای جان» از هلموت ریتر، «شرح احوال عطار» از دکتر فروزانفر، زبور پارسی از دکتر شفیعی کدکنی و کتابی «درباره عطار» از دکتر زرینکوب قابل ذکر است.
همچنین بر اساس برخی از تذکرهها و آنچه استاد فروزانفر آورده است عطار در سال ۵۴۰ قمری متولد شده است که البته به گفته دکتر شفیعی کدکنی این تاریخها و به طور کل آنچه از زندگی عطار نقل میشود چندان قابل استناد نیست و دکتر محمد استعلامی هم در مقدمه خود بر کتاب «تذکره الاولیاء» به اینگونه روایتها از زندگی عطار تشکیکهای جدی وارد کرده است. با این حال بسیاری مرگ عطار را بر اثر حمله سربازان مغول به نیشابور در ۶۱۸ قمری عنوان میکنند و معتقدند او به دست یکی از سربازان مغول کشته شد.
حال دو غزل از این شاعر و شخصیت برجسته فرهنگی کشورمان:
پیر ما بار دگر روی به خمّار نهاد / خط به دین بر زد و سر بر خطِ کفّار نهاد
خرقه آتش زد و در حلقه دین بر سر جمع / خرقه سوخته در حلقه زنّار نهاد
در بُنِ دیرِ مُغان در بر مُشتی اوباش / سر فرو برد و سر اندر پی این کار نهاد
دُرد خمّار بنوشید و دل از دست بداد / می خوران، نعرهزنان، روی به بازار نهاد
گفتم: «ای پیر! چه بود این که تو کردی آخر؟ / گفت کین داغ، مرا، بر دل و جان، یار نهاد
من چه کردم؟ چو چنین خواست، چنین باید بود / گُلم آن است که او در ره من خار نهاد
باز گفتم که «انا الحق زدهای، سَر در باز / گفت: «آری زدهام.» روی سوی دار نهاد
دل چو بشناخت که عطار درین راه بسوخت / از پی پیر، قدم، در پی عطار نهاد
یا دست به زیرِ سنگم آید / یا زلف تو زیرِ چنگم آید
در عشق تو، خرقه درفکندم / تا خود پس از این چه رنگم آید
هردم ز جهان عشق، سنگی / بر شیشه نام و ننگم آید
آن دم ز حساب عمر نبود / گر بیتو، دمی، درنگم آید
چون بیندیشم ز هستی تو / از هستی خویش ننگم آید
چون زندگیام به توست، بیتو، / صحرای دو کَون تنگم آید
تا مرغ تو گشت جان عطار / عالَم، ز حسد، به جنگم آید
۳. سخنرانی دکتر اعوانی : «عطار شعر را حکمت میبخشد»
عطار مرد اهل درد است و شعر را حکمت و قوت و جان میبخشد. شاعران ما حکیماند و یکی از افتخارات عرفان حکمت است. سخن عطار زبان حال است نه قال.
در سالهای اخیر در زمینه عطارپژوهی آثار متعددی منتشر شده است و محققان برجستهای چون علامه محمد قزوینی، سعید نفیسی، بدیع الزمان فروزانفر، عبدالحسین زرین کوب، محمد جواد مشهور و دکتر شفیعی کدکنی در زمینۀ شناخت عطار کار کردهاند. در میان غربیان نیز کسانی چون هلموت ریتر با نگارش اثر گرانسنگ «دریای جان» در زمینه عطار پژوهی کارکرده اند.
