نگاهی به زندگی و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی

تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳ نگاهی به زندگی و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی دکترمحمدرضا نصیری – قائم‌مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در مراسم تجلیل از زنده‌یاد دکتر حسن حبیبی که عصر امروز در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار می‌شود، زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر […]

تاریخ ایجاد :

دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳

dr-nasiri-habibiنگاهی به زندگی و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی
دکترمحمدرضا نصیری – قائم‌مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

در مراسم تجلیل از زنده‌یاد دکتر حسن حبیبی که عصر امروز در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار می‌شود، زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی در قالب کتابی در اختیار حاضران قرار می‌گیرد.

دکتر محمدرضا نصیری قائم‌مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی پیشگفتاری بر این کتاب نگاشته‌است که در ادامه متن آن را می‌خوانید:

به نام خداوند جان و خرد

دعوی چه کنی داعیه‌داران همه رفتند

شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

آن گَرِد شتابنده که در دامن صحراست

گوید چه نشینی، که سواران همه رفتند

داغ است دل لاله و نیلی است برِ سرو

کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند

گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست

کز کاخ هنر نادره‌کاران همه رفتند

خون بار «بهار» از مژه در فرقت احباب

کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند

ملک‌الشعراء بهار

با «بنده خدا»

اوّلین بار در اواخر سال ۱۳۶۹ بود که به خدمت حضرت استاد، دکتر حسن حبیبی رسیدم. ملاقات در فضایی بسیار بی‌تکلّف و صمیمانه صورت گرفت. اگر بگویم که در همان جلسه شیفته اخلاق انسان‌مداری وی شدم، اغراق نگفته‌ام. پس از اندک مدتی، از فروردین سال ۱۳۷۰، که به طور مداوم به عنوان «دبیر فرهنگستان» در خدمت ایشان بودم و تا آخرین دم حیات ایشان هرگز ندیدم که گله از روزگار داشته باشد. گاهی که من از کمبود امکانات اوّلیه فرهنگستان گزارش می‌دادم، سکوت می‌کردند و فردای همان روز، با رهنمودی بسیار منطقی، مشکلات را حل می‌کردند. شیوه مدیریت و اخلاق حسنه این بزرگ‌مرد تاریخ و ادب همواره، برای من الگو بود.

از بس که در نظرم خوب آمدی صنما

هرجا که می‌نگرم گویی که در نظری

زنده‌یاد دکتر حبیبی در سال ۱۳۱۵ش در تهران به دنیا آمدند. تحصیلات ابتدایی و عالیه را در تهران به پایان رسانیدند و در رشته زبان و ادبیات فارسی و حقوق فارغ‌التحصیل شدند. مدتی بعد راهی فرانسه شدند و در رشته حقوق و جامعه‌شناسی ادامه تحصیل دادند و در این دو رشته صاحب درجه دکتری شدند. حضور ایشان در فرانسه، و آشنایی با روش تحقیق در مسائل علوم انسانی، از وی اندیشمندی صاحب‌نظر ساخت که بعدها به مدد دانش و اطلاعات عمیقی که در مسائل حقوقی و جامعه‌شناسی کسب کرده بودند، توانستند آثار ارزنده‌ای را تألیف و ترجمه نمایند.

