نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : یکشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴ گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه شهید بهشتی و معاونت پژوهشی دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی، همایش مطالعات اسلامی در غرب «رویکرد انتقادی» را با سخنرانی دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار کرد. گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه شهید […]
گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه شهید بهشتی و معاونت پژوهشی دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی، همایش مطالعات اسلامی در غرب «رویکرد انتقادی» را با سخنرانی دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار کرد.
گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه شهید بهشتی و معاونت پژوهشی دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی، نخستین همایش مطالعات اسلامی در غرب را با حضور استادان و محققان این حوزه برگزار کرد. این همایش روز سه شنبه ۲۴ آذرماه در سالن شیخ بهایی مرکز همایش های بین المللی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد. متن سخنرانی دکتر محقق بدین شرح است: در مرحله اول باید از مؤسس و پایهگذار این دانشگاه یاد کنم. در سالیان گذشته خانمی که در هایدلبرگ در آلمان درس خوانده و دانشگاهی به نام مدرسه عالی شمیران تأسیس کرده بود. یک روز با من تماس گرفت و گفت: میخواهم شخصی به نام دکتر شیخ الاسلام را پیش شما بیاورم که درصدد تأسیس دانشگاهی به نام «دانشگاه ملی» است و میخواهد از تجربیات شما که دانشگاههای متعددی را دیدهاید و آنجا درس دادهاید، استفاده کند. من با کمال میل پذیرفتم. بنابراین روزی آقای دکتر شیخ الاسلام و آن خانم نزد من آمدند. صحبت از تأسیس همین دانشگاه و عناصر دانشگاه شد. در مرحله اول من به سادگی دکتر شیخ الاسلام پی بردم و با توجه به این که دانشگاه تهران به آن بزرگی و با آن سوابق بود گفتم چطور میخواهد دانشگاه تأسیس کند؟ و من باورم نشد که واقعاً میتواند ولی بعد دیدم با همتی که ایشان داشت دانشگاه ملی را تأسیس کرد که همین دانشگاه شهید بهشتی در حقیقت به دنبال آن دانشگاه است. در هر حال خدا رحمت کند ایشان را که این پایه خیر را بنا نهاد. من از دانشگاههای مختلف تجربیات زیادی دارم. در مرحله اول من دو لیسانس از دانشگاه تهران گرفتم. لیسانس اول دانشکده الهیات بود که با مرحوم شهید دکتر بهشتی هم دوره بودیم، و همین یک ماه پیش هم در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی یک بزرگداشتی برای ایشان گرفتیم و یک بزرگداشت نامه هم منتشر ساختیم و من خاطرات خودم را با ایشان و امام موسی صدر و چند نفر دیگر که هم دوره بودیم ذکر کردم. بنابراین گذشته از این که من قبلاً تحصیلات حوزوی داشتم و مدت ۷ یا ۸ سال هم معمم بودم، به خوبی از خصوصیات حوزههای علمیه ایران آگاه هستم. البته من اول میخواستم به حوزه علمیه قم بروم، بعد آیتالله العظمی وحید خراسانی که چند ماهی به تهران آمده بودند و من شاگرد ایشان بودم و شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری خدمت ایشان میخواندم، رأی من را زد و گفت به