متن سخنرانی دکتر مهدی محقق در نشست « خاقانی: جهان‌شناس پندارینه»

تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۰۹ اسفند ۱۳۹۵ در بیستمین نشست تخصصی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با عنوان «خاقانی: جهان‌شناس پندارینه» که روز دوشنبه ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۹۵ در ساختمان شماره ۲ انجمن برگزار شد، مهدی محقق به ایراد سخنرانی پرداخت. همان‌طور که مستحضر هستید ما در محل اصلی انجمن بزرگداشت‌هایی می‌گیریم و بزرگداشت اخیرمان مربوط […]

تاریخ ایجاد :

دوشنبه, ۰۹ اسفند ۱۳۹۵

IMG 4674در بیستمین نشست تخصصی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با عنوان «خاقانی: جهان‌شناس پندارینه» که روز دوشنبه ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۹۵ در ساختمان شماره ۲ انجمن برگزار شد، مهدی محقق به ایراد سخنرانی پرداخت.

همان‌طور که مستحضر هستید ما در محل اصلی انجمن بزرگداشت‌هایی می‌گیریم و بزرگداشت اخیرمان مربوط به استاد تاریخ دکتر احسان اشراقی بود و بزرگداشت آینده ما درباره مرحوم ابوالحسن نجفی خواهد بود. ما علاوه بر آن مجالس فکر کردیم برای این که این ساختمان انجمن هم علاوه بر این که محل فروش کتاب و نمایشگاه کتاب‌های انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است مورد استفاده کافی قرار بگیرد و محلی برای ارائه علم و دانش باشد، از این جهت همکار گرامی ما سرکار خانم تیموریان قبول کردند که اینجا را هم فعال کنند برای مجالس اختصاصی‌تر که برای بزرگان می‌گیریم و مثل عمارت اصلی ما در پل امیربهادر جنبه عمومی ندارد. این سومین جلسه‌ای است که در این جا برگزار می‌شود. این جلسات را اختصاص دادیم به بزرگانی که کمتر مورد بحث قرار گرفته‌اند، اعم از شعرا، فلاسفه، عرفا، ریاضی‌دانان و منجمین. از شعرا شروع کردیم و پنج جلسه را برای شعرا اختصاص دادیم که نخستین جلسه برای حافظ و دومین جلسه درباره حکیم ناصرخسرو قبادیانی بود و این سومین جلسه است که اختصاص دارد به خاقانی. خصوصاً که مصادف شد با درگذشت نابهنگام خاقانی‌شناس بزرگ کشور ما مرحوم دکتر عباس ماهیار. ایشان از کسانی بودند که خاقانی را درس می‌دادند و مقالات و تألیفات متعددی درباره خاقانی داشتند. به ویژه اینکه بحث درباره خاقانی جنبه‌های مختلفی دارد که اگر هر جنبه آن را در نظر بگیریم مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. مرحوم دکتر عباس ماهیار قبل از انقلاب از دانشجویان دوره دکتری من بودند و رساله دکتری ایشان که درباره اثیرالدین ابوالفضل محمد بن طاهر اخسیکتی نوشته بودند را نیز با من گذراندند. بعداً هم در دانشگاه آزاد کرج همکار ما بودند و ما همیشه خوشحال بودیم که دکتر ماهیار خاقانی را از زوایا و جنبه‌های مختلف بررسی کرده است. چرا که شعرا و بزرگان ما جنبه‌های مختلف داشتند، فقط شعر نبود بلکه فلسفه، کلام و منطق هم در آثارشان بود. برای مثال حافظ نیز جنبه‌های مختلف دارد:

 بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد           که دهان تو براین نکته خوش استدلالیست

