متن سخنرانی خانم مهناز بهمن در مراسم بزرگداشت دکتر امیربانو کریمی

تاریخ ایجاد : سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ مراسم بزرگداشت بانوی فاضل و دانشور دکتر امیربانو کریمی که روز ‌سه‌شنبه ۲۶ مردادماه ۱۳۹۵ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، خانم مهناز بهمن، از شاگردان دکتر امیربانو کریمی به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: دکتر کریمی، امیر بانوی فیروزکوهی صفای […]

تاریخ ایجاد :

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵

IMG 0925

مراسم بزرگداشت بانوی فاضل و دانشور دکتر امیربانو کریمی که روز ‌سه‌شنبه ۲۶ مردادماه ۱۳۹۵ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، خانم مهناز بهمن، از شاگردان دکتر امیربانو کریمی به ایراد سخنرانی پرداخت.

متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:
دکتر کریمی، امیر بانوی فیروزکوهی صفای مصفا
بانو جان سلام
سر خامه زاغ، جامه می‌خواست تا لسان طیور بیابد. نی ناله‌ای بر مَرکب مًرکب نشاندم تا به طرز قدما خطی به یادگار بماند که زاغ را روش کبک آرزوست.
کاش امشب از همان شب‌های مهتابی سیمین دشت بود که شعله‌های عشقی افلاکی در جانتان برافروخت. دیری‌ست از آن مهتاب‌ها خبری نیست.
سیمان آسمان‌خراش‌ها از یادمان برده گاه‌گاهی ستاره بشماریم روز خوش روزگار سر شد، دنیا دگر، آدمی دگر شد؛ در طینت ما ریا و تزویر با گوهر جان برابر افتاد.
زمانه دشواری است. پلنگ زخمی حادثات طعمه می‌جوید و از بنیاد جهان جز غبار برنمی‌خیزد.
«هر کِهتر سفله، مهتری یافته و هر مهتری کهتر آمده»
جوامع الحکایات شما از دانشسرای عالی و فضل استادانتان شبیه قصه‌ها شده، کسی باور نمی‌کند دبستانی‌ها کلیله و گلستان مشق می‌کردند. حافظ از بر بودند با چهارده روایت، نقل هفت خوان می‌گفتند دیگر کسی اعتنا ندارد که بهار ادب، فروزان از فروزانفر و روشن از چشمه یوسفی می‌بود، بحری در کوزه‌ای زرین که با کلام مینوی قزوینی، غنی می‌شده، سایه همای این باغ، صفای گوهرین بر جان می‌بخشیده و گلچین معانی آن، قهرمان، صورتگری عشق بوده، عشقی نفیس و ناب.
نمی‌گویم این رقم‌ها در عهد ما محