نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : یکشنبه, ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ سعدیا خوش تر از حدیث تو نیست / تحفه روزگار اهل شناخت آفرین بر زبان شیرینت / کاین همه شور در جهان انداخت انجمن آثار و مفاخرفرهنگی سالروز بزرگداشت سعدی، روز تجلیل از ادب پارسی، مبدأ تاریخ ادب پارسی و شاعر پرآوازه ایران زمین را به مردم این سرزمین […]
سعدیا خوش تر از حدیث تو نیست / تحفه روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت / کاین همه شور در جهان انداخت
انجمن آثار و مفاخرفرهنگی سالروز بزرگداشت سعدی، روز تجلیل از ادب پارسی، مبدأ تاریخ ادب پارسی و شاعر پرآوازه ایران زمین را به مردم این سرزمین تبریک و تهنیت عرض می نماید.
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: به راستی که برخی از شعرها حکمت است.
مقام معظم رهبری می فرمایند: به نظر من هنر بزرگ کسانی مثل سعدی یا حافظ یا فردوسی این است که هفتصد سال پیش یا هزار سال پیش، طوری حرف زدند که ما امروز وقتی که آن سخنان را باز می گوییم، اصلا احساس غربت نمیکنیم، اصلا زبان زبان امروز است.
اول اردیبهشت هر سال در تقویم ایرانی روز بزرگداشت شیخ مصلح بن عبدالله مشهور به سعدی شیرازی (۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر، عارف و نویسنده بزرگ ایران نام گرفته است . شهرت او بیشتر به واسطه نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. مقامش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب «استاد سخن» دادهاند. آثار معروفش کتاب «گلستان» در نثر و «بوستان » در بحر متقارب و نیز «غزلیات» است.
بیتردید سعدی یکی از پایههای بنای استوار زبان و ادب فارسی است و شعر و نثر او شکوهمندانه در فرهنگ امروز میدرخشد. سعدی به فرهنگهای زمان خود اعم از فرهنگ ایرانی و اسلامی تسلط داشته و کلیات او نمادی پرشگون از فرهنگ اسلامی و ایرانی است. قرآن کریم و احادیث نبوی، سرگذشت عارفان و علما و فیلسوفان جهان اسلام و سرزمینهای عربی و فرهنگ مردم شیراز در آن روزگار، تنها بخشی از مآخذ و منابع سعدی در آفرینش آثار ماندگارش بوده است. شاید یکی از دلایل جاودانگی نام بلندآوازهسعدی و آثار بینظیر وی، همین ویژگی جامعالاطراف و چند بعدی بودن اوست. او تجربه جامعهی انسانی خود را در کلیاتش به تصویر کشیده و ما را از این معارف برخوردار ساخته؛ معارفی که پس از گذر قرنها برای تمامی نسلهای بشری تازگی دارد و دغدغه جامعه انسانی آنهاست. او با در اختیار داشتن فرهنگ اسلامی و توأمان ساختن آن با روح و بینش ایرانی، فارغ از هر نوع نگاه و اندیشه سطحی، بنای رفیعی را برافراخته که بر فراز آن انسانها از هر رنگ ونژاد و با هر نوع باور و آیینی میتوانند به رستگاری حقیقی دست یابند.
دوران زندگانی سعدی، دوران هجوم مغول و تاتار به ایران و حکمرانی ایلخانان و اتابکان سلغری در فارس است؛ یعنی دورانی که توأم با آشفتگی و متلاشی شدن مراکز بزرگ سیاسی و فرهنگی و نیز فقر و ناامیدی و نابسامانی اجتماع است؛ اجتماعی که مردمانش به واسطهٔ این پریشانی خاطر، افتخارات ملی، باورها و اعتقادات خویش را از دست دادهاند و هویت و فرهنگ ایرانی دستخوش اضمحلال است. در چنین شرایطی سعدی بزرگ، هوشمندانه و حکیمانه با تکیه بر داشتهها و یافتههای خویش از فرهنگ غنی اسلامی و تلفیق آن با هویت و ذوق ایرانی، حماسه احیای فرهنگ این سرزمین را برپا میکند؛ از زبان اسطورهها سخن میگوید، پادشاهان نامآور ایرانی را با خصایص ارزندهٔ عدالت و مردمداری به یاد مردمان میآورد، از قرآن و حدیث نقل میکند، قصص انبیا و اولیا را در لابهلای حکایاتش میگنجاند، سرگذشت تلخ ستمکاران و ظالمان فرمانروا را به شعر و نثر میکشد تا با تکیه بر این همه، واقعیات حیات انسانی را از گذشته تا اینک در قالب سفرها و حضرها بدانان یادآور شود. او با برخورداری از این دو فرهنگ غنی، داستانهای شگفتانگیز ایستادگی، شکست، رنج و پیروزی، امید و عشق انسان را در مسیر بیپایانش بازگو میکند.
اگرچه غالبا کسانی که نسبت به تصحیح و تدوین دیوان شیخ اجل همت گمارده اند، اکثر قصاید پندآموز یا بعضی مواعظ هشداردهنده و گاه گزنده سعدی را زیر عنوان مدح آورده و شجاعت و گستاخی قابل ستایش را در برابر امیران دست نشانده حکام تاتار و مغول بدون در نظر گرفتن جو حاکم بر جامعه آن روز را در برابر امیران مقتدر نادیده انگاشته، در مورد روزگار سعدی قلم فرسایی و داوری کرده اند و نصایح هشداردهنده و گاه تند و خشمآلود شیخ بزرگوار را با تعبیر مدح مورد بی مهری قرار داده اند. اما یکی از خصوصیات شخصیتی و ذاتی سعدی در چنین موقعیتی، تدبیر و موقع شناسی اوست که ریشه در آزادگی و بی طمعی او از امیران و یا پادشاه وقت داد. او در خلال قصاید و مواعظ و حکایات پندآموز خود، نخست شرح وظایف یک فرمانروای عادل و مردمی را به نحو شایسته به امیر وقت القا و تلقین می کند و سپس برنامه کاری او را که در حقیقت رساله رستگاریست در طی همان مبحث با لحنی که از تهدید و تحذیر نیز خالی نیست، به او گوشزد و ابلاغ می کند و به شیوه ای رندانه و زیرکانه از طبقه محروم جامعه یعنی به اصطلاح روزگار او، رعیت دفاع میکند و همواره تکیه اصلی کلام سعدی بر حفظ حقوق رعیت و رعایت عدالت اجتماعی ا ست . این که بسیاری بر این باورند که خطه فارس به دلیل وجود شیخ سعدی – علیه الرحمه- از تعدی و تجاوز عمال مغول مصون مانده، سخن گزافی نیست که بلندطبعی و وارستگی او از قید هوس ها و تمنیات بشری سعدی را نزد امیران جایگاهی والا و شانی فاخر بخشیده است که “سر فرو نکند همتش به هر جایی.”
سعدی در برابر ملوک و امرا و حکام
از جمله امرایی که نسبت به جناب شیخ احترامی ویژه قائل بودند، عطا» الملک جوینی و برادرش شمس الدین صاحب دیوان و امیر انکیانو بود که در سال ۶۶۷ هـ.ق از جانب اباقاآن به شحنگی فارس فرستاده شد که سعدی نیز در بعضی قصاید ضمن ارشاد و هدایت آنان و پندهای پدرانه از هشدار، تنبه و تحذیرشان بی بهره نگذاشته است . برای نمونه:
بس بگردید و بگردد روزگار / دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن / پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامهها آوردهاند / رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک / کز بسی خلقست دنیا یادگار
…
آدمی را عقل باید در بدن/ ورنه جان در کالبد دارد حمار
پیش از آن کز دست بیرونت برد / گردش گیتی زمام اختیار
گنج خواهی، در طلب رنجی ببر/ خرمنی میبایدت، تخمی بکار
چون خداوندت بزرگی داد و حکم / خرده از خردان مسکین درگذار
چون زبردستیت بخشید آسمان / زیردستان را همیشه نیک دار
عذرخواهان را خطاکاری ببخش / زینهاری را به جان ده زینهار
سعدیا چندانکه میدانی بگوی / حق نباید گفتن الا آشکار
هر کرا خوف و طمع در کار نیست / از خطا باکش نباشد وز تتار
این قصیده موجب رنجش امیر انکیانو شده و شیخ در استمالت از امیر قصیده زیر را که چند بیتی از آن در پی میآید ساخته است.
دنیا نیرزد آن که پریشان کنی دلی / زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
و میگوید:
گر من سخت درشت نگویم تو نشنوی / بی جهد از آینه نبرد زنگ صیقلی
حق گوی رازبان ملامت بود دراز / حق نیست آن چه گفتم اگر هست گو بلی
در کانون حکومت امرای جبار و خودکامه مغول که صاحب اختیار جان و مال و هستی مردم بودند و حجتشان یاسای چنگیزی بود، چه کسی به جز سعدی می تواند که بی پروا زبان به نصیحت ملوک گشوده و آنان را مخاطب قرار داده و گوید:
به نوبتند ملوک اندر این سپنج سرای / کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای
نگویمت چو زبان آوران رنگ آمیز / که ابر مشک فشانی وگوهرزای
نکاهد آن چه نصیب است عمر نفزاید / پس این چه فایده گفتن که تا به حشر بپای
دلاوری با دلاوران
طبع بلند و روح سرکش سعدی هرگز در برابر هیچ قدرتمند یا صاحب مکنتی زبان به تکریم نگشاده و این بلندپایگی در جای جای آثار شیخ مشهود است.
سعدی به امرا و حکام و حتی پادشاهان اندرز می داده و سپری شدن روزگار و سرآمدن دوران فرمانروایی و تغییر و تغیر احوال زمانه را یادآوری می کرده است که این گونه اندرزهای نیش دار و دلیرانه تا روزگار او نه در تاریخ ادبیات ایران بلکه در فرهنگ و ادب همه جهان تا دوره سعدی بی سابقه بود و این ویژگی ریشه در آزادمنشی و وارستگی شیخ داشت. زیرا سعدی مداح طامع نیست و گاه آن قدر در این گستاخی پیش می رود که وقتی به اصرار عطا ملک و برادرش شمس الدین صاحب دیوان وزرای آباقاآن مجبور به ملاقات با او می شود، آباقاآن از شیخ می خواهد که او را پندی دهد که در کار اداره ملک کارساز باشد و شیخ چهره به چهره نماینده تام الاختیار قبیلای قاآن با شجاعتی که از هیچ شیرمرد شمشیرزنی برنمی آید، می گوید:
شهی که پاس رعیت نگاه می دارد / حلال باد خراجش که مزد چوپانی ست
وگرنه راعی خلق است زهر مارش باد / که هرچه می خورد او جز مسلمانی ست
که انسان احساس می کند که با چه حرص و خشمی روی کلمه “زهر مارش باد” تکیه دارد و یا دوران ملک ظالم و فرمان قاطعش:
چندان روان بود که برآید روان او
و باز در همین زمینه می فرماید:
گله از دست ستم کار به سلطان گویند / چون ستم کار تو باشی گله پیش که بریم
دلاوری بر دلاوران شیوه خاص شیخ است و هرکسی از چنین قدرتی که به موهبتی الهی شبیه است برخوردار نیست. با تکیه بر همین دلاوری است که می سراید:
به تازیانه مرگ از سرش به در کردند / که سلطنت به سر تازیانه می فرمود
و این نیز از همان کان است / حاکم ظالم به سنان قلم
دزدی بی تیر و کمان می کند / گله ما را گله از گرگ نیست
این همه بیداد شبان می کند / عزت نفس و مناعت طبع سعدی
از آن جایی که استغنا طبع و بلندنظری خمیرمایه اصلی شان و شخصیت شیخ است در هر فرصتی این خصیصه در میان آثار شیخ می درخشد.
