نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : یکشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ در مراسم بزرگداشت استاد فاضل دانشگاه استانبول، پروفسور عبدالباقی گولپینارلی، که روز یکشنبه ۱۶ اسفندماه ۱۳۹۴ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، دکتر سید حسن شهرستانی، عضو هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: مولانا عالمی […]
در مراسم بزرگداشت استاد فاضل دانشگاه استانبول، پروفسور عبدالباقی گولپینارلی، که روز یکشنبه ۱۶ اسفندماه ۱۳۹۴ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، دکتر سید حسن شهرستانی، عضو هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداخت.
متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: مولانا عالمی هوشمند و خرد ورز و عارفی عاشق و شوریده است. برای تبیین این عنوان باید چند نکته را مد نظر قرار داد: اول- بهترین روش برای شناخت مولانا مراجعه دقیق و گسترده به متن گفتار و محکمات آثار خود اوست، نه توضیحات حاشیهای. در بررسی آثار مولانا بهویژه سه اثر برجسته: مثنوی معنوی، غزلیات شمس و فیه ما فیه با شواهد محکم و فراوانی بر میخوریم که نشان از جامعیت شخصیت مولانا و جمع عقل و عشق در وجود او دارد. دوم- عقل و خرد مورد نظر مولوی عقلی است جامع، مفید و سازنده دنیا و آخرت. عقلی که از آن به عقل معاد تعبیر میکند. آنچه در مثنوی یا غزلیات به صورت حمله یا انتقاد به عقل مطرح میشود این عقل نیست بلکه عقل جزیی است که هوشمندانه آن را از عقل حقیقی جدا کرده است:
عقل جزیی عقل را بدنام کرد کام دنیا مرد را ناکام کرد
او عقلی را میپسندد و از آن پیروی میکند که به اقیانوس عقل کل متصل و از سرچشمه ایمان ناب سیراب شده است:
عقل قربان کن به پیش مصطفی حسبیالله گو که اللهام کفی
سوم- میگوییم مولانا عاشقی شوریده است اما این شوریدگی نباید با ژولیدگی اشتباه شود! اتفاقی که در برخی هنرهای تجسمی و نمایشی ما افتاده جایگزینی نوعی آشفتگی، نابسامانی روحی و ژولیدگی بجای شوریدگی است. چه کسی گفته و از کجای آثار مولانا برمیآید که او شخصیتی نابسامان و آشفته داشته است که در برخی از نقاشیها و نمایشنامهها او را چنین مجسم میکنند؟ جذبه و شور عشق حقیقی که در شخصیتهایی چون مولانا وجود دارد، امری است که تناسبی حرکات و سکنات برخی صوفیوشان و عارفنمایان ظاهرساز ندارد. خود او در انتقاد به برخی سوء استفادهها از سماع عرفانی و وجد طبیعی و تبدیل آن به نمایشهای سطحی میفرماید:
رقص آنجا کن که خود را بشکنی پنبه را از ریش شهوت برکنی رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند سطر با نشان از درون دف میزنند بحرها در شورشان کف میزنند
چهارم- مولانا به روشنی و به تکرار در آثار خود بیش از دیگر عرفای حقیقی و معتدل شور عشق و مستی را ازلی و ناشی از نوشیدن می معرفت از جام است و خمخانه توحید میداند:
کو خمر تن، کو خمر جان، کو آسمان، کو ریسمان تو مست جام ابتری، من مست حوض کوثرم
مرزبندی و تفکیک خمر تن و خمر جان به بیانهای گوناگون و به زیبایی و فراوان در مثنوی و غزلیات شمس دیده میشود که با توجه به مجال اندک تنها به چند نمونه اشاره میکنم و میگذرم:
هلا ساقی بیا ساغر مرا ده زرم بستان می چون زر مرا ده سرش مگشا مگو نامش که آن چیست اگر زهر است اگر شکر مرا ده از آن می جعفر طیار خوردهست شدم بیدست چون جعفر مرا ده
و یا در مثنوی:
آن شراب حق ختامش مشک ناب ** باده را ختمش بود گند و عذاب خاصه این باده که از خم بلی است ** نه میی که مستی او یکشبیست
این مطلب بدون برچسب می باشد.