متن سخنرانی دکتر محمد باقری در مراسم بزرگداشت استاد جعفر خمامی‌زاده

تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴ در مراسم بزرگداشت استاد فاضل، مرحوم جعفر خمامی‌زاده، که روز ‌ شنبه ۲۶ دی‌ماه ۱۳۹۴ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، دکتر محمد باقری، پژوهشگر تاریخ ریاضیات و نجوم و سردبیر نشریه میراث علمی به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: سلام بر […]

تاریخ ایجاد :

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴

dr-bagheriدر مراسم بزرگداشت استاد فاضل، مرحوم جعفر خمامی‌زاده، که روز ‌ شنبه ۲۶ دی‌ماه ۱۳۹۴ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، دکتر محمد باقری، پژوهشگر تاریخ ریاضیات و نجوم و سردبیر نشریه میراث علمی به ایراد سخنرانی پرداخت.

متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:

سلام بر شما دوستان، دوستداران و همکاران استاد خمامی‌زاده که با همۀ دشواریها خودتان را به این جلسه رساندید. دوستان پرشماری هم که نتوانستند در این جمع حاضر شوند برای همۀ شما سلام رساندند و یاد استاد خمامی‌زاده را گرامی داشتند، از جمله آقای جعفر مهرداد، آقای منوچهر پارسادوست و بسیاری از دانش آموختگان دبیرستان شاهپور (دبیرستان شهید بهشتی کنونی).
ضمنا دیروز اولین سالگرد درگذشت شادروان باقر مظفرزاده دبیر این دبیرستان و مترجم صیدنۀ ابوریحان بیرونی بود.
نزدیک به نیم قرن پیش دورۀ دوم دبیرستان را در مدرسۀ شاهپور می‌خواندیم. مدیرمان آقاِی احمد شمیسا، پدر دکتر سیروس شمیسا بود که با تغییر مدیریت، آقای خمامی‌زاده جانشین ایشان شدند. استاد خمامی‌زاده مدیر مهربان، خوشرو و در عین حال منضبطی بود. نسبت به وضع ظاهری شاگردان هم حساس و سخت گیر بود. در همۀ سخنرانی‌ها پیام اصلی‌اش این بود که “بچه‌ها خوب درس بخونین، به تحصیلتون ادامه بدین، به شهرتون برگردین و برای آبادی‌اش تلاش کنین”. در همان اولین سال آمدن ایشان روزی آقای منظری، دبیر برجسته و توانای مثلثات دیر کرده بود یا نیامده بود که ما طبق معمول، از شلوغی کلاس را روی سرمان گذاشته بودیم. آقای خمامی‌زاده به کلاس آمد و برای تنبیه، ما را از کلاس مثلثات محروم کرد. من به این محرومیت اعتراض کردم و از مدرسه اخراجم کردند ولی این وضع یک روز هم طول نکشید و اوضاع عادی شد.
بعدها دانستم که این مدیر فرهیخته، منضبط و مهربان، پژوهشگری اصیل و مترجمی تواناست که کتاب  ولایات دارالمرز گیلان اثر ه. ل. رابینو را به فارسی برگردانده است. او برای ترجمه نسخه‌ای از کتاب را به کاربرده بود که رابینو به دست خود حواشی و توضیحاتی به آن افزوده بود. آقای خمامی‌زاده هم روش کارش افزودن یادداشتها و توضیحات فراوان به کتابی بود که ترجمه می‌کرد.
برای کتاب کشت برنج در گیلان و ولایات همجوار (آن هم از رابینو) سفرها و دیدارهای زیادی کرد تا مطالب را اصلاح، تکمیل و روزآمد کند.
آلکساندر خوچکو پژوهشگری لهستانی الاصل بود که بیش از یک قرن پیش به عنوان کنسول روسیۀ تزاری به رشت آمد و دربارۀ زبان، فرهنگ، طبیعت و زندگی مردم گیلان، آثار زیادی تالیف و منتشر کرد. خوچکو کتابی به انگلیسی با عنوان Persian Popular Poetry دربارۀ ترانه‌های عامیانۀ ایرانی نوشت که بخشی از آن شامل ترجمۀ انگلیسی دوبیتی‌های گیلکی است. استاد پس از ترجمۀ این دوبیتی‌ها، به جستجوی اصل گیلکی آنها برآمد و برای این کار به پژوهشگران، شاعران و هنرمندان گیلان مراجعه کرد که تنها یکی دو ترانه قابل باز شناختن بود، از جمله:

براری چارودار خاخورتی قوربان       تی پیرهن چر کینه مثل غریبان
تی پیرهنه فادی خاخور بشوره             به آب زمزم و صابون تهران

من هم آن ترجمه‌های فارسی را دیدم و خوشبختانه توانستم اصل گیلکی آنها را در کتابخانۀ ملی پاریس پیدا کنم و در اختیار استاد بگذارم که بسیار خوشحال شد و حاصل کارش را انتشارات سروش با عنوان ترانه‌های محلی ساکنان کرانه های جنوبی دریای خزر منتشر کرد.
کتاب خوچکو بخش مهمی هم دارد که ترجمۀ انگلیسی روایتی از حماسۀ کوراغلوست و تا جایی که می‌دانم بررسی کامل و ترجمه نشده است.
کتاب دیگری از خوچکو به زبان فرانسه و با عنوان تئاتر ایرانی شامل مقدمه‌ای دربارۀ تعزیه و ترجمۀ چهار تعزیه است. خوشبختانه اصل فارسی منظوم تعزیه‌ها را هم توانستم در کتابخانۀ ملی پاریس پیدا کنم و به دست استاد برسانم. ایشان کار روی کتاب را به انجام رساند و آن را با عنوان جنگ شهادت با یاری ادارۀ ارشاد گیلان منتشر کرد. پیش از اینها هم استاد فصل “گویش گیلکی رشت” از کتاب گویش شناسی ایرانی پروفسور کریستنسن را ترجمه و منتشر کرده بود. اینها نمونه‌هایی از آثار استاد خمامی‌زاده است.
پیش از آنکه آتش به خرمن فرهنگ بیفتد و کتابخانۀ ایشان در آتش بسوزد با آقای میرزانژاد مدیر نشر ایلیا به دیدار استاد رفتیم و نمونۀ اولیۀ حروفچینی ترجمۀ کتاب کشت برنج در گیلان را از ایشان گرفتیم. همین موجب شد که آن نوشته از خاکستر شدن نجات یابد. کار بازآرایی و آماده سازی آن به درازا کشید و دریغا که استاد خود شاهد انتشارش نشد، اما کتاب به صورتی پاکیزه و آراسته در زمان حیات همسر استاد انتشار یافت.
همسر استاد خمامی‌زاده (خانم ناهید حسینیان) بی‌گمان با ایجاد محیطی آرام و صمیمی پشتیبان مهمی برای کارهای فرهنگی ایشان بود. یکی دو بار که من این خانم محترم را با نام خانوادگی خودش (حسینیان) خطاب کردم فوراً حرفم را اصلاح کرد و گفت “من خمامی‌زاده هستم”. این خانم که از ماجرای آتش سوزی خانه بسیار غمگین بود به من گفت که وقتی این حادثه رخ داد، یادداشت‌های استاد که حاصل پژوهشی چندین ساله برای تدوین کتابی دربارۀ ماسوله بود روی میز کارش پهن بود.
در تعطیلات نوروز ۱۳۹۲ برای مراسم خاکسپاری مرحوم غلامرضا بهنیا دبیر ریاضی اهل گیلان و دوست صمیمی آقای خمامی‌زاده، در سلیمان داراب رشت بودیم و وقتی خواستیم خبر این فوت را به آقای خمامی‌زاده برسانیم، خبردار شدیم که در طول شب قبل، خانۀ قدیمی و زیبای ایشان با آن همه کتاب و دستنوشته و اسناد گرانبها تا صبح در آتش می‌سوخته است.
اکنون هردوی آنها به فاصلۀ کمی در گورستان سلیمان داراب رشت آرمیده‌اند اما داستان جالبی از رابطۀ دوستانۀ آنها از زبان هردو شنیدم که در اینجا خلاصه می‌کنم.
در سالهایی که دو دوست دیرین در تهران، در دانشسرای عالی درس می‌خواندند، مرحوم بهنیا بارها استاد خمامی‌زاده را به خانه دعوت کرده بود تا برایش خوراک گیلانی بپزد، ولی ایشان دعوت را نمی‌پذیرفت. یک بار آقای بهینا به ایشان گفت “به علت فعالیت سیاسی خانه‌ام تحت نظر است و اگر ممکن است بیا و کتابهای خطرناکم را از خانه ببر”. آقای خمامی‌زاده گرچه با او همفکر نبود، شرط دوستی را به جا آورد و برای بردن کتابها به خانه‌اش رفت. ولی بزودی معلوم شد که آقای بهینا تنها می‌خواست به این بهانه او را به غذای گیلانی مهمان کند.
استاد خمامی‌زاده با همۀ اهل پژوهش و هنر و ادب، و افرادی با سن و منش گوناگون رابطۀ حسنه داشت.
آقای جعفر مهرداد، دوست دیرین استاد خمامی‌زاده، پس از ماجرای آتش سوزی، شعری با استقبال از غزل معروف فصیح الزمان رضوانی سرود که به سفارش ایشان در اینجا برایتان می‌خوانم.

