نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ در مراسم بزرگداشت بانوی فاضل و دانشور دکتر امیربانو کریمی که روز سهشنبه ۲۶ مردادماه ۱۳۹۵ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، دکتر احمد ابومحبوب، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: چه دشوار از دل آبهایت، […]
در مراسم بزرگداشت بانوی فاضل و دانشور دکتر امیربانو کریمی که روز سهشنبه ۲۶ مردادماه ۱۳۹۵ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، دکتر احمد ابومحبوب، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی به ایراد سخنرانی پرداخت.
متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:
چه دشوار از دل آبهایت، ای زمین قلههای نو رسته سر برآوردند و سرور زاینده سرشار از بیشههای هماره سبز در بکر خاکستری اقیانوس. نخستین جزیرههای ستایشانگیز، عطرهاشان را پراکندند؛ و چشمان خورشید خدای شادمانه نگریست بر این نورسیدگان: سبزهها و گیاهان، کودکان خندان جوانی جاودانهاش که زاده شدند از ژرفنای تو.
شعری که خواندم، از هولدرین، شاعر آلمانی است که درباره انسان سروده است؛ انسان به مفهوم والا و ستایش انگیز و خلاقش؛ همان چیزی که قرنها پیش، خیام ندا در داد که: جامیست که عقل آفرین میزندش؛ و این نه هر دوپاییست. برخی از موجودات دوپا و ناطق انسانند، اما اگر ناطق را به معنای اندیشهمند بگیریم، پس برخی از دوپاها ناطقند. این را با مفهوم متعالیش میگویم وگرنه اندیشه روزمرگی را همه دارند. اما این انسان متعالی، زاینده است، و البته نه به مفهوم زیست شناسی و فیزیولوژیکش که میدانید، بلکه با مفهوم والای اخلاق و شرافت انسانی؛ و چنین است که انسانی به مرتبه والا دست مییابد. این زایندگی البته از چه آبشخوری مایه میگیرد؟ من در جایگاه سنجش نیستم، چرا که استادانم والاتر از آنند. من در محضر استادان زیادی حضور یافتهام و از درگاهشان بهره بردهام که همگی قابل تقدیرند، و بدون ذرهای تملق و زبان بازی، هیچ نیازی به این امور ندارند. «مشک آن است که خود ببوید.» من در جایگاه یک شاگرد ایشان سخن میگویم. در میان همه استادان، همواره دو خصلت توجه مرا به خود جلب کرده است و به سویشان جذب کرده؛ خصلتهایی که آبشخور زایندگیاند؛ اولین خصلت، دانش است. دانش دو سویه دارد: سویه زاینده و سویه میراننده. اینجا قصدم البته دانش تجربی نیست، هر چند که آن هم همین دو ویژگی را دارد؛ منظورم دانش انسانی است، علوم انسانی، و بویژه دانشهایی که با عقل و اندیشه و احساس سروکار دارند، و ادبیات نیز در آن حوزه است؛ دانش ادبیات، که با عقل و احساس و اندیشه پیوند داد. این دانش، چنان که گفتم، دو سویه زایندگی و میرانندگی دارد. میمیراند نخست و زنده میکند سپس. چنان که حکیم سنایی میفرماید:
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر میزندگی خواهی که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
این دانش، خصلتها و اندیشهها و احساسهای اهریمنی را میمیراند و پاک میکند و از همینجا زایندگیاش آغاز میگردد و انسان را دوباره با اندیشه و احساس نو متولد میکند. همین دانش میتواند همانا دانشور نافرهیخته را فریب دهد و به گودال تکبر و غرور فرو اندازد.