در شناخت مسائل و رفتارهای اجتماعی و فرهنگیِ انسان‌ها ـ که عمیقاً دغدغه خاطر ایشان بود ـ دست به یک رشته مطالعات و تألیفاتی زدند که بتوانند «راهکارهای تازه‌ای» را نشان دهند. او با مطالعات روشمند و با بهره‌گیری از دانش شرق و غرب توانست آثاری ماندگار از خود به یادگار گذارد. در سال ۱۳۵۶، کتاب افضل‌الجهاد و عمار اورزگان را ترجمه کردند و برای نشان دادن وضع مسلمانان در روسیه، در سال ۱۳۵۷، اسلام و مسلمانان در روسیه را ترجمه و به چاپ رساندند. عهدین، قرآن و علم، اثر موریس بوکای از جمله آثار وی در زمینه مسائل دینی بود که استاد ترجمه و در سال ۱۳۵۷، به چاپ رسانیدند. در فرانسه با آثار ژرژ گورویژ آشنا شدند و تعدادی از آثار وی را که در زمینه اخلاق و جامعه‌شناسی بود، ترجمه کردند که از آن جمله می‌توان به: اخلاق نظری و علم آداب (۱۳۵۸)، جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسانی (۱۳۵۸) اشاره کرد. حقوق بین‌الملل عمومی تألیف نگوین کُک دین و پاتریک دییه و آلن پله در دو جلد (۱۳۸۲)، در جست‌وجوی ریشه‌ها (۱۳۷۳)، منطق حقوق و انفورماتیک حقوقی (۱۳۷۳)، یک حرف از هزاران درباره برخی از مسائل جامعه‌شناسی از جمله آثار دیگر ایشان است.

استاد، در زمینه‌های مختلفی چون جامعه‌شناسی، حقوق، تاریخ ادب فارسی، فلسفه، حرفی برای گفتن داشتند. مقالاتی که می‌نگاشتند از سر تفنّن نبود بلکه هدف‌دار بود. مخاطبش معلوم بود، برای هر زمینه تحقیقی، طرحی داشتند و راهکارهایی عرضه می‌کردند.

استاد حبیبی با منش انسانی که داشتند در پیِ افکندن بنای کاخ بلند اخلاق و معنویت در جامعه بودند و گویی این جمله را زمزمه می‌کردند که: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست». با هر طبقه‌ای نشست و برخاست می‌کردند: غنی و فقیر، عالِم و عامی، پیر و جوان، از منظر وی فرقی نداشتند. با هنرمند و سیاستمدار و ادیب و دانشجو و معلم به زبان خود آنان صحبت می‌کردند.

استاد فرهیخته، قدر عالمان را می‌دانستند و با تواضع و فروتنی از این طبقه یاد می‌کردند. به خاطر دارم وقتی که در مقام معاون اولی بزرگداشتی برای زنده‌یاد دانش‌پژوه در تالار ریاست جمهوری برگزار شده بود چون استاد دانش‌پژوه ـ که روانش شاد باد ـ به مجلس وارد شد به استقبال ایشان رفتند و بوسه بر دستان استاد زدند و این صحنه چنان گیرا و تأثیرگذار بود که تا دقایقی صدای کف زدن‌ها قطع نمی‌شد. استاد نمونه یک انسان کامل و بااخلاق بود. دستگیر مستمندان بود. جهان مادی برای وی به مثابه پر کاهی بود. ایشان می‌فرمودند: خداوند بیش از آنچه من مستحق آن باشم،‌ به من داده است. مگر نمی‌بینی سالم و تندرست هستم، این هدیه خداست. این «بنده خدا» بیش از این لایق چیزی نیست. به بی‌ثباتی دنیا اشاره می‌کردند با خیام هم‌صدا می‌شدند که:

ای دل غمِ این جهان فرسوده مخور

بیهوده نه ای، غمان بیهوده مخور

چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید

خوش باش و غم بوده و نابوده مخور

فضیلت، انسانیّت، بزرگ‌منشی، تواضع و فروتنی وی مثال‌زدنی بود همواره از غرور و نخوت و تکبر دوری می‌جست و از دورویی، ریا و دغل‌بازی، که فرهنگ رایج روزگار ماست، به شدت پرهیز داشت. با تلاش خستگی‌ناپذیر در طول حیات پربارش عاشقانه به ملت و فرهنگ ایران خدمت کرد و این چنین بود که شخصیت علمی و فرهنگی با ویژگی‌های اخلاقی از وی چهره‌ای ماندگار و متمایز ساخته است. استاد به اخلاق‌مداری در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، ادبی و فرهنگی سخت پای‌بند بودند و با نظامی، هم‌عقیده بودند که «دولتِ باقی ز کم‌آزاری است.»

زنده یاد دکتر حبیبی همواره در پی گمشده‌ای بود؛ جز به انسان و مسائل انسانی به چیز دیگر فکر نمی‌کرد. آرزو داشت امنیّت و آرامش و وفاق ملی در کهن سرزمین ایران اسلامی حاکم باشد.

از ویژگی‌های بارز استاد، علاقه وی به ایران اسلامی بود. عشق او به ایران، وصف‌ناپذیر بود. هرگز به یاد ندارم که اسمی از ایران در جایی برده شود و اشک‌های وی سرازیر نشود. مهر وطن با رگ و پوست وی عجین شده بود. عشق به وطن این عاشق دل‌سوخته را در نوشته‌هایش به خوبی می‌توان یافت. و یا در بازگرداندن «شاهنامه شاه طهماسبی» مشاهده کرد. استاد پس از سال‌‌ها تلاش و پیگیری توانستند «شاهنامه طهماسبی» را با تابلوی معروف به «زن سوم»، که یک تابلو از یک مجموعه شش‌گانه اثر ویلم دکونینگ (Willem Dekoning) بود، در فرودگاه وینِ اتریش معاوضه کند.

وقتی که زمان پرواز هواپیمای حامل شاهنامه توسط سفیر ایران در وین به ایشان داده شد، اشک شوق در چشمانش جمع شد و بی‌اختیار رو به من کردند و گفتند: «بالاخره موفق شدیم. شاهنامه به وطن اصلی خود بازگشت.» آن لحظه، حال و هوایی دیدنی داشت گویی بال و پر در آورده بودند. شوق دیدار شاهنامه سراپای وجودش را فرا گرفته بود و تا دیدار و تحویل به موزه هنرهای معاصر آرام و قرار نداشتند. استاد علاقه خود را به ایران و فرهنگ ایران با قلم و قدم نشان داده‌اند. طرح‌های مختلف برای سیاست علمی کشور ریخته‌اند و در آن طرح‌‌ها راهکارهای علمی و اجرایی برای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بنیاد ایران‌شناسی و شعبات آن در شهرهای مختلف چون: بوشهر و تبریز و قزوین و اراک … ترسیم کردند. خلق آثاری در زمینه‌های ایران‌شناسی چون: تقسیمات کشوری، وصف خلیج‌فارس، بازارها، شهرهای ایرانشهر همگی نشان از علاقه وی به ایران و مسائل مربوط به ایران دارد.

عشق و علاقه وصف‌ناپذیر ایشان را در تدوین وصف اطلس تاریخی خلیج‌فارس مشاهده فرمایید. می‌دانیم که خلیج‌فارس در طول تاریخ، کانون تحولات سیاسی و اقتصادی در منطقه بوده است و همواره حضور قدرتمندان و دخالت‌های بیگانه را با خود همراه داشته است تا جایی که برای بهره‌برداری‌های سیاسی در نقشه‌های جغرافیایی نام خلیج‌فارس را به دروغ به خلیج‌عربی تغییر داده‌اند. استاد، برای اثبات اینکه خلیج‌فارس همواره خلیج‌فارس بوده و در نقشه‌های تاریخی با عنوان خلیج فارس یاد شده است، طرحی را ارائه دادند و محققان و صاحب‌نظران را به یاری طلبیدند. با جمع‌آوری نقشه‌‌ها و چاپ آنها، در یک کتاب ضخیم، براساس اسناد و مدارک تاریخی به جهانیان نشان دادند که همواره از این خلیج به عنوان خلیج فارس یاد شده است. مرحوم دکتر حبیبی به این امر اکتفا نکردند، طرح دیگری را تحت عنوان «برگزیده مقالات و اخبار روزنامه‌های مهم در باب خلیج‌فارس» به اجرا گذاشتند و در مقدمه مبسوطی با عنوان «سفینه مطبوعات برجسته آب‌های نیلگون خلیج‌فارس»، تحولات خلیج‌فارس را از ابتدای عصر ناصری تا پایان دوره رضاخان مورد بررسی قرار داده

و لزوم اجرای این طرح را بدین‌گونه عنوان نمودند که: « فقدان منابع اطلاعاتی کامل و جامع‌الاطراف درباره خلیج‌فارس که زمینه‌های مختلف بررسی در خصوص مباحث گوناگون و منابع و مأخذ مختلف را در بر بگیرد بنیاد ایران‌شناسی را بر آن داشته است که پژوهش‌های جداگانه‌ای در دستور کار خود قرار دهد.

از جمله این پژوهش‌‌ها، بررسی مطبوعات در موضوع خلیج‌فارس و، در شکل کلان خود، ایجاد سهولت در امر پژوهش‌های علوم انسانی در کشور» است. استاد حبیبی به این هم بسنده نکرده، دستور دادند تا بخش تاریخ خلیج‌فارس از آغاز آمدن پرتغالی‌‌ها و تأسیس شرکت انگلیسی هند شرقی تألیف پلیمر را هم ترجمه کنند.

این کار به همّت مرحوم عبدالمحمد آیتی صورت گرفت. ایشان ایران را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار می‌دادند. هرآنچه که مربوط به ایران بود از نظر وی مقدّس و قابل اعتنا بود. در منابع تاریخی و جغرافیایی به تحقیق می‌پرداختند و هر جا نشان از ایران بود به دقت مطالعه می‌کردند و دستور تهیه آن را می‌دادند.

از جمله دستور دادند بخش ایران کتاب نزه ‌المشتاق محمد بن عبدالله ادریسی را به فارسی ترجمه کنند، تا جوانان از عظمت دیرینه سرزمین خود آگاهی داشته باشند. ایشان در مقدمه این کتاب می‌نویسند: «دستاورد ادریسی، دستاوردی ارزشمند است و از جمله کارهایی است که در حوزه خود در اوج قرار گرفته است. هم از لحاظ نگارش متن جغرافیایی و هم از حیث روش کار…». به نظر استاد، در کار ادریسی نکته‌های مهمی از نظر مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی است که باید مورد توجه قرار گیرد.»

اثر وزین وصف ایران و مناطق آن در برخی از نقشه‌های دوره اسلامی که سرآغاز آن به این دو بیت نظامی آراسته است:

همه عالم‌ تن است و ایران دل

نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد

دل ز تن به بود، یقین باشد

ایران دوستی‌اش را به وضوح نشان می‌دهد. هنگام چاپ این اثر شوق و شور زایدالوصفی داشتند، مرتب پیگیری می‌کردند، چون عاشقی بودند که در پی گمشده خود می‌گشت و در این‌باره اظهار می‌داشتند: «این اثری است ماندگار. باید در نفاست خاص به چاپ رسد.» برحسب اتفّاق روزی که نمونه آماده شده را آورده بودند، در خدمت ایشان بودم و راجع به شهرهای ایرانشهر صحبت می‌کردیم. چون ملاحظه فرمودند، گفتند: «ایران است و کار دل و جان» و به انصاف باید اعتراف کرد که عشق استاد را در لابه‌لای صفحات این اثر می‌توان دید و احساس کرد. در مقدمه کتاب نیز به وضوح علاقه خود را به این اثر نشان داده‌اند: «این کتاب حاصل جست‌وجو در کتاب‌‌ها و کتابخانه‌های موجود در ایران و کشورهایی است که در غرب ایران از عراق گرفته تا کشورهای اروپایی و آمریکا قرار دارند و نتیجه جست‌وجو در کتاب‌های خطّی کتابخانه‌هایی که در شرق ایران قرار دارند نظیر پاکستان و هندوستان و کشورهای آسیای مرکزی و چین و ژاپن و نیز روسیه و غیر این‌‌ها همچنان باید در دستور کار باشد و در نتیجه باید امیدوار بود که این کتاب جلد دوم و سوم هم داشته باشد که کار نقشه‌‌ها را تکمیل کند.»

