نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۶ در مراسم بزرگداشت مرحوم استاد حسن لاهوتی که روز سهشنبه ۲۷ تیرماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: در ابتدا خدمت تمامی مهمانان عزیز و گرانقدر […]
در مراسم بزرگداشت مرحوم استاد حسن لاهوتی که روز سهشنبه ۲۷ تیرماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: در ابتدا خدمت تمامی مهمانان عزیز و گرانقدر به ویژه استادان حاضری که قبول زحمت فرمودند در این مجلس در باب استاد حسن لاهوتی سخن بگویند، و چه استادان غایبی که ما نتوانستیم خدمتشان باشیم اما در کتاب زندگینامه بسیار ارجمندی که دوستانم در انجمن تهیه کردهاند قلمی فرمودند و درباب مرحوم حسن لاهوتی نکاتی را به رشته تحریر درآوردند، عرض خیر مقدم دارم و نیز عرض خوشامد خدمت تمامی شما عزیزان، مهمانان گرامی و گرانقدر که زینت بخش این مجلس و محفل هستید. و همچنین عرض سپاس داشته باشم از همکارانم در حوزه پژوهشی که ظرف مدت کوتاهی کتاب لاهوتینامه را آماده کردند و نیز همکارانم در حوزه معاونت اجرایی. به هر حال این کار بسیار ارزندهای بود که انشاالله ادامه خواهد داشت. ما امروز صدوشصتوچهارمین مجلس از مجالس بزرگداشت بزرگان و مفاخر را در این جا خواهیم داشت و انشاالله بنا به حادثه تلخی که رخ داد و آن فوت نابهنگام بانوی ایرانی، نابغه ریاضی سرکار خانم مریم میرزاخانی بود، انشاالله روز شنبه مراسم بزرگداشتی هم برای ایشان خواهیم داشت و من همین جا از همه اعزه محترم در این مجلس دعوت میکنم که انشاالله در روز شنبه هم تشریف بیاورند. نکته بسیار مهم و بنیادی در باب استاد حسن لاهوتی به عنوان یکی از مثنوی پژوهان و مولانا پژوهان معاصر مسئله ترجمه است. میدانیم ایشان ده اثر داشتهاند و بالای صد مقاله و بخشی از این آثار به ترجمه مهمترین آثار مولوی پژوهان جهان اختصاص دارد و محققان بسیار بزرگ و چیره دستی چون نیکلسون که مرحوم لاهوتی در شش جلد شرح ایشان را بر مثنوی ترجمه کردهاند. و نیز اثر بسیار خوب و مهم مولانا از دیروز تا امروز از شرق تا غرب اثر فرانکلین لوییس و همچنین کتاب سترگ شکوه شمس اثر انه ماری شیمل. گرچه مرحوم لاهوتی در حوزه مثنوی پژوهی خود نیز اثر دارد من جمله ارغنون مولوی. لکن در حوزه ترجمه بنا به تسلط بر ترجمه، دنیای جدیدی را بر ذهن و روح و جان و جهان مولوی پژوهان ایرانی باز کردند و آن ترجمه آثار خارجی بود و شرحی که محققان خارجی و به ویژه انگلیسی زبان و آلمانی زبان در این حوزه داشتند. این کار سترگ مرحوم لاهوتی را نمیتوان کوچک انگاشت. گرچه در حوزه فکری و فرهنگی ما معمولاً ترجمه اثری دست دوم محسوب میشود و شأنیت و مکانت به آن صاحب قلم اصلی داده میشود اما صاحبان فن و اهل ذوق و درک و معنا میدانند که ترجمه دو ساحت دارد. یک وجه ترجمه، ترجمه به لفظ است که معمولاً در اصل ترجمه چنین میکنند. یعنی در زبان بومی خویش میگردند و واژهای معادل با آن واژه بیگانه مییابند و لفظ به لفظ ترجمه میکنند . اما ترجمهای هم داریم در قلمرو معنا. ترجمه در قلمرو معنا چیست؟ آیا قرآن قابل ترجمه است؟ اگر میان لفظ و معنا چنان نسبت تنگاتنگی ایجاد شد که صاحب قرآن بر عربی نازل کردن آن چنان مُصر بود که ظاهراً اگر زبان عربی نبود قرآن نازل نمیشد آنگاه میتوان قرآن را به الفاظ دیگر ترجمه کرد؟
بشنو از نی چون حکایت میکند وز جدایی ها شکایت میکند