ای خواجه چه تفضیل بود جانوری را کو هیچ به از خود نشناسد دگری را گر به ز خودت هیچ بهی را تو نبینی پس چون که ندانی بهتراز خود بهتری را
نافرهیختگی میتواند یک دانشور را به فردی خود بزرگبین و متکبر و مغرور تبدیل کند و او را فریب دهد تا گمان بدارد که اول و آخر دانش در چنگال اوست، بیآنکه بداند دانش همواره در راه دگرگونی و پیشرفت است و ثابت نیست. چنین انسانی به یک قدرتگرای متکبر بدل میشود که دیگر هیچ کس را به چیزی نمیشمارد و کسی را برتر از خود نمیبیند. از اینجاست که چنین فردی با دستیابی به مراکز تصمیم، به یک جبار تبدیل میشود. میدانیم که جباریت، روی دیگر سکه حقارت و احساس کهتری است. چنین افرادی اگر هم در ذهنها بمانند، چندان متعالی نمینمایند و همواره در یادکردشان «اما» وجود دارد و مثلاً گفته میشود: «فلانی علم دارد، اما…» و به قول عینالقضاه «دریغا عالمی از خود در حجاب و در عمری یک لحظه از شناخت خود قاصر، از ایشان چه توقع شاید داشت؟» اما فرد فرهیخته، با دانش به فروتنی میگراید؛ چرا که آگاه است که دانش را پایانی نیست. این تواضع و فروتنی، مایه اصلی فضیلت اخلاقی دانش و دومین خصلت مورد توجه است. فروتنی متضاد با خود برتربینی و تکبر و غرور است و بنیاد اخلاقیات شمرده میشود. این امر، خود محصول دانش است. ژرفنای دانش، علم به خود است، آگاهی از خود و به خود. هر چه این دانش افزونتر شود فروتنی افزونتر میشود؛ بنابراین، این دو میتوانند معیاری برای یکدیگر باشند. ما ضربالمثلی داریم که میگوید: «درخت هر چه بارش بیشتر باشد سر به زیرتر است.» این یک واقعیت است. دانش حقیقی، فروتنی به بار میآورد و فروتنی دانش را تقویت میکند و میافزاید. اما البته پیداست که دانش، ناآرامی نیز پدید میآورد؛ ناآرامیای که محصول آگاهی به جهل بشری است؛ به جهلی که در محیط پراکنده است و اندوه زاست! لیکن چه باید کرد؟ فروتنی باعث میشود تا با جاهلان، عاقلانه و از سر شکیبایی برخورد شود. جهل جرم نیست اما نرفتن در پی آگاهی جرم است و آگاهی ندادن به جاهل جرم است، از دانش دانشور بهره نگرفتن جرم است و دانشمند فروتن، یک معلم فرهیخته است؛ و این معلم فرهیخته، نیازی به انتخاب شدن برای ماندگار شدن از جانب جایی یا کسی ندارد؛ زیرا خود پیش از اینها بهوسیله دلهای شاگردانش برگزیده شده است؛ و بزرگداشت آنان، نمود بزرگ کردن بزرگ دارندگان است. پس بزرگ دارندگانند که افتخار میکنند و باید بکنند. دانش و فروتنی آنگاه که در هم ادغام شوند، فرزانگی پدید میآید؛ و دریغا فرزانگی چیست که نمییارم گفتن. دوست دارم اینجا نقل قولی کنم از عینالقضاه در «تمهید اصل عاشر» که: «دریغا این معانی جلوه بر کسی کند که هفتادواند مذهب مختلف را واپس گذاشته باشد. آن کس که هنوز یک مذهب تمام ندیده باشد، او از کجا و این سخن از کجا! باش تا این کلمه تو را روی نماید.» فرزانه، خردمندی است که دانش و فروتنی را با هم جمع دارد و به مقام استغنا دست یافته است. و اینک، استاد فروتن و فرزانه، چهرهای که در دلهایمان ماندگار خواهد بود، سرکار خانم دکتر امیربانو کریمی، با فروتنی و تواضع خود در جمع ما شمع بزم است. فروتنی و تواضع بزرگ ایشان درس بزرگی میدهد به شاگردانش و شکیبایی میآموزد و این هرگز فراموش نخواهد شد.
گزارش تصویری
این مطلب بدون برچسب می باشد.