من آبروی نخواهم ز بهر نان دادن / که پیش طایفه ای مرگ به که بیماری
و یا
توقع برانداز مجلست / بران از خودش تا نراند کست
و این گوهر درخشان نیز از زلال اندیشه سعدی ست:
مراد از این سخنم دانی ای حکیم چه بود / سلامی از نشود حمل بر تقاضایی
مراست با همه عیب این هنر به حمدا لله / که سر فرونکند همتم به هر جایی
یا
مرا حاجتی شانه عاج داد / که رحمت بر اخلاق حجاج باد
شنیدم که وقتی سگم خوانده بود / به نوعی مگر در دلش مانده بود
به پیشش نهادم که این استخوان / نمی بایدم دیگرم سگ مخوان
نفرت سعدی از مدیحهسرایی
کلیات آثار شیخ اجل مشحون از آموزش است اما در غزلیات به اقتضای فضای شوق آلود غزل این کیفیت بسیار اندک است و گلستان و بوستان و قصاید و مواعظ مشحون از آموزش و ارشاد در ارتباط با امور کل یا حتی جزیی زندگی بشری ست که در خلال حکایات پندآموز و سودمند آورده شده. سعدی به شدت با مداحی و لفاظی مخالف است و قصاید او را که زیر عنوان مدح آمده، حتی یک مورد آن را هم نمی شود با مدحی که در بین شاعران پیش از او در دربار پادشاهان مرسوم و معمول بود، مقایسه کرد.
او از مداحان دون همت بیزار است و اقرار می کند که:
مباش غره به گفتار مادح طماع / که دام مگر نهاد از برای صید نصیب
امیر ظالم جاهل که خون خلق خورد / چگونه عالم و عادل شود به قول خطیب
به راه تکلف مرد سعدیا اگر صدق داری بیار / و بیا بگوی آن چه دانی که حق گفته
به نه رشوت ستانی و نه رشوه ده / سعدی و ابوبکر سعد زنگی
سعدی از میان فرمانروایان اتابکان سلغری فارس در دوران خود، بیش از همه از ابوبکر سعد بن زنگی و پسر سعد بن ابوبکر رضایت خاطر داشته، زیرا حسن سلوک مخصوصا ابوبکر سعد مورد اتفاق اغلب مورخین است و زندهیاد فروزانفر نیز در تایید این مطلب حق انصاف را ادا کرده و سعدی نیز برای این که تمجید و تعریف از او را به مدح آلوده نکند و فروتنی و تواضع را به انکسار کشیده نشود، این گونه او را تمجید و مقام والای خود را نیز حفظ می کند:
مرا طبع از این نوع خواهان نبود / سر مدحت پادشاهان نبود
ولی نظم کردم به نام فلان / مگر بازگویند صاحب دلان
که سعدی که گوی بلاغت ربود / در ایام بو بکر بن سعد بود
هم از بخت فرخنده فرجام تست / که تاریخ سعدی در ایام تست
که تا بر فلک ماه و خورشید هست / در این دفترت نام جاوید هست
سعدی در نگاه محققین معاصر / سعدی در نگاه دکتر رضا داوری اردکانی
سعدی ادیبی است که با ادبیات فارسی و عربی به خوبی آشناست. او تاریخ میداند و آثار دینی و معارف اسلامی را مطالعه کرده است. سعدی تحصیل کرده و در واقع برای من توجیهپذیر نیست که بدانم اگر سعدی و حافظ و نظامی و غزالی و هر کدام از شاعران در تاریخ نبودند چه میشد؟ در واقع فقدان آنها جبرانناپذیر است. اگر سعدی نبود ما نمیتوانستیم تصور کنیم که چه کسی و در کجا بودیم.
سعدی تجدید یک عهد و دوران است. وقتی مغولها به ایران آمدند تا شرق ایران را نابود کردند. اینجا سعدی پرچمدار و احیاکننده است، سعدی کاری مشابه فردوسی کرد.
سعدی معارف اسلامی ایرانی را میشناخته و معلم و آموزگار این معارف است. او معلم ادب و اخلاق بود و با شعر، نگهبان و نگهدارندهی زبان و فرهنگ ما شد و همینطور این نگاهبانی ادامه دارد.