شاید لفظ به لفظ بتوان این بیت را به انگلیسی یا هر زبان دیگری برگرداند. لکن اگر مترجم همدل با مؤلف نباشد حقیقتاً کار ترجمه صورت گرفته است؟ میخواهم بگویم ترجمه ساحت دیگری دارد و آن ساحت معناست. و یک مترجم تا در معنا با مؤلف مأنوس و هم سخن و هم دل نباشد ترجمه سامان نمییابد. مرحوم لاهوتی ترجمه شرح نیکلسون را نه از بلند آوازگی مؤلف که از روح مثنوی پژوه خود دارد. بر این نکته تأکید میکنم. به ویژه که مرحوم لاهوتی دست پرورده یا همدم و مأنوس با یکی از بزرگترین متفکران جهان معاصر ماست مرحوم استاد سید جلالالدین آشتیانی و میدانید کار سترگ ایشان نه تنها در قلمرو معنا همدمی با این بزرگمرد بود بلکه بهره بردن از دریای بیکران دانش او نیز بود. میدانید مرحوم آشتیانی کسی نبود که مدح کسی گوید و بر اثر کسی دیباچه و مقدمه نویسد لکن بر دو اثر ترجمهی مرحوم لاهوتی بنا به تعلق دو سویه میان این دو بزرگ دیباچه نوشته است هم بر شکوه شمس و هم ترجمه شرح مثنوی معنوی نیکلسون زیرا که مرحوم لاهوتی هم پاسدار و مراقب معنا بود. هم صاحبان معنا. دوستانی که با ایشان محشور بودهاند و با زندگی ایشان آشنا، میدانند که استاد حسن لاهوتی مراقبت از استاد آشتیانی را به عهده داشت. میخواهم بگویم این انس و همنشینی در جان حسن لاهوتی عشق به مولانا را برمیانگیزد. این عشق بستر راهوار و مرکب راهور ترجمهی آثار شیملُ نیکلسون میشود. مرحوم لاهوتی به معنا مترجم بود نه به لفظ، زیرا سخن عشق تا در جان مترجم جا نکند و روح او را به اشتعال درنیاورد اصل ترجمه ممکن نمیشود. پس مباد که کار عظیم ترجمهی او را کاری دست دوم انگاریم. این نکتهی اول کلام. نکتهی دوم: اینکه مولانا در داستان آن پهلوانی که حضرت امیرالمومنین بر او ظفر مییابد و او بر حضرت آب دهان میاندازد، یک جملاتی دارد بلکه ابیاتی دارد که من از این ابیات میخواهم در بیان جاودانگی حضرتِ معنا و زنده بودن مثنوی پژوهشی در متن و بطن فرهنگ ایرانی از آن استفاده کنم. میخواهم از این ابیات استفاده کنم و تشریح کنم که چرا روح مثنوی پژوهشی در تمدن ما زنده است و نه تنها در تمدن ما بلکه در تمدنهای دیگر نیز زنده است. ما امروز مقام یکی از این مثنوی پژوهان را پاس میداریم. این نکتهی بسیار مهمی است و همین جا عرض بکنم با کمال حیرت هیچکدام از مفسران مثنوی (نزدیک به دویست تفسیر ما از مثنوی داریم در زبانهای مختلف و من صادقانه عرض کنم متون انگلیسی و اینها را ندیدهام ولی در متون فارسی و عربی عجیب است که به این نکتهای که میخواهم بگویم هیچ کدام اشاره نکردهاند. از انقروی گرفته و شرح بلندش، از ملاهادی گرفته و شرح بیمانندش، از مرحوم فروزانفر گرفته و دیگر بزرگواران و این نکته، نکته غریبی است و دلیل من است بر پایداری، مانائی و پایائی مثنوی پژوهشی و مولوی پژوهشی در فرهنگ ما. آن قصه چیست؟ مولانا هنگامی که داستان آن پهلوان را میگوید و پهلوانی حقیقی حضرت امیرالمومنین علی(ع) را، یک فرازی دارد من چون داستان را میدانید و مشهورتر از آن است که وقت شما را بگیرم از اصل داستان میگذرم و میرسم به اینجا که مولانا میسراید:
ای علی که جمله عقل و دیدهای شمهای واگو از آنچه دیدهای تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد باز گو دانم که این اسرار هوست زانکه بیشمشیر کشتن کار اوست
اولاً این نکته را در خدمت فضلا عرض کنم که به نظر حقیر این ابیات ترجمهی یک فراز از سخنان بوعلیسینا در پایان مقدمهی معراج نامه یا رسالهی معراجیه بوعلیسیناست. چرا؟ این را برایتان می خوانم چون نکته جالبی است میدانیم ابنسینا رساله معراجیهای دارد که در آن ۱۷ روز که در زندان نزدیک همدان بود نوشت. یکی از شاگردانش به خواست یکی از پادشاهان اصفهان این را ترجمه کرد. فلذا متنی که میخوانم ترجمهی فارسی قرن پنجم است. جناب ابنسینا در رسالهی معراجیه کل حوادث و وقایع معراج را به زبان عقل تأویل میکند. میدانیم او معتقد به انواع عقل است؛ عقل هیولانی، عقل بلملکه، بالفعل، مستفاد تا بیاید به عقل فعال تا بیایم به مراتب عقول در قسمتهای بالاتر. فلذا در رسالهی معراجیه کار بسیار غریبی کرده است. شیخ الرئیس آمده و کل مراحل معراج را به مراتب نفس و مراتب عروج عقل تاویل کرده است. مثلاً کسانی که معراج را خواندهاند میدانند که یک بخشی از معراج این است که پیغمبر میفرمایند: «همچنان که میرفتیم صدای زنی را شنیدم. پاسخ ندادم. تکرار شد. پاسخ ندادم تا بار سوم جبرئیل مرا خواند که یا رسولالله چه بود واقعه؟ گفت زنی با چنین مشخصات مرا صدا کرد جواب ندادم. گفت چه خوب کردی جواب ندادی او نماد دنیا بود» که سلطان محمد نگارگر مکتب تبریز دوم این واقعه را به صورت زنی نیمه عریان تصویر کرده است. جناب ابنسینا در رسالهی معراجیهی این زن را تعبیر به خیال میکند که رهزن است. اینطور است، رسالهی معراجیه تاویل عقلانی است بعد یک جا نکتهای دارد من حدس میزنم جناب مولانا داستان ابیاتی را که خواندم متأثر از این نکته گفته است گرچه میدانم در مواردی با ابنسینا مشکل دارد. جملهای که ابنسینا آورده است این است: «گفتههای نبی همه رمز باشد به معقول آکنده و چون به خواب به غافلی رسد به ظاهر گفته نگرد و دل بر مجسمات محسوس حریص و خوش گرداند و در جمال خیال شود و از آستانهی وحی درنگذرد، میپرسد نادانسته و میشنود نادریافته (الحمدالله بل اکثرهم لایعلمون)» اینجا را توجه کنید برای اینکه بین کلام ابنسینا با کلام مولانا مقایسهی تطبیقی کنید تا من به آن نکتهای که عرض کردم برسم و کلامم را ختم کنم. این شریفترین مدح یک فیلسوف است از علی (ع). «و برای این بود که شریفترین انسان و عزیزترین انبیاء و خاتم رسولان(ص) چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینهی عقل، امیرالمومنین علی(ع)، که یا علی: «اذا رأیت الناس یتقربون الی خالقهم به انواع البر تقرب الیه بانواع العقل حتی تسبقهم» (یا علی اگر دیدی مردمان به انواع نیکیها به حق خود تقرب میجویند علی تو به عقل به خداوند تقرب جو.) اینچنین خطاب جز او بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق آنچنان بود که معقول در میان محسوس.» حضرت علی را در کل اصحاب پیغمبر معقول میداند در میان محسوس و ادامهی متن که بماند. من معتقدم جناب مولانا در این ابیات متأثر از این روایت است البته میدانیم مولانا فلسفه ستیز است به ویژه درباب ابنسینا در مواردی سخن چندان به قاعده نمیگوید و چون قصهی فلسفه ستیزی مولانا را در دیباچهی این کتاب آوردهام بنابراین سر شما را درد نمیآورم اما آن نکتهای که میخواستم بگویم چیست؟ مولانا بعد از بیان:
ای علی جمله عقل رو دیدهای شمهای واگو از آنچه دیدهای
میفرماید:
باز گوی ای عرش خوش شکار تا چه دیدی این زمان از کردگار چشم تو ادراک غیب آموخته چشمهای حاضران بردوخته راز بگشا ای علی مرتضی ای پس از سوءالقضا حسن القضا
این آن نکتهای است که میخواهم بگویم:
یا تو واگو آنچه عقلت یافته است یا بگویم آنچه بر من تافته است
این یعنی چه؟ هیچ مفسری این ابیات رو بحث نکرده الّا مرحوم همایی در همایینامه که آن هم بحث اثبات شیعی بودن مولاناست، من حیرت میکنم
من آئینهی توام یا امیرالمومنین. المومن مرآت المومن
از تو بر من تافت چون داری نهان میفشانی نور چون مه بیزبان
چون تو بابی آن مدینه علم را چون شعاعی آفتاب حلم را
«انا مدینه العلم و علی باب ها» این معنا را در این مختصر نمیتوان بحث کرد من فقط طرح مسئله کردم میخواهم بگویم بر بنیاد این بیتی که جناب مولانا دارد:
عاشقان اندر عدم خیمه زدند چون عدم یکرنگ و نفس واحدند
عاشقان در طریقت عاشقی خود آئینهی اولیا میشوند. ادلهی این معنا را در پیشگفتار لاهوتینامه آوردهام. میخواهم بگویم تا حضرت معنا هست و به تعبیر شمس در مقالات «المعنی هوالله» و تا عشق هست قطعاً جریان مثنوی پژوهشی و مولوی پژوهشی در آئینهی جام عاشقان زنده و حاکم خواهد بود. مرحوم لاهوتی یکی از این عاشقان و کاروانیان مثنوی پژوهی بود.
باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر لباب باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفواً احد
والسلام.
این مطلب بدون برچسب می باشد.