متن سخنرانی دکتر بلخاری در نشست بازخوانی اندیشه‌های مرحوم دکتر محسن هشترودی

تاریخ ایجاد : پنج شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶ نشست بازخوانی اندیشه‌های مرحوم دکتر محسن هشترودی با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش روز پنج‌شنبه ۲۱ دی‌ماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار گردید. در این مراسم که با حضور شخصیت‌های علمی و فرهنگی برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ […]

تاریخ ایجاد :

پنج شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶

IMG 7498نشست بازخوانی اندیشه‌های مرحوم دکتر محسن هشترودی با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش روز پنج‌شنبه ۲۱ دی‌ماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار گردید.

در این مراسم که با حضور شخصیت‌های علمی و فرهنگی برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ دکتر محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور؛ دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ استاد سید عبدالله انوار، عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ پروفسور ژاک دوبوک، رئیس تحقیقات علمی وزارت علوم فرانسه؛ مگردیچ تومانیان، رئیس شاخه ریاضیات فرهنگستان علوم و دکتر فریبا هشترودی، فرزند محترم پروفسور محسن هشترودی به ایراد سخنرانی پرداختند. همچنین قطعاتی توسط هنرمندان طنبور نواز در این مراسم اجرا شد.
چکیده سخنرانی دکتر بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بدین شرح است:
به روح بلند مرحوم هشترودی در یکصد و دهمین سالروز تولدش درود می‌فرستم و از خداوند متعال می‌خواهم روح آن مرحوم را با ارواح پاکان و عالمان محشور بفرماید.
بگذارید کلام خود را با این جمله شروع کنم: فیلسوفان، ریاضیدانان عالم ذهن‌اند و ریاضیدانان، فیلسوفان عالم عین. فیلسوف هستی را تفسیر می‌کند و ریاضیدان آن را تغییر می‌دهد یا امکان تصرف در آن را در اختیار ما می‌نهد و مرحوم دکتر هشترودی هم فیلسوف بود هم ریاضیدان. پس هم حاکم جهان ذهن بود هم حاکم جهان عین. هم شاعر بود و موسیقیدان هم مسلط بر قوانین ریاضی و فلسفی حاکم بر جهان. راز این توامانی در جان و جهان این اندیشمند چیست؟
ادگار مورن، اندیشمند و جامعه‌شناس معاصر فرانسوی در مجموعه بسیار ارزشمند خود با عنوان «روش» و نیز در برخی  دیگر از آثار خود، با تأکید بر بحران نظام‌های آموزشی بشر، رویکرد Trans disciplinary یا فرارشته‌ای را پیشنهاد می‌دهد. این رویکرد با نیت حل بحران ناشی از تخصصی شدن بیش از حد علوم و لاجرم دوری شدید و وسیع دانش‌های مختلف از هم ارائه می‌شود.
امری که در جهان گذشته و سنّت‌مدار دیروز موجود بود و ضمن به رسمیت شناختن تخصص‌ها و شاخه‌های مختلف علوم، تمامی آن‌ها را در مجموعه‌ای واحد و کلیتی وحدت‌گرا جمع می‌کرد. البته چنین رویکردی در گذشته بنا به جامعیت علوم و شاخه‌های آن، امکان ظهور فلاسفه یا حکمای کمتری را در جهان علم می‌داد زیرا به هر حال شاخه‌های گوناگون علوم و تبحّر در هر کدام، کاری بود بس سترگ و این خود عامل مهمی در عدم توزیع وسیع دانش در میان جوامع انسانی بود. اما تخصص‌گرایی شدیدی نیز که پس از رنسانس به مهم‌ترین ویژگی علم تبدیل شد مصائب دیگری به دنبال داشت که مهمترین آن‌ها را مورن در آثارش به درستی تحلیل کرده است.