استاد حبیبی هر طرحی را که اجرا می‌کرد از ابتدا تا انتها بر آن نظارت داشت و بر آنها مقدمه می‌نوشت، گاهی نمونه‌خوانی می‌کرد. آثار چاپ شده در بنیاد ایران‌شناسی دلیل روشن این مدّعاست. ایشان از فرصت‌ها استفاده می‌کردند و چون به دیالیز می‌رفتند بخشی از کتاب زیر چاپ را به همراه خود می‌بردند و مطالعه می‌کردند. در یکی از روزها که ایشان در بیمارستان شریعتی به دیالیز رفته بودند، من به عیادت ایشان رفتم دیدم که در حال خواندن یکی از آثار زیر چاپ هستند. عرض کردم استاد خودتان را خسته نکنید. اظهار داشتند چهار ساعت زیر دیالیز باید باشم پس بهتر است از این فرصت استفاده کنم.

به ادبیات کودکان علاقه وافری داشتند و به نوشته خود از زمان ترجمه کتاب منیهالمرید به ادبیات کودکان روی آوردند و به گفته خود، روزگاری که در فرانسه بودند به این رشته از ادبیات توجه نموده و مطالعه کرده و مقاله‌هایی چون «تصویرگری برای کودک» و «سینمای کودک و نوجوان» را تحریر کردند و در صدمین سالگرد پیاژه نیز در خصوص کودکان مقاله‌ای نوشتند که در حسب حال خود به صورت دقیق بدان اشاره کرده‌اند. علاقه استاد به ادبیات کودکان چنان بود که در یکی از سفرهایش به یزد به دیدار مرحوم مهدی‌آذر یزدی رفت و در برگشت از خدماتی که ایشان به ادبیات کودکان کرده‌اند، انجمن را آگاه نمودند و سفارش کردند که به نحو مقتضی از ایشان قدردانی شود که انجمن نیز در بهمن ماه سال ۱۳۸۵ بزرگداشتی برای ایشان برگزار کرد.

ایشان مقیّد به انضباط علمی بودند و همواره توصیه می‌کردند که اگر قرار است کاری انجام پذیرد باید با طرحی دقیق، منسجم و پیش‌بینی شده انجام گیرد. آن زمان که فرهنگستان جا و مکانی برای خود پیدا کرد در پیِ ایجاد کتابخانه تخصصی در کمترین زمان ممکن بودند. طبیعی است این نیّت خیر و طرح مورد نظر با خرید تک کتاب از بازار روز تحقق نمی‌یافت مگر اینکه با برنامه‌های منظم و مشخص طرحی به اجرا گذاشته می‌شد که بتوان کتابخانه‌ای درخور فرهنگستان زبان و ادب فارسی تأسیس کرد، زنده‌یاد طرح خرید مجموعه‌ها را پیشنهاد کردند و هیئتی را متشکل از آقایان: دکتر مهدی محقق، دکتر علی رواقی، دکتر حسن شهرستانی و راقم این سطور تعیین و تأمین بودجه آن را نیز خودشان تقبل کردند. این همت والا نتیجه‌ای سترگ به بار آورد و در اندک‌مدتی فرهنگستان صاحب کتابخانه‌ای تخصصی در زمینه ادب فارسی شد که امروزه در کشورمان از آنها استفاده می‌کنند. عشق استاد به تهیه کتاب چنان کتابداران پرتلاش فرهنگستان را به ذوق آورده بود که در کمترین زمان کلیّه مجموعه‌های خریداری شده را پالایش و فهرست‌نویسی کردند که سعی‌شان مشکور باد.

مرحوم دکتر حبیبی از حافظه قوی و هوش فراوان و قدرت استقلال شگرفی برخوردار بودند. این نعمت خدادادی از وی انسانی والا ساخته بود و از این‌رو بود که همه اشتیاق هم‌صحبتی با وی را داشتند. آری به گفته سنایی:

تا معتکف راهِ خرابات نگردی

شایسته ارباب کرامات نگردی

از بند علایق نشود نفس تو آزاد

تا بنده رندان خرابات نگردی

در راه حقیقت نشوی قبله احرار

تا قدوه اصحاب مقامات نگردی

وی از جمله دولت‌مردانی بود که تمام سخنرانی‌های خود را شخصاً تهیه می‌کردند و چنان متین و محکم و استوار و مستدل صحبت می‌کردند که مستمعین را به تحسین وا می‌داشتند و در عرصه فرهنگ و ادب بی‌اغراق کمتر کسی را می‌توان یافت که توانسته باشد با وی رقابت کند.

استاد از منظر ظاهری نیز زبانزد بودند. همواره آراستگی را با سادگی همراه داشتند. هر چند در نگاه اول ظاهری پر ابهت داشتند اما درون و برون‌شان یکی بود. اگرچه نزدیک شدن به وی سخت می‌نمود، اما چون نزدیک می‌شدی و به مصاحبتش عادت می‌کردی دل کندن مشکل می‌شد. گوش شنوا داشتند، با صبوری تمام به سخنان طرف مقابل گوش می‌دادند و خم به ابرو نمی‌آوردند.

پرسید یکی که: عاشقی چیست؟

گفتم که: چون ما شوی بدانی

مرحوم دکتر حبیبی در زندگی خود باورهایی ویژه خود داشت و همین باورها بود که وی را از نظر شخصیتی در میان دولت‌مردان و رجال سیاسی و فرهنگی متمایز می‌کرد. بر سر باورهای خود با کسی معامله نمی‌کرد. در زمینه علمی سخت‌گیر بود.

بهترین ساعات زندگی استاد، بودن در کنار خانواده بود و همواره گله‌مند از کارهای روزمرّه بودند که دیگر چنین فرصتی پیش نمی‌آید. بزرگ‌ترین هدیه وی به ملّت ایران تأسیس بنیاد فرهنگی امیرکبیر بود که تمام هدایای گرفته شده از مقامات سران کشورهای خارجی و اموال شخصی و تابلوهای قیمتی، فرش‌ها و هر آنچه که داشت تقدیم ملت ایران کرد تا الگویی برای دیگر دولت‌مردان باشد. درست سه روز قبل از درگذشت این بزرگوار، در بنیاد ایران‌شناسی به خدمت‌شان رسیدم، از پیشرفت کار شهرهای ایرانشهر سؤال فرمودند عرض کردم به زودی به پایان می‌رسد، نگران نباشید فرمودند: «رفتنی‌ام شما کار را به پایان رسانید.» گویی زمان وصال حضرتِ دوست را درک کرده بودند. یاد این شعر «جرج رو» افتادم که:

محزونامه، قطره بارانِ جدا شده از دریا، آه حسرت برآورد

و دریا،‌ با خنده‌ای مهرآمیز پاسخ داد،

ما بخشی از خداییم؛ اما به ظاهر از هم جداییم.

و سرانجام در یک روز سرد زمستان، در ۱۲ بهمن ماه ۱۳۹۱، در حالی که آن قلب مهربان در غم دیگران می‌تپید، نقاب خاک بر روی کشید و ملتی را به عزا نشاند.

بیا به شام غریبان و آب دیده من بین

روحش شاد و روانش قرین رحمت خداوندی باد.

بهمن ماه ۱۳۹۳