مشهد برو. زیرا در آنجا ادیب نیشابوری درس میدهد و در قم توجهی به ادبیات عرب نمیکنند و اغلب فارغالتحصیلان آنجا عبارتهای عربی را غلط میخوانند. من هم به اشاره آیتالله العظمی وحید خراسانی به مشهد پیش ادیب نیشابوری رفتم و یک دوره صرف و نحو معانی بیان خواندم. در تهران هم تحصیلات حوزوی در فلسفه را خدمت مرحوم حاج محمدتقی آملی خواندم که ایشان استاد آیتالله جوادی آملی و حسنزاده آملی بودند. استاد فقه من مرحوم میرزا محمدعلی مدرس تبریزی بود که در همان زمانی که استاد من بودند استاد آیتالله شیخ جعفر سبحانی در تبریز نیز بودند ولی به تهران آمده بودند برای این که کتابشان را چاپ کنند. کتابشان در شرح حال علما و خصوصاً علمای شیعه بهترین کتاب است. بنابراین دروس حوزوی را مقداری در زمانی که مشهد بودم خواندم ولی در آنجا فضایی بود که فلسفه را خوب نمیدانستند. بنابراین من یک آخوند محضرداری را پیدا کردم که فلسفه میدانست و شبها پیش او فلسفه میخواندم. از این رو فردا که به مدرسه آمدم طلبهها گفتند که شنیدیم تو فلسفه میخوانی؟ مگر نمیدانی که فلسفه کفر است. گفتم تا این جا من منطق را خواندم و شرح منظومه منطق حاج ملاهادی سبزواری. گفتند: منطق مدخل فلسفه است. مدخل الکفر، کفرٌ. من به طلبهها گفتم که تا این جایش که ما خواندیم تقسیم علم به تصور و تصدیق است. اگر شما در ذهنتان یک چیز را فکر کنید، آن تصور است. اما یک چیز را به یک چیز دیگر نسبت بدهید، تصدیق میشود. گفتند پس برو پیش شخصی که ردش را بگوید. گفتم: تقسیم علم به تصور و تصدیق، تقسیمی عقلی و حصر عقلی است. ثالث ندارد مثل عدد یا زوج است یا فرد. من کجا بروم پیش کسی که یک ثالثی هم برای زوج و فرد برای من بگوید. دیدم دیگر بحث نمیشود کرد، مشهد نماندم و به تهران آمدم. تهران فضای وسیعی داشت و مرحوم میرزا محمدعلی شاهآبادی، استاد مرحوم امام راحل(ره)، آقا شیخ محمدتقلی آملی، آقای میرزا ابوالحسن شعرانی، آقای الهی قمشهای و آقای سید کاظم عصار بودند. خوب من تحصیلات قدیمه را خیلی زود، چه از نظر علوم معقول چه از نظر علوم منقول به پایان رساندم. تصدیق اجتهادم را از آیتالله کاشف الغطاء و آیتالله سید محمدتقی خوانساری که استاد مرحوم امام خمینی(ره) بودند، گرفتم. بنابراین تجربیات من از حوزههای علمیه و درس حوزوی یا آخوندی بود. شش سال هم چون مشهد میرفتم میبایست معمم باشم. بنابراین از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۱ آخوند تمام عیار بودم. هم مدرس و هم اهل منبر بودم. در دانشگاه تهران دو لیسانس و دو تا دکتری گرفتم. الهیات چون دوره دکتری نداشت و من هدفم این بود که استاد دانشگاه بشوم. از این رو به دانشگاه ادبیات رفتم و لیسانس دوم را گرفتم و بعد وارد دوره دکتری ادبیات شدم. در همان زمان دکتری الهیات هم باز شد و من به موازت هم دو دوره دکتری را تمام کردم. در همان سالی که من به عنوان عضو هیأت علمی در دانشکده ادبیات رشته زبان و ادبیات فارسی وارد دانشگاه تهران شدم، از دانشگاه لندن یک استادی را خواسته بودند مشروط بر این که عربی هم بداند. شخص واجد شرایط من بودم که دکتری ادبیات داشتم. دکتری الهیات آنقدر مهم نبود که تسلط به عربی داشتن مهم بود. علاوه بر این که پیش ادیب نیشابوری و مرحوم بدیعالزمانی کردستانی درس