تخصصی شدن علوم در غرب البته بر عمق، ژرفایی، وسعت و مهم‌تر تأثیرات کاربردی علوم کمک شایان نمود، اما به همان اندازه با گسستن رشته‌های پیوند میان علوم، عالمان و متخصصانی تک بُعدی آفرید. عالمانی که در رشته تخصصی خود بسیار عالم بودند اما از اتفاقات روی داده در جهان دانش‌های دیگر کاملاً بی‌خبر بودند. چنین رویکرد مسلطی دانش‌ها را بیشتر در مقابل هم قرار می‌داد تا مکمل. «این ایده موجب نقایصی چون دیدگاه تفکیکی و دوگرایانه و ساده‌گرایی اندیشه و تفکر غربی گردیده است. مورن به دوشقی‌های کلاسیک مانند تقابل میان یگانگی / گوناگونی، اتفاق / ضرورت، کمیت / کیفیت، و سوژه / ابژه اشاره می‌کند و چاره را در فراتر رفتن از این دو شقی‌ها می‌داند و معتقد است که به آن‌ها، به عنوان واژه‌های متضاد و متناقض و در عین حال مکمل نگریست». همچنین مورن معتقد است از قرن هفدهم دو نوع اندیشه مطرح شد: اندیشه دکارت که می‌گفت «اگر با مسئله بسیار پیچیده‌ای رو به رو شوم دشواری‌های آن را به اجزای کوچک تقسیم می‌کنم و هنگامی که همه آن‌ها را حل کردم، کل را حل کرده‌ام»، و اندیشه پاسکال که می‌گفت: «نمی‌توانم کل را بفهمم اگر اجزای آن را نشناسم و نمی‌توانم اجزاء را بفهمم اگر کل را نشناسم» و این دعوت به اندیشه پویا بود. متأسفانه نظر پاسکال نه به گوش گرفته شد و نه حتی فهمیده شد. اندیشه پیچیده در واقع می‌کوشد آن چه چیزها را به یکدیگر می‌پیوندد، نه تنها حضور اجزاء در کل، بلکه همچنین حضور کل در اجزاء را ببیند.
این تاکید بر انشقاق و افتراق علوم مورد قبول نیست زیرا  علم در ذات خود واحد است. تخصص‌های مختلف بیانگر منظرها و موضوعات مختلف در علم‌اند نه انشقاق حقیقت و جوهر علم. ضمن این‌که به قطع و یقین آن‌کس که موسیقی می‌داند و عامل درآن است در ریاضیات و معماری بسیار موفق‌تر است تا آن‌که نمی‌داند. این یک مثال خُرد است در ابعاد فراتری این حقیقت را می‌توان به عینه دریافت و باور کرد.
امثال ادگار مورن یکی از ادلّه این بحران جاری در متن دانش و آموزش آن را تاکید بر همین انشقاق می‌دانند  «نظام‌های آموزشی در تمام کشورها با مثله کردن و انقطاع شناخت‌ها به پرورش ذهن‌های تک‎بعدی و کاهنده می‌پردازند که تنها به یک بعد از مسائل، با فراموشی ابعاد دیگر آن‌ها توجه می‌کنند. به این ترتیب، آموزش مدرسه‌ای، دانشگاهی و حرفه‌ای موجود از ما نابینایان سیاسی به وجود می‌آورند و از ایفای مسئولیت‌های شهروندی‌مان جلوگیری می‌کنند. از همین رو، اهمیت آموختن برای عصر سیاره‌ای آشکار می‌گردد که نیازمند اصلاح نظام شناخت، تفکر و آموزش می‌باشد»
همچنین عدم توجه به لزوم بهره‌گیری توأمان از فعالیت‌های دو نیکره چپ و راست مغز. از دلایل بحران آموزش است: روانشناسان در تحقیقات و مطالعات خود، میان کارکردهای متفاوت دو نیمکره راست و چپ مغز انسان تفاوت قائل می‌شوند. به تعبیر جرله وی: «نیمکره چپ در طول زمان تحلیل می‌کند، درحالی که نیمکره راست در پهنه فضا به ترکیب می‌پردازد» روانشناسان با استناد به دو نیمکره مغز انسان، به دو شیوه پردازش مطالعات در آدمی معتقدند. از دیدگاه آنان آگاهی در نیمکره چپ ویژگی‌هایی چنین دارد: عقلی، متمرکز بر یک چیز، حسابی، ثانویه، تجریدی، هدایت شده، پیشنهادی، تحلیلی، طولی، ترتیبی، عینی و متوالی. اما نیمکره راست به جای آگاهی عقلی آگاهی شهودی، به جای توجه به یک چیز توجه به چند چیز، به جای محاسبه حسابی محاسبه قیاسی، به جای آگاهی ثانویه آگاهی اولیه، به جای اندیشه تجریدی اندیشه واقعی، به جای هدایت آزادی، به جای پیشنهاد تخیل، به جای تحلیل کلیت، به جای طولی غیرطولی، به جای ترتیبی غیرترتیبی، به جای عینی ذهنی و به جای توالی همزمانی را قرار می‌دهد.
اما در این میان هستند کسانی که جان و روح خود را از تفکیک میان برهان و شهود رهایی بخشیده و همزمان هم با نیمکره راست خود موسیقی و شعر و هنر را زینت روح خود ساخته‌اند هم با نیمکره چپ فلسفه و ریاضیات را. کسانی که از تالاب تخصصی شدن بیش از حد دانش‌ها خود را رهانیده‌اند و  با بهره‌گیری توأمان از نیمکره چپ  هم قدرت تحلیل، برهان، استدلال و فلسفه‌ورزی دارند هم ترکیب شعر و شهود و  عرفان.
مرحوم هشترودی از جمله این اندیشمندان معاصر بود، متفکّری ژرف‌اندیش که موسیقی و ریاضیات، برهان و شهود، شعر و هندسه را با هم جمع کرد. آینده بشر یقیناً در گروی پیروی از الگوی هم‌نشینی و موانست  نیمکره چپ و راست یا برهان و شهود است.