عطار نزد سایر عرفای بزرگ مانند مولوی، شبستری و علاء الدوله سمنانی جایگاه رفیعی دارد به ویژه مقام عطار در آثار مولانا بسیار بالاست، مثلاً مولوی مقام عطار را بالاترین مقام، یعنی مقام روح میداند که مقامی ورای مقام حس، خیال، عقل و دل است. حکمت عطار با روح آمیخته است. شیخ محمود شبستری، نویسنده “گلشن راز”، هم در مورد عطار گفته است:
مرا از شاعری خود عار ناید / که در صد قرن چون عطار ناید
چه عطاری که عطار جهان است / سخن های وی از اسرار جان است
در این شعر شاهدیم که شبستری مقام جان را که بالاترین مقام است، به عطار نسبت میدهد.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید که گاهی شعر به حکمت میرسد. شعر از شعور و آگاهی میآید که به معنای حکمت است. عرفان نمونه اعلای شعور الهی است و شعر وسیلهای برای بیان حقایق، دقایق، معرفت، حقیقت، خودشناسی، دیگر شناسی و نظر الهی به وجود، طبیعت، نور الهی و … است.
دکتر اعوانی درباره دو اصطلاح کلیدی «درد» و «مرد» در آثار عطار گفت: عطار مرد اهل درد است و شعر را حکمت و قوت و جان میبخشد. شاعران ما حکیماند و یکی از افتخارات عرفان حکمت است. اساساً عرفان عین حکمت است و متافیزیک واقعی است و متافیزیک اسلامی و دینی عرفانی است. عرفان شعبهای از معرفت است که از ولایت حاصل میشود. لذا لفظ صوفی را که برای مولانا و عطار به کار میبریم، بدین معناست که ایشان صوفیان حقیقی هستند.
عطار جامع علوم زمان خود بود و از او میتوان خودشناسی، راه سیر و سلوک، روانشناسی و علم النفس الهی و نقد اجتماعی آموخت. زبان او زبان حال است، نه قال و او از تمثیل برای متمثل ساختن حقایق الهی استفاده میکند.
سخنرانی دکتر شهرام پازوکی :« شکافی فراخ میان خیال عطار و خیال سورئالیستها وجود دارد »
میان خیال عطار با عالم خیال سورئالیست ها و همچنین واقعیت نزد او با واقعیت نزد سورئالیستها زمین تا آسمان تفاوت است و اینها قابل مقایسه نیستند و متاسفانه باید بگویم سنت عرفانی عطار درک نشده است. این بدفهمیها ناشی از عدم درک سنت معنوی عمیق و کهنی است که عرفا علیرغم تمایزهای جزیی خود، در آن میزیستهاند و برای شناخت عطار نیز باید این سنت عمیق عرفانی شناخته شود. عدم ورود به این عالم معنوی سبب میشود کسانی که دین را منحصر در ظاهر میکنند، به قشرینگری و مخالفت سطحی با آثار عرفانی بپردازند و به خطا دچار شوند. اما سخن من امروز بیشتر متوجه آن دسته از مفسرانی است که علیرغم زحمات فراوانی که برای زنده نگاه داشتن آثار عطار کردهاند، با نگاه ادبی به تفسیر این آثار پرداختهاند. این مفسران ضمن اینکه سبک ادبی عطار را بررسی کردهاند، او را شاعری با بینشی حقیر، یاوهگو و خرافاتی خواندهاند. دکتر شفیعی کدکنی در نقد این سخنان آنها را ناشی از نگریستن به آثار عطار از منظری بیرون از منظومۀ فکری او میداند. اما خود ایشان عرفان را نگاه هنری به دین و الهیات معرفی میکند که این خالی از اشکال نیست.
این نوع نگاه به عرفان، به جدید بودن این تلقی از هنر و تجربۀ دینی و ارتباط آن با الهیات پروتستانی و آثار فیلسوفان ایدهآلیست و رمانتیک آلمانی مرتبط است . این نگاه به عرفان که در میان اندیشمندان پروتستان تقویت میشود، در واقع عرفان را معرفت نمیداند و آن را از جنس خیال و احساسات میداند. هنر نیز در این تعبیر برخاسته از اندیشههای مدرن ایدهآلیستهای آلمانی در قرن هجدهم است که سخن خود را در تقابل با فیلسوفان روشنگری بیان کرده بودند. این معنای هنر در میان قدما و عرفای ما اصلاً جایگاهی ندارد و اساساً در میان ایشان چیزی به اسم هنرهای زیبا به معنای جدید آن وجود ندارد.