جوهر فرد همان چیزی است که فلاسفه به آن جزءلایتجزا می‌گویند و از زمان ذیمقراطیس¬که معتقد بود جهان از اجزای لایتجزا ترکیب یافته در این مورد اختلاف وجود داشته است.
اگر در کتاب سیر حکمت نوشته مرحوم ذکاءالملک فروغی بنگرید در آن بابی که حکیمان و فلاسفه قبل از اسلام _ خصوصاً آنانی که متعلق بودند به مکتب یونان و مکتب اسکندریه_ را ذکر می‌کند ذیمقراطیس را هم ذکر کرده است. شعرای ما دهان را در کوچکی به جزءلایتجزا تشبیه می‌کردند یعنی جزئی که دیگر قابل تقسیم نیست. در واقع هر جزئی اگر هم قابل تقسیم فکی نباشد، قابل تقسیم ذهنی هست، ما نمی‌توانیم بگوییم جزئی وقتی کوچک شود و باز هم کوچک شود و باز هم با یک چاقو بتوانیم آن را دو مرتبه تقسیم کنیم و همین‌قدر که بتوان گفت این راستی دارد و چپی، خودش نوعی تقسیم است؛ هرچند تقسیم فکی نباشد. تقسیم فکی تقسیم انفکاکی است مثل این است که ما یک نخود را برداریم نصف کنیم این تقسیم فکی است اما جزءلایتجزا تقسیم فکی ندارد به جزء می‌رسد که تقسیم انفکاکی ندارد ولی تقسیم ذهنی دارد یعنی انسان با ذهن می‌تواند بگویید این راستی دارد و چپی دارد پس حالا می‌تواند تقسیم شود به دو جزء یکی راست و یکی چپ. در شعر بالا می‌گوید که دهان تو در کوچکی آنقدر کوچک است که به منزله جزءلایتجزاست و یا اینکه جزءلایتجزا دهان تو است. این بحث فلسفی است. یا مثلاً قرآن کریم به صورت‌های مختلف در شعر حافظ به کار رفته است. در شعر حافظ اصطلاحات علم کلام، عرفان، قرآن، نجوم و همچنین علوم دیگر به کار رفته است. شاید کمتر زبانی باشد که با این وسعت، تمام علوم را در بر بگیرد. مرحوم دکتر عباس ماهیار که تدریس خاقانی به عهده ایشان بود اصطلاحات نجومی در دیوان خاقانی را گردآوری کردند.
در اشعار فارسی اصطلاحات پزشکی و داروشناسی نیز وجود دارد. برای مثال در دیوان اشعار ناصرخسرو آمده است:

که دانست کاین تلخ و ناخوش هلیله        حرارت براند ز ترکیب انسان؟

محتوای این شعریک امر پزشکی است. بدین صورت شاعر یک مطلب پزشکی را بیان می‌کند یا همچنین علوم دیگر را آنجا که می گوید :

بنگر که از بلور برون آید                 آتش همی به نور ماه و شعاع خور

زمانی که کودک بودیم ذره‌بین را در برابر خورشید می‌گرفتیم و دستانمان احساس سوزش می‌کرد. این یک مسئله فیزیکی است. اگربلور را نیز در برابر خورشید بگیرید آتش از آن بیرون می‌آید و این یک مسئله علمی است که در شعر فارسی به کار رفته است و همچنین علوم دیگر. فکر نمی‌کنم در زبان دیگری این همه امکان و وسعت وجود داشته باشد که علوم مختلف اعم از علم فیزیک، شیمی، کیمیا و علم کلام در آن گنجانیده شود ولی در شعر فارسی این قدرت هست.

به میان قَدر و جبر ره راست بجوی           که به نزد عقلا جبر و قدر درد و عناست

عنا یعنی رنج این همان تعبیر امام صادق علیه السلام است که فرمودند: « لا جبر و لا تفویض بل امرٌ بین الامرین.»
نه جبر است یعنی این که ما هیچ اختیاری از خودمان نداریم و هر چه انجام می‌دهیم خدا انجام میدهد.

تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت                  گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت
گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست                  ما کمان و تیراندازش خداست.

می‌گوید وقتی تیر می‌اندازی آن تو نیستی، آن کمان و تیر از آن خداست که پرتاب می‌کند. خاقانی هم به همین کیفیت بود، ابعاد مختلف داشت. اصطلاحات پزشکی، روان‌شناسی، زمین‌شناسی و نجوم را در اشعار خود به کار می‌برد. پس این از اختصاصات شعر فارسی است که شاعران بتوانند هر علمی را بیان کنند که گفته است:

که دانست از اول، چه گوئی که ایدون          زمان را بپیمود باید به پنگان؟

این شعر مربوط به علم وقت‌شناسی است که چگونه ما وقت را بشناسیم زیرا آن زمان که ساعت نبود فنجان‌هایی بود که شن یا آب در آن می‌ریختند. دو فنجان بود و یک سوراخی داشت، از فنجان اول آب در فنجان دوم می‌ریخت و به این کیفیت زمان را اندازه می‌گرفتند. دهقان‌ها که می‌خواستند بگویند که سهم آب این دهقان چقدر است به این شکل زمان را اندازه می‌گرفتند و در شعر بالا پنگان همان فنجان است. در اسپانیا هنوز هم ابزاری را که به وسیله آن زمان اندازه‌گیری می‌شود فنگانه می‌گویند. بنابراین خاقانی هم از همان دسته از شعرایی است که علوم مختلف اعم از آیات قرآن و احادیث یا اصطلاحات فنون مختلف چون شطرنج را آموخته بود و در دیوانش به کار برده است:

از اسب پیاده شو، بر نطع زمین رخ نه              زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان

در شعر بالا اصطلاحات فن شطرنج را آورده است مانند: اسب، پیاده، مات، رخ و نطع (صفحه‌ای که مهره‌های شطرنج را روی آن می‌چینند). پیل نیز همان فیل است که باز از اصطلاحات شطرنج است.
اگر از اسب پیاده شوی و رخ خود(صورت خود) را بر سطح زمین بگذاری با چشمت می‌بینی آن پادشاهی که اسمش نعمان بن منذِر بود مات شده و به وسیلۀ پادشاه ایران شکست خورده است. نعمان بن منذر نافرمانی کرده بود و در کتاب‌های تاریخ می‌نویسند وی را زیر پای فیل‌ها انداختند. پس علاوه بر اینکه در این بیت اصطلاحات شطرنج را بیان کرده،  اشاره به این واقعه تاریخی هم می‌کند و این نشانه وسعت زبان فارسی است.
امروز قرار بود استاد کزازی صحبت بکنند اما برف شدیدی در نواحی کرج باریده بود که من خودم شاهدش بودم گویا عذر خواستند و شاید کسالتی هم داشتند. این بود که من در خدمت شما هستم و نکته‌ای درباره خاقانی خدمت شما عرض می‌کنم.
یک بُعد  خاقانی اطلاع وی از اصطلاحات مذهب مسیحیت بود به این علت که مادرش مسیحی نسطوری بود. هر مذهبی اصطلاحاتی دارد همانطور که مذهب اسلام اصطلاحات متعدد دارد اعم از اصطلاحات قرآنی، حدیث و روایات. خاقانی قصیده‌ای دارد که به آن قصیده ترسائیه می‌گویند. ترسا به معنی مسیحی است، که در ادبیات فارسی زیاد به کار رفته است و گاهی هم با کلمه ترس که به معنی خوف است با هم می‌آورند:

گر مار نه‌ای دایم از بهر چرایند؟              مؤمن ز تو ناایمن و ترسان ز تو ترسا

هم مومن از تو در امان نیست و هم ترسا در حالت ترس و لرز از دست توست. پس تو صفت مار داری. در یک حدیث هم آمده که: «مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.»
قصیده‌ی ترسائیه خاقانی همانطور که عرض شد چون مادرش مسیحی نسطوری بوده است اصطلاحات مذهبی مسیحی در آن ذکر شده است. حتی براعت استهلال هم دارد. دوستان ادبیاتی ما خوانده‌اند که براعت استهلال آن است که شاعر در آغاز قصیده‌اش اشاره می‌کند به اینکه محتوای این قصیده مربوط به چه خواهد بود.

فلک کژروتر است از خط ترسا          مرا دارد مسلسل راهب آسا

کار دنیا همیشه برعکس است. ما در خط اسلامی از راست به چپ می‌نویسیم اما خط مسیحی (لاتین) را از چپ به راست می‌نویسند. در این شعر گفته است که کار دنیا از خط ترسا هم که کاملاً بر عکس خط مسلمانان است کژروتر است.
جزء دوم شعر هم همینطور است اشاره به اصطلاحات مسیحی دارد. راهب آن عابد مسیحی را می‌گویند که می‌نشیند فقط برای عبادت. البته در اسلام منع شده که انسان کار و زندگی و زن و بچه را رها کند و فقط عبادت کند. مسلسل نیز به معنای سلسله و زنجیر است. آن راهب مسیحی که در کنج معبد فقط به عبادت مشغول است مثل آدمی است که وی را با زنجیر بسته‌اند. شعر خودش اشاره به مذهب مسیحیت دارد معنی شعر این است که فلک من را مثل راهب‌ها در سلسله دارد و در کنج کلیسا به زنجیر کشیده است.
بسیاری از اصطلاحات دینی مسیحیت در این شعر به چشم می خورد. در کتاب‌های ملل و نحل مسیحیت را به سه فرقه تقسیم می‌کنند: یعقوبیه، ملکائیه و نسطوریه که در این قصیده اشاره می‌کند:

مرا اسقف محقق تر شناسد              ز یعقوب و ز نسطور و ز ملکا

در اینجا اشاره به سه مذهب مشهور مسیحیت دارد و همچنین در اشعار دیگر شما می‌بینید که اصطلاحات مسیحی را به کار برده است.

فرستم نسخه ٔ ثالث ثلاثه                     سوی بغداد در سوق‌الثلاثا
کنم تفسیر سریانی ز انجیل                   بخوانم از خط عبری معما

در این شعر اطلاعات خود را از مسیحیت ذکر می‌کند و می‌گوید من از خط عبری که خط یهودیان است  می‌توانم معنا بخوانم. ثالث ثلاثه عبارت است از همان اب و ابن و روح‌القدس. بنای مسیحیت تثلیث است همان‌طور که اساس اسلام بر توحید است و اساس زرتشتی بر ثنویت است. ثنویت یعنی دوگانه پرستی یعنی می‌گویند یک نیرو به نام یزدان داریم و یک نیرو به نام اهریمن، که این دو نیرو در جهان حاکم هستند.
حاج ملا‌هادی‌ سبزواری که خدا رحمتشان کند در شرح منظومه حکمت که مرحوم مطهری به نام شرح مبسوط منظومه به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند و ما هم وقتی در خارج از ایران بودیم با کمک پروفسور ایزوتسو آن را به انگلیسی ترجمه کردیم می‌گوید اسلام همین تثلیث را توجیه می‌کند. و نیز شاعر می‌گوید:

قول مسیح آنکه گفت «زی پدر خویش             می‌روم» این رمز بُوَد پیش افاضل
عاقل داند که او چه گفت ولیکن                  رهبان گمراه گشت و هرقل جاهل

پس این تثلیث آنها مبتنی بر تعبیر نادرست رهبانان و کشیش‌ها است. ولی آن رمز بود. در قرآن مجید نیز گفته شده که انسان به خداوند بازگشت می‌کند اما کشیش نفهمید او چه می‌گوید. او خیال کرد که خداوند به عنوان یک فرد در آسمان مستقر است.
اب پدر است که خدا باشد،  ابن فرزند است که عیسی است و روح القدس جبرئیل است. در این قصیده که عرض کردم اصطلاحات مسیحی زیاد است. از ایرانیان دکتر زرین کوب در مقاله‌ای که نوشته این اصطلاحات را شرح داده و از میان مسیحیان مینورسکی استاد دانشگاه کمبریج که کتاب حُدودالعالم من المشرق الی المغرب را هم تصحیح کرده نیز اصطلاحات مسیحیت را شرح کرده است.
این نکته را هم راجع به اصطلاحات مسیحی عرض کنم و شاید برای دانشجویان ادبیات جالب باشد. یک شاعر عربی به نام مُدرک‌بن‌علی‌شیبانی که شرح حالش در «معجم الادباء» آمده است نیز قصیده‌ای دارد که تمام اصطلاحات مسیحی در آن آمده است. وی گویا عاشق یک پسر زیبایی بوده است که به درسش می‌آمده است و او وی را در قصیده‌ای که سروده است به تمام مقدسات مسیحی قسم می‌دهد. اسم آن پسرعمرو بوده است و مُدرک می‌گویند که ای کاش من از برای عمرو کتاب و یا قلم بودم در دستش، کاش من صلیبش بودم و همینطور نزدیکش بودم. من اگر صلیب بودم همیشه در سینه او بودم جایی هم قرار داشتم که نه از سخن‌چین می‌ترسیدم و نه از رقیب.
قصیده مفصلی است و فقط اشاره کردم به خاطر دانشجویان که وقتی به اصطلاحات مسیحی برمی‌خورند بدانند که در عربی هم نظیر قصیده ترسائیه خاقانی هست که در آن مقدسات مسیحی به عنوان قسم ذکر شده باشد.