خوانده بودم که شاید شما او را نشناسید. بزرگترین ادبیات عربیدان تهران و اهل سنندج بود و من با این که دو دکتری گرفته بودم خدمت ایشان میرفتم، زانو میزدم و دواوین شعرای عرب مثل متنبی را میخواندم. دو سال من در دانشگاه لندن استاد بودم و بعدازظهرها درس فارسی میدادم و صبحها مرتب به کلاس درس انگلیسی میرفتم. در آن مدت با خود گفتم من که جامه معلمی بر تن خود کردهام و دنیا هم الان یک پارچه شده، باید من زبان بدانم. کوشش زائدالوصفی کردم تا به زبان انگلیسی مسلط شدم به طوری که بعدها که به کانادا رفتم، دیگر به فارسی درس نمیدادم و کلام اسلامی، فلسفه اسلامی یا منطق اسلامی را به زبان انگلیسی درس میدادم یعنی آن همتی که من به خرج دادم برای یاد گرفتن زبان انگلیسی این جا به درد من خورد. با استادی در دانشگاه لندن در سال۱۳۴۰ یعنی ۵۵ سال پیش با کیفیت اسلام شناسی آنجا کاملا آشنا شدم. شرق شناسان آنجا را خوب شناختم و با آنان ملاقات کردم از جمله با پروفسور آربری متخصص تصوف اسلامی، پروفسور زیدر متخصص فلسفه ایران باستان، پروفسور مری بویس متخصص زبانهای باستانی و پروفسور مینورسکی که در کمبریج جغرافیای تاریخی درس میداد و کتاب حدود العالم را به انگلیسی ترجمه کرده بود. پروفسور سارجنت استاد عربی دانشگاه لندن از دیگر شرقشناسانی بود که با ایشان آشنا شدم. توفیق ساعق بود که ادبیات معاصر عرب را تدریس میکرد. و در آن جا با متولوژی غربی آشنا شدم. متولوژی بسیار مهم است که حتی شاید در حوزههای علمیه هم با آن آشنا نبودند. من قبل از این که انگلیسی یاد بگیرم ترجمه عربی کتابهای مهم فرنگی را درباره اسلام خوانده بودم. شیوه درس دادن آنجا دوگونه بود. یک آن درسی بود که به آن «لکچر» میگفتند. درسهای عمومی و استاد در کلاس متکلم وحده هست و دانشجویان یا مینویسند یا گوش میدهند. براساس آن منابع و ماخذ امتحان میدهند. یک درس دیگر است که دور میز مینشینند و به آن «سمینار» میگویند که معلم با شاگرد با همکاری هم کار میکنند که این روش را در دانشگاه الهیات از مرحوم راشد دیده بودم. راشد واعظ معروف بود که با دانشجویان مشورت میکرد. بنابراین دو متولوژی وجود داشت. بعدها زمانی که از لندن برگشتم و زبان انگلیسی میدانستم به دانشگاه مگ گیل کانادا دعوت شدم. در ابتدا معلم زبان فارسی میخواستند و به آن عنوان من را دانشگاه به آنجا فرستاد. من کتاب اسرارنامه عطار و جامع الحکمته ناصرخسرو را درس میدادم. چندتن از استادان از جمله پروفسور توشی هیکو ایزوتسو، پای درس من میآمدند. من در بین درس چون تحصیلات قدیمه داشتم از عبارات عربی استفاده میکردم یا شعر حاج ملاهادی سبزواری را میخواندم. آن چند نفر استادی که پای درس من میآمدند رفتند به رئیس دانشکده اعتراض کردند، گفتند: این شرمآور است که شما یک استادی که به این پایه از علم است آوردید که فقط فارسی درس بدهد. بنابراین بعد درس عقاید شیعه را برای تدریس به من دادند که شرح باب حادی عَشْر از علامه حلی را من درس دادم. در همین اثناء درس بود که یک بار پروفسور ایزوتسو نیز به کلاس درس ما آمد. در آن جا وجود مراتب مختلف دارد. برای مثال مورچه موجود است، این دانشکده هم موجود است و کوه البرز هم موجود داست. حاج ملاهادی سبزواری میگوید: نور مراحل مختلف داد، یعنی شمع نور