تقدیم به عزیز شهر باران
به جز از سلامت دوست، ندارم آرزویی               که مصون ز چشم زخمی بشود ز هر عدویی
فکن آتشی خدایا تو به خانمان آتش                        که حریم خانۀ دوست فتاد با چه رویی؟
دل تو همیشه شادان، که گذشته‌های گیلان                         ز کمال همت تو، بگرفت آبرویی
تو عزیز شهر باران و حبیبِ نیکِ یاران                 «همه جا به هر زبانی، ز تو هست گفتگویی»
به عنایت خداوند و به مهر «ناز گیتا»                            نرسد بلا به جان تو به قدر تار مویی

همه خوشدلیم و خندان، ز قضا بلای گردان               «سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی»

هر جا کار فرهنگی در میان بود، او بنیانگزار، همکار یا حامی بود. سالهای سال میزی در سالن کتابخانۀ ملی رشت محل مطالعه و دیدارهای فرهنگی‌اش بود. در سال ۱۳۸۰ وقتی اولین ساعت آفتابی آنالماتیک ایران در بوستان ملت رشت ساخته می‌شد در آنجا حاضر بود و بر کار شاگردانش نظارت می‌کرد. در مراسم افتتاح آن هم حضور داشت و سخنرانی کرد.
چند سال پیش به پیشنهاد استاد خمامی‌زاده قرار شد که در یکی از جلسات ماهانۀ انجمن مهرورزان گیل که به همت دکتر فائق هنوز هم برگزار می‌شود، دربارۀ میراث علمی کوشیار گیلانی سخنرانی کنم. پذیرفتم و در پایان سخنرانی، استاد خمامی‌زاده پس از تشویق معلمانه، اشاره‌ای کرد که “این آقا در دورۀ دبیرستان کمی ناآرام بود” و فهمیدم که استاد هنوز آن برخورد و نافرمانی را به یاد دارد.
خانۀ استاد در محلۀ ساغریسازان رشت بود. کسانی که این محل را ندیده‌اند می‌توانند آن را در فیلم سینمایی “در دنیای تو ساعت چند است؟” ببیند که CD آن در مغازه‌ها به فروش می‌رسد. صحنه‌هایی از کلاس و راه پلۀ پشتی مدرسۀ شاهپور هم در این فیلم دیده می‌شود.