عطار یک سورئالیست یا رمانتیک نیست و میان خیال عطار با عالم خیال سورئالیست ها و همچنین واقعیت نزد او با واقعیت نزد سورئالیست ها زمین تا آسمان تفاوت است و اینها قابل مقایسه نیستند. امروز با همدلی در آثار عطار نگریسته نمیشود، که اگر چنین شود، آثار او تذکرهای میگردد که در همه زمانها با آنها که همدل اویند، از عالم معنویت فراموش شده سخن میگویند، عالمی که دردمندان داروی عطار در جستجوی آن هستند.
عطارشناسان ایرانی خارج از کشور
محمد رضا جوزی از شاگردان دکتر احمد فردید است. او درباره منشا دینی حکمت عطار پژوهش کرده است. فاطمه کشاورز استاد دانشگاه واشنگتن جنبه تازه ای از آثار عطار را بررسی کرده است . او با استفاده از نقاشی و ادبیات تنوع جنبه های بصری در منطق الطیر را نشان داده است . به عقیده وی عطار با صور استعاری می اندیشده و در انتخاب مرکزی ترین استعاره خود در منطق الطیر یعنی “پرندگان” قوی ترین انتخاب ممکن را برای گفتگو از آدمی و حالات روحی او برگزیده است. او یکی از دلایل محبوبیت منطق الطیر را همین تنوع شخصیت های آن دانست که در رنگارنگی مرغان آن دیده می شود.
از آن گذشته، عطار به خود رنگ ها نیز توجه خاصی دارد و این مجموعه اثر او را به یک تابلوی بزرگ نقاشی تبدیل کرده است. از نظر انسان شناسی عرفانی هم این رنگارنگی نشانه ای از رنگارنگی راه ها برای رسیدن به “سیمرغ شخصی” ماست.
عطارشناسان خارجی
هلموت ریتر : ایران شناس، استاد زبانهای فارسی و عربی و عطارپژوه برجسته در ۲۷ فوریه سال ۱۸۹۲ در لسثیتنا ، از توابع هسن آلمان،متولد شد. پس از پایان دوره دبیرستان که در طی آن زبانهای لاتین و یونانی را فراگرفت ، از «کاسل » برای تحصیلات عالیه به شهر «هله » رفت و حدود سه سال به تحصیل در زمینه خاورشناسی نزد کارل بروکلمان و پاول کاله مشغول بود.پس از آن به استراسبورگ نزد تئورنولدکه، لندآور و فرانک رفت و از آنان دروس الهیات و متنشناسی زبانهای لاتین و یونانی را آموخت. در سال ۱۹۱۳ میلادی به عنوان پژوهشگر در مؤسسه تاریخ و تمدن خاور زمین در هامبورگ آغاز به کار کرد و در سال ۱۹۱۴ میلادی آزمون شفاهی دوره دکترا را در دانشگاه بن پشت سر نهاد و در سال ۱۹۱۹ میلادی بدون ارائه رساله تخصصی به کرسی استادی خاورشناسی دانشگاه هامبورگ فراخوانده شد.در سال ۱۹۲۷ او را به ریاست انجمن آلمانی پژوهشهای خاور زمین در استانبول برگزیدند. در سال ۱۹۳۶ در آغاز به سمت دانشیاری و دو سال بعد به سمت استادی زبانهای عربی و فارسی دانشگاه استانبول برگزیده شد. در سالهای جنگ جهانی دوم تا سال ۱۹۴۹ ترکیه را ترک نکرد. در این سال بر کرسی استادی موقت دست یافت و در سال ۱۹۵۳ استاد تمام وقت شرقشناسی دانشگاه فرانکفورت شد در سال ۱۹۶۹ میلادی به آلمان بازگشت و به پژوهش و تحقیق پرداخت و سرانجام در روز ۱۹ ماه مه ۱۹۷۱ در هشتاد سالگی درگذشت . آثار متعددی از این ایران شناس برجسته باقی مانده است که از آن جمله می توان به منتخب آثار امام محمد غزالی تحت عنوان «کیمیای سعادت» ،«زبان تشبیه در شعر نظامی» ،« الاسلامیین» اشعری، «فرق الشیعه »نوبختی، «غایه الحکم »مجریطی، «هفت پیکر» نظامی، «سوانح» احمد غزالی، تصحیح و ترجمه « الهی نامه» عطار و «دریای جان» اشاره کرد.
فرانکلین لوئیس : استادیارزبان و ادبیات فارسی در گروه زبانها و تمدنهای خاورنزدیک در دانشگاه شیکاگو و معاون مرکز مطالعات خاورمیانه در این دانشگاه است.
فرانکلین آموختن زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه از برکلی در گروه مطالعات خاور نزدیک، آغاز کرد و قبل از آنکه در سال ۱۹۸۳ میلادی دوره کارشناسی را در آنجا به پایان برساند، دو سال (۲- ۱۹۸۱) نیز در دانشگاه لیدز انگلستان به تحصیل زبان و ادبیات عرب پرداخت . سپس به دانشگاه شیکاگو، گروه زبان و تمدنهای خاور نزدیک، رفت و در سال ۱۹۹۵ میلادی در رشته زبان و ادبیات فارسی به اخذ درجه دکتری نائل آمد. موضوع پایان نامه دکتری وی « سنایی و پیدایش غزل فارسی » است که در سال ۱۹۹۵میلادی برنده جایزه بنیاد تحقیقات ایرانی شد. دکتر فرانکلین پس از فارغ التحصیلی به مدت دو سال در همان دانشگاه به تدریس زبان و ادبیات فارسی پرداخت. او اکنون دانشیار تمام وقت زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اموری (Emory University) است که در شهر آتلانتای ایالت جورجیای آمریکا قرار دارد. او تاکنون مقالات ارزشمندی درباره حافظ و رندی،حافظ و موسیقی و گلستان سعدی در دائرهٔ المعارف ایرانیکا به چاپ رسانده است . این پژوهشگر برجسته آمریکایی با انتشار یکی از بهترین و جامع ترین کارها در باره مولانا جلال الدین رومی شهرت یافت . مهم ترین کتابش درباره مولانا جلال الدین جایزه انجمن دوستی بریتانیا و کویت را به دست آورد. او درباره عطار نیز پژوهش هایی درخور توجه انجام داده است که از آن جمله می توان به « زن در اندیشه و آثار عطار« اشاره کرد . او در پژوهش خود به تحلیل داستانی از “الهی نامه” عطار در باره زنی پرداخته که شوهرش او را ترک گفته و او با مردانی روبروست که هوسمندانه او را می طلبند و وقتی با پاسخ سرد او طرد می شوند به دشمنی و کینه توزی بر می خیزند. لوئیس این داستان را با اثری از چاسر شاعر انگلیسی معاصر عطار مقایسه کرده تا فضیلت های زنانه را از نظر آنها بسنجد، نشان می داد که چگونه در نگاه عطار چهره کلیشه ای زن به عنوان حیله گر دگرگون می شود و به مقامی می رسد که مردان در برابر او ناچیز جلوه می کنند.
هرمان لندولت : هرمان لَنْدولْت، استاد بازنشسته دانشگاه مکگیل کانادا است . وی زبان فارسی را در پاریس و سوئیس آموخت . هرمان لندولت از شاگردان فیتْزْ مایِر ، اسلامشناس و ایران شناس برجسته است . آثار متعددی تاکنون از این استاد برجسته فلسفه و عرفان اسلامی منتشر شده است که از آن جمله می توان به تصحیح کتاب « کشفالاسرار» اشاره داشت .