است و چراغ نور است و خورشید هم نور است ولی مراحل مختلفی دارند. یک مرحله شدید است. نور خورشید به نسبت نور شمع شدید است. پس این را «مشکک» میگویند. «مشکک» در برابر «متواطی» است. «متواطی» مفهوم کسی است که نسبت افرادش علیالسویه باشد. صدقش مثل انسان است. به هر کدام از شما انسان گفته میشود و نمیشود گفت او انسان تر است و آن ضعیفتر است. ولی نور این طور نیست. بنابراین نور را مشکک گویند. آقای ایزوتسو یک روز به من گفت: این باعث تأسف است که شما چنین دانشمندانی دارید و دنیا از آنها بیخبر است. هیچ کس نمیداند سبزوار کجاست و حاج ملاهادی سبزواری چه کسی بوده است. گفت: چرا این را به انگلیسی ترجمه نمیکنی تا دنیای غرب از آن مطلع شود و این افتخار مملکت شما خواهد بود. گفتم: من به تنهایی نمیتوانم ترجمه کنم. گفت: من در خدمت شما هستم. خود ایشان استاد درجه یک بود و ده جلد کتاب او به فارسی ترجمه شده است. کتابهای «خدا و انسان»، «مفاهیم دینی و اخلاقی در قرآن» و «مفهوم ایمان در قرآن» و… از او در ایران به چاپ رسیده است. گفت: من حاضرم از تمام مشاغل خود در ژاپن و مگ گیل استعفاء بدهم و این کار را کرد و به تهران آمد و شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری را چاپ کردیم. این کتاب در نیویورک نیز چاپ شد و این برای اولین بار بود که یک نظام منسجم فلسفی از عالم اسلام خصوصاً جهان تشیع به غرب میرفت. قبلاً اغراض ماوراءالطبیعه ابن رشد از اندلس ترجمه به لاتین شده بود ولی از فیلسوفان ایرانی، فیلسوفانی که وابسته به مکتب حکمت متعالیه هستند، یعنی فلسفه حکمت مشاء و اشراق و حکمت متعالیه یعنی دوران تشیع ایران است. دورانی که ایران استقلال سیاسی هم پیدا کرده یعنی از دوران صفویه و به این حکمت متعالیه گویند. حاج ملاهادی سبزواری میگوید: در قرآن از این حکمت تعبیر به خیر کثیر شده است. کلمه فلسفه را یک مقدار مسلمانان نپذیرفتند. زیرا مترجمین فلسفه یهودی یا مسیحی بودند و نتوانستند طوری ترجمه کنند که قابل پذیرش مسلمانان باشد. بعد از حمله مغول و استقلال سیاسی ایران و پیدا شدن دانشمندانی مثل میرداماد و ملاصدرا و فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و حاج ملاهادی سبزواری و شاگردان این مکتب علامه امینی، مرحوم امام خمینی(ره) دنباله رو همین مکتب بودند. زیرا سنیها و عربها فلسفه را ننگ میدانستند. حتی ابن سینا و فارابی را ننگ عالم اسلام میدانستند ولی ایران با احترام به آنها نگاه میکرد و دنباله روشان افرادی بود که من ذکر کردم. مرحوم شهید مطهری و مفتح که اینها استادان فلسفه بودند. غرض ما در کانادا در همین دانشگاه مگ گیل یک سه سال، یک دوسال و یک یک سال بودم تا بعد از انقلاب و بعد از انقلاب یک بار آیتالله خامنهای که من پیشنهاد دایرهالمعارف اسلام را به ایشان دادم و ایشان من را مامور کرده بودند که دانشنامه جهان اسلام که مرکزی است که عده زیادی در آن جا کار میکنند و اولین رئیس آن جا من بودم به فرمان مقام معظم رهبری که بعد من به سفر دومم به کانادا رفتم و آقای میرسلیم و اکنون دکتر حداد عادل رئیس آنجا هستند. به من گفتند چرا کرسی شیعه را رها کردی؟ گفتم: که قبل از انقلاب بین ایران و کانادا ارتباط فرهنگی بود، نصف پول این کرسی را دولت کانادا میداد و نصفش را دولت ایران و از آن پول به ما حقوق میدادند. گفت مگر نصف این کرسی چه مقدار است؟ گفتم حدود ۱۰ تا ۱۵ هزار دلار. ایشان فرمودند ۱۰ تا ۱۵ هزار دلار که پولی نیست، ترتیبی دادند که بعد از انقلاب سالی یک ترم به کانادا میرفتم و درس میدادم. بعداً هم در مالزی از من دعوت کردند و ۵ سال هم در مالزی درس میدادم. بنابراین مجموعاً اگر شما نگاه کنید تجربیات من اعم از تجربیات آخوندیم، تجربیات دانشجوییم در دانشکده الهیات و ادبیات تا دکتری، تجربیاتم در دو سال در لندن و تجربیاتم در ۷ الی ۸ سال در کانادا. شاید کسی در ایران نباشد که این تجربیات را مجموعاً داشته باشد. از دوستان دوره طلبگی ما مرحوم عبدالجواد حکیمی به نام فلاطوری که کتاب «تعلیقه» آقا میرزا مهدی آشتیانی را ما با هم چاپ کردیم در مدرسه حاج حسن مشهد بود. آن زمان که من مدرسه نواب بودم ایشان زبان آلمانی را خوب یاد گرفتند و استاد دانشگاه هامبورگ و استاد دانشگاه کلن آلمان شدند. محدودی از کسانی که درس طلبگی خوانده بودند زبان یاد گرفتند. یکی از آنان مرحوم شهید بهشتی بود که من در یک کنگرهای که در شهر مونپولیه فرانسه برگزار شد، پروفسور برتولد اشپولر را دیدم. وی از بزرگترین اسلامشناسان آلمانی بود که کتابش هم «غرور نخستین اسلام» آقای فلاطوری ترجمه کردند. ایشان به من گفت که ملا بهشتی را میشناسید؟ گفتم: بله، ایشان دوست من بودند و ما هم مدرسهای و هم مباحثهای بودیم. گفت ایشان وقتی آمدند به آلمان یک کلمه آلمانی بلد نبودند و الان به زبان آلمانی در موضوعات فلسفی سخنرانی میکند. این یعنی دانشجویان بایستی این طور همت داشته باشند. دانشمندان اروپایی از طریق شمال آفریقا با اسلام آشنا شدند. مراکش، تونس، لیبی و الجزایر کشورهایی هستند که اسلام از طریق آنان به اروپا رفت. بنابراین مستشرقین اروپایی با اسلام شیعه و ایرانی آشنا نبودند تا این اواخر که پروفسور هانری کوربن یا همین پروفسور ایزوتسو توانستند با مقالات خودشان معرفی کنند. شما میدانید که کتابهای مهم عربی قبل از این که در قاهره یا بیروت چاپ شود، در یکی از شهرهای هلند به نام «لیدن» چاپ شده است. مثلاً تاریخ طبری و کتابهای جغرافیای تاریخی. به علت این که کرسی زبان عربی در شهر لیدن هلند بود. در اروپا کرسی مداری بود. مثلاً کرسی علم موسیقی در وین بود. کرسی درس فلسفه در فرانکفورت آلمان بود. درس عربی و عبری در شهر لیدن هلند بود. لذا شاید اغلب این کتابشناسیها را اگر نگاه کنید میگویند چاپ لیدن. عربی و عبری هر دو استادش یک نفر بود و هر کس در اروپا میخواست عربی یاد بگیرد به لیدن میآمد. یک دانشمندی بود که کشیش مسیحی بود. استاد عربی و عبری در دانشگاه لیدن از هلند بود. در سال ۱۶۲۰ میلادی شاگردانی جمع شدند و زبان تدریس به زبان لاتین بود. وی به زبان هلندی درس نمیداد، زیرا زبان هلندی را فقط هلندیها میفهمیدند ولی زبان لاتین را همه میفهمیدند. یک مقدمهای درباره زبان عربی در روز اول درسش میگوید که در آن مقدمه به زبان لاتین بوده، اخیراً ترجمه شده به زبان انگلیسی که من خواندم. در ابتدا به عنوان معلم عربی میگوید این زبان عربی خواستگاهش کجاست و شبه جزیره عربستان و قبایل را توضیح میدهد. مسئله ادبیات، معلقات سبعه، فصاحت و بلاغتی که در شبه جزیره عربستان بود و بعد به ظهور پیامبر اکرم میرسد و آن جا یک کم کوتاه میآید، زیرا کشیش بود ولی میگوید این حادثه باعث شد که یک تحولی در میان مسلمانان در پیشرفت علوم پیدا شود که ظرف ۲۰۰ سال مسلمانان در تمام علوم حرف اول را زدند. او میگوید این تحول معجزه آسا بوده است. خوب البته عللی داشت و علل آن در احادیثی که نقل شده آمده است. در مدح و جستجوی علم حدیث داریم. حتی خطیب بغدادی کتاب به نام «الرحله فی الطب الحدیث» نوشته است. مسافرت میکردند تا این که حدیثی را سماء کنند. میگویند در ظرف کوتاهی که در تمدن بشری بیسابقه بوده که این مقدار مسلمانان در تمام علوم، جبر، هندسه و حتی موسیقی پیشرفت کنند. این موارد از کجا آمده است؟ کتاب «الموسیقی» فارابی و یا کتاب «شفا» ابنسینا در ۲۰جلد نوشته است. بعد به شاگردانش دیالوگی را میگوید: شما اگر عربی یاد بگیرید اگر علاقه به پزشکی داشته باشید میتوانید آثار ابن سینا و رازی را از متن عربی استفاده کنید نه از ترجمهها زیرا ترجمهها ناقص و غلط است. اگر علاقه به مال دنیا دارید اگر عربی یاد بگیرید کتابهای جغرافیایی که مسلمانان نوشتهاند میتوانید بخوانید و بروید آن راهنمایی که مسلمانان کردند برای معادن و… را شما کشف کنید. و اگر میپرسید که کتابهای عربی را از کجا بیاورید من به شما میگویم که تمام کتابخانههای کشورهای اسلامی پر از کتابهای علمی در علوم محضه است. اما چطور به دست شما برسد؟ وی به شاگردانش میگوید بشارت میدهم به شما که مسلمانان ارزش علم را نمیدانند و شما به آسانی و ارزانی میتوانید اینها را از چنگ مسلمانان دربیاورید. حالا شما میفهمید که چرا بهترین کتابهای خطی فارسی و عربی در کتابخانههای اروپایی است. بعداً با توجه به عربی، کتابهای خطی را جلب کردند. از کتابهای مهم خطی عربی و فارسی استفاده کردند درست در زمانی که ما قافل بودیم. یکی از دانشمندان بزرگ اسلامی ابن هیثم است. ابن هیثم تخصصش فیزیک نور بود که در آن جا به وسیله کتاب ابن هیثم، میکروسکوپ و تلسکوپ کشف شد. عدسی چشم خواصش کشف شد و با تلسکوپ میتوانستند اجرام آسمانی را رصد کنند و ببینند. در همان زمان ما سه تا رصدخانه که مجهز به همین ابزارآلات فیزیک نور بود که کشورهای اسلامی با خاک یکسان شد. که در رأس هر کدام یک غولی قرار داشت. وزیر علوم به من گفتند: آقای محقق چرا مسلمانان که این قدر پیشرفته بودند در زمانی که اروپاییان در جهل بودند ما این طور عقب افتادیم؟ به وی گفتم: من یک مقاله نوشتهام تحت عنوان رصدخانه استانبول. اگر آن را بخوانید پاسخ خود را مییابید و ماه بعد که ایشان را دیدم گفتند تا آخرش را خواندم. پادشاه عثمانی میبینید که این جا مرکز علم و دانش شده علمای بلاد، ریاضیدانان، منجمین، فیزیکدانها و نورشناسان همه جمع شدند، دیگر او محلی از اعراب ندارد و دستور داد که یک کسی خواب ستاره دنبالهدار را ببیند. ستاره دنبالهدار نحس است. معبر خود پادشاه هم گفت: خواب این ستاره از نحسی این مرکز علم و رصدخانه است. پادشاه دستور داد که یک فوج سرباز بیایند و با خاک یکسان کنند. چطور اول باشد اسلام و دستورات پیغمبر اسلام و حضرت علی ابن ابی طالب و ائمه اطهار(ع) چه ترقی کرد که میگویند در تاریخ بشریت بیسابقه بوده و بعد یکمرتبه این طور با خاک یکسان میشود.
این مطلب بدون برچسب می باشد.