سعدی آغاز و زمان شروع عصر خودش است و تکرارکنندهی گذشته نیست. انسانهایی که تاریخ میسازند ماندگار میشوند. همهی انسانها اهل تفکر هستند، ولی افرادی در صدر تاریخ قرار دارند. شاعران و متفکران آغازکننده عهدها و پیمانهای تاریخی هستند. مراد این است که آنها سخنی میآورند که سخن همه میشود و همه از آن بهرهای میبرند. این نفوذ یعنی جاودانگی و ماندگاری و شاعر ماندگار میشود، زیرا زمان را دریافته است.کسی در قرن هفتم هجری قمری در بدترین اعصار تاریخی کشور زندگی میکند و تمام آثارش زنده میماند، در واقع او عین زمان است. سعدی زبان ما است و هیچگاه فراموش نمیشود.
سعدی در یک قلمرو وسیع سیاسی – اجتماعی همواره مطلوب بوده و هست؟ زیرا او در ما و با ما حضور دارد و چیزی از وجود ما متعلق به اوست. او هنگامی که مرثیه “المعتصم بالله” را گفت عصر جدیدی آغاز شد، عصر دیگری در تاریخ اجتماعی – فرهنگی و نه فقط در تاریخ شعر ما.
سعدی در نگاه دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
سعدی درس خوانده نظامیه بغداد است که مرکز نظامیهها و یکی از مهمترین دانشگاههای جهان اسلام است. این مجموعه مانند دانشگاههای امروزی برای خود ضوابطی داشته، اما به لحاظ محتوا، این دانشگاه تحت تأثیر منطق شافعی و کلام اشعری بوده و این موضوع در او اثر داشته است.
سعدی به نقاط مختلف دنیا سفر کرده ، با انسانهای مختلف و بزرگانی چون مولوی، شیخ صفیالدین اردبیلی و … نشست و برخاست داشته ،سرد و گرم روزگار را چشیده و چون فردی با استعداد بوده ، در زمانه خود تاثیر گذار بوده است .
سعدی حرفهای نظامیه و کلام اشعری را تکرار نمیکند، بلکه روح زمان خود را گرفته و مبدأ تاریخ و دورانساز میشود. اینچنین که تا سعدی هست زبان فارسی هم هست و تا زبان فارسی هست سعدی میدرخشد. سعدی اشعری به ذات است،زیرا میگوید:
به نام خداوند جان آفرین / حکیم سخن در زبان آفرین
مصرع دوم، تمام جدال فکری تاریخ اسلام و تمام بحثهای امروز کمبریج و هاروارد و دانشگاههای امروزی را در خود دارد. این همان موضوع فلسفه تحلیل زبان است. “حکیم سخن در زبان آفرین” یعنی آیا زبان سخن میگوید؟ یا سخن در زبان من آفریده میشود؟ جنگ همین است. سعدی اینجا اشعریت خودش را ثابت میکند که ” در زبان من سخن آفریده میشود” اشاعره میگفتند، کلام یعنی سخن در دل است و زبان نماینده آن.
سعدی عارف بزرگی است و به حکم اینکه وارد دنیای عرفان شده است نمیتواند اشعری بماند و باید عبور کند. مولوی و غزالی هم همین کار را میکنند.
سعدی فیلسوف به معنای کلمه نیست ولی “مفتی ملت اصحاب نظر” است، فلاسفه هم همین کار را میکنند. سعدی بیتردید حکیم است. در ایران باستان حکیم وجود داشته نه فیلسوف، چراکه فیلسوف یونانی است. حکیم یعنی کسی که سخنش محکم است. “اتقان صنع” دارد، پس نظر و کار حکیم، محکمتر است.
گلستان و بوستان هر دو درباره انسان است، اما گلستان درباره انسان آنچنان که هست صحبت میکند و بوستان از انسان و اجتماع آنگونه که باید باشد. انسان هم اگر خودش را آنگونه که هست نشناسد درباره آنچه باید خودش را نمیشناسد. خداوند میفرماید من آنم که هستم، اما ما باید بگوییم من آنم که میشوم. بحث سعدی هم در گلستان و بوستان همین است. این حکمت عملی است.
سعدی میگوید :
تو کز محنت دیگران بیغمی/ نشاید که نامت نهند آدمی
این خلاصه گلستان است؛ اما بوستان اخلاق است. اخلاقی که سعدی ریشههایش را به عشق میبرد. گلستان انسان را آنچنان که هست نشان میدهد و بوستان آنچه میتواند باشد.
سعدی در نگاه دکتر غلامرضا اعوانی
شاعران بزرگ ما یا عارف هستند یا حکیم . این خصوصیت وحی پیامبر (ص) است که همهجا در وصف پیامبر، قرآن و حکمت آمده است. قرآن معجزه است و ما شاعرانی داریم که متأثر از قرآن هستند، چون سعدی و حافظ. نهتنها در رابطه با حضرت رسول (ص) در رابطه با حضرت عیسی (ع) و خیلی دیگر از پیامبران لفظ کتاب با حکمت بیان شده است و حکیمان ما این حکمت را در زبان استدلال، هنرمندان ما با زبان و شاعران این حکمت الهی را در زبان شعر بیان کردهاند.
در عرفان و فلسفه همیشه سلوک به حق است و همیشه عرفان با وحی ارتباط دارد و عارف مسلمان واقعا عرفان خودش را از باطن وحی میگیرد. بنابراین این حکمت قرآنی میتواند در زبان شعر هم بیان شود و اگر در زبان شعر بیان شود بسیار عظیم است. برای اینکه آن زیبایی کلام را دارد. امروزه متأسفانه وقتی صحبت از این بزرگان میشود به جنبهی الهی و عرفانی آنها توجه نمیشود و فقط به جنبهی شعری آنها توجه میکنیم و این درست نیست.
در عرفان اسلامی عارف پس از رسیدن به مقام فنا، به مقام بقا نیز میرسد و این موضوع مخصوص امت رسولالله (ص) است و سعدی عارفی است که به بشریت برگشته و درس اخلاقی میدهد.عدهای عام می پندارند که این عشق در اشعار سعدی عشق زمینی است و سعدی عارف نبوده است. در حالی که عشق اساس وجود است. اگر عشق نبود اصلا وجود و هستی نبود. عشق سعدی الهی است و نه مجازی، عشق خداست که در سراسر وجود او موج میزند. سعدی به معنای حقیقی اهل نظر است هرچند در قرآن کریم میان معنای نظر و رؤیت که در تفاسیر شعر سعدی از آن استفاده میشود تفاوتهایی عنوان شده است.
معرفی کتاب
به تازگی «شرح غزلیات سعدی» نوشته دکتر فرح نیازکار به همت انتشارات هرمس منتشر شده است. این کتاب دربرگیرنده دو بخش اساسی است که در فصل نخست محوریتری مبانی مشترک در غزلهای سعدی که دربرگیرنده مقولاتی همچون عشق؛ حالات و ویژگیهای آن، عقل و عشق و رابطه آن دو و نیز دیدگاه سعدی نسبت به این مقوله، نظربازی و جمالپرستی سعدی و سماع از دیدگاه سعدی و… و نیز ویژگیهای زبانی سعدی در غزل مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. در فصل دوم نیز تحلیل و شرح محتوایی کلیه غزلیات سعدی با مقابله نسخههای تصحیح شده محمدعلی فروغی، حبیب یغمایی و غلامحسین یوسفی سعدی برای رفع دشواریها صورت گرفته است.
در شرحهایی که پیش از این بر غزلیات سعدی نگاشته شده، بسیاری از دشواریها و نیز شاخص اندیشههای سعدی ـ که هدف اصلی شرح است ـ مورد بررسی قرار نگرفتهاست. نیز بهرهمندی شاعران و نویسندگان از آثار یکدیگر و میزان تأثیرپذیری آنان نکته در خور توجهی است که در این شرح به ضرورت به بهرهمندی سعدی از آثار بزرگانی چون غزالی، روزبهان، نظامی و دیگران، بهرهمندی شاعران دیگر از آثار سعدی همچون حافظ، خواجوی کرمانی، جامی و دیگران پرداخته شده است. همچنین در هیچ یک از این شرحها، به مقالاتی که تاکنون درباره غزلیات سعدی نگاشته شده و در آنها به تصحیح ضبط نادرست کلمه و یا شرح معنای واژه، عبارت، بیت و یا غزلی از غزلیات سعدی پرداخته شده است، هیچ گونه اشاره و یا ارجاعی نشده، که در این شرح بدان پرداخته شده است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.