او در مقاله «عطار، تصوف و اسماعیلیه» که در ماهنامه اطلاعات «حکمت و معرفت » منتشر شد، می نویسد: « با وجود شهرت فریدالدین عطار، به عنوان یکی از بزرگترین شعرای صوفی قرون میانی در ایران، دانستههای قطعی درباره زندگیاش بسیار اندک است. آثار ادبیاش درباره این مطلب که وی حقیقتا وابسته به سنت کهن صوفیه بوده و درکی عمیقا عارفانه از «وجود« داشته است.»
هلموت ریتر در اثر معروفش «دریای جان» به طور کامل این امر را به تصویر کشیده است و هیچ تردیدی باقی نمیگذارد، اما با این حال درباره نقشی که وی احتمالا در جنبش تصوف زمان خود و بافت گستردهتری که در آن میزیست؛ یعنی خراسان اواخر قرن۶ قمری و اوایل قرن ۷ قمری و بویژه شهر نیشابور، ایفا کرده است، پرسشهای زیادی همچنان باقی است.
هرمان لندولت با اشاره به اینکه تخلص او «عطار» بوده و اشارات بسیاری را میتوان از آثار معتبرش گردآورد ـ که او در شهر خود به عنوان داروسازی حاذق مشهور بوده است ـ می نویسد : «بخش زیادی از دلایل ظاهراً خود زندگینامهاش که تا همین اواخر جدی تلقی میشد از جمله تصویر داروساز صوفیای که شخصا به تعداد زیادی از مشتریان در داروخانهاش رسیدگی میکرد و بعضی از مثنویهای مشهورش را هم همانجا مینوشت ـ تنها برگرفته از اثری موسوم به «خسرونامه»، یا «گل و هرمز» هستند، این داستان عاشقانه هم؛ مانند بسیاری از دیگر داستانها در زمانی متأخر به نام عطار نوشته شدهاست، که جعلی از کار درآمده است . دکتر شفیعی کدکنی نیز صریحا اثبات کرده است که خسرونامه، در واقع اثر یک عطار دیگر است؛ حال آنکه خسرونامههای که خود شاعر در مقدمه «مختارنامه» به آن اشاره کرده است، چیزی جز کتاب دیگر وی یعنی «الهینامه» نیست؛ بر این اساس، گره ناگشوده هویت خواجه سعدالدینی را که نویسنده خسرونامه جعلی او را به عنوان شیخ خود ستوده است، اکنون بیتردید میتوان گشود.
مولف مقاله حاضر معتقد است که حتی معلوم نیست که آیا عطار به گروه خاصی از صوفیان وابسته بوده یا خیر، در همین رابطه مینویسد: خود عطار نه هرگز کسی را به عنوان شیخ خود معرفی کرده است و نه حتی برای نشان دادن صلاحیت خود به هیچ سلسله سندی استناد کرده است. بیگمان، سنت تذکرهنویسی صوفیه نام چند تن از افرادی که گفته میشده، مشایخ عطار بودهاند را ارائه میکند، اما از میان همه آنها فقط مجدالدین بغدادی،از شاگردان نجمالدین کبری چنانکه رایتنر هم با احتیاط به آن اشاره کرده است، محتمل به نظر میرسد. از سوی دیگر، برخی تذکرهنویسان ـ نظیر جامی ـ عطار را از صوفیان اویسی شمردهاند، یعنی صوفیای که به دست یکی از مشایخ گذشته، بعد از اویس قرنی سلف افسانهای صوفیه که گفته شده است؛ بیآنکه پیامبر را هرگز دیده باشد به اسلام گرویده، و به طریق «روحانی» مشرف به تصوف می شده است. البته، این مسأله خود متضمن تردید درباره این مطلب است که اساسا عطار شیخی از میان مشایخ معاصرش داشته باشد. جامی روح حلاج را در نظر داشت؛ حال آنکه دانشمندان معاصر نظیر فروزانفر و مایر، نظر به شواهدی که در دیوان عطار یافتهاند و ممکن است بیانگر تأیید وجود چنین رابطه روحانی از سوی خود شاعر باشد، از ابوسعید ابوالخیر، صوفی بزرگی که بی شک عطار نامش را در نیشابور زنده نگه داشت، نام بردهاند.
هرمان لندولت معتقد است باید به این نکته توجه کرد که به هر ترتیب ملاقات عطار پیر با طوسی جوان از لحاظ تاریخی بهتر قابل اثبات است تا ملاقات جلال الدین رومی جوان و عطار پیر، که گفتهاند آن هم در همان تاریخ در «نیشابور» رخ داده است، او در همین رابطه مینویسد: «البته این دیدار، چنانکه فرانکلین لوییس اخیرا متذکر شده است، در واقع چیزی بیش از یک «اسطوره جانشینی» نیست؛ هرچند به رغم وجود این افسانه، ظاهراً نه در تحقیقات راجع به عطار، جز تحقیقاتی که با اهداف گاهشمارانه صورت گرفتهاست، چندان به آن توجه شده است، و نه نظر دانشمندان طوسیشناس به نحو خاصی به آن جلب شده است. با این همه، این مطلب دستکم بیانگر این است که شاعر صوفی پیر ما به بحث کردن درباره مسائل جدی هدایت روحانی با یک دانشجوی جوان فلسفه، که افزون بر این شیعه هم بود، به دیده استخفاف نمینگریست؛ دیگر اینکه نشان میدهد که طوسی به وضوح به اهمیت عطار پی برده بود و در تمام دوره طولانی «اسماعیلی بودن خود، تا بعدها زمانی که دانشمند شیعی مهمی شد، وی را در خاطر داشت. »
لندولت با اشاره به اظهار نظر طوسی درباره عطار، به عنوان «شیخی بلیغ و خوشلهجه که بر کلام مشایخ و عارفان و ائمه سالکان به خوبی آگاه است و آن را نیک در مییابد»، خاطرنشان میکند: این سخن را در وهله نخست میتوان اشارهای به تذکرهالأولیا دانست. او احتمالا با دیوان عطار و منطقالطیر هم آشنا بوده است؛ چنانکه «ابن فوطی» هم بلافاصله پس از سخن وی آن را نقل کرده است؛ اما این را بیشتر باید توضیحی تکمیلی دانست تا بخشی از نقل قول طوسی. به هر روی، آشنایی شخصی طوسی با عطار و ستایش مقام معنوی وی میتواند تا حدی بیانگر علاقه طوسی به تصوف در آخرین دوره زندگیاش باشد، این امر در آثاری از طوسی نظیر «اوصاف الأشراف» و مکاتباتش با صدرالدین قونوی نمود یافته است؛ هرچند طوسی در نخستین دورههای زندگی پاسخ به سؤالات معنویاش را؛ چنانکه در زندگینامه خودنوشتش سیر و سلوک به روشنی اشاره کرده است، نه در تصوف که در تعالیم اسماعیلیان یافت؛ و از شیوهای که وی تحولات معنویاش را شرح میدهد؛ چنین به نظر میرسد که قدری نارضایتی از تعالیم ظاهری که وی به عنوان یک جوان در معرض آنها قرار داشت او را واداشت تا حد امکان برای دریافتن تعالیم اسماعیلیان حتی از همان دوره دانشاندوزی به جستجو بپردازد.
مولف در ادامه با سخن از گرایش عطار به تعالیم اسماعیلیان و علل و دلایل این گرایش میآورد: این نکته جالبی است؛ زیرا امکان اندیشیدن درباره این موضوع را به وجود میآورد که گفتگوی آنها، که از هیچ حیث همپای هم نبودند، میتوانسته درباره موضوعات اسماعیلی بوده باشد؛ چیزیکه سبب میشود این احتمال از آنچه نخست به نظر میرسد کمتر ماجراجویانه باشد، شباهت نظریه رستاخیز اجساد، آنچنان که طوسی در تصورات شرح داده است، با بخش کاملا مرموز و مبهم «اسرارنامه» درباره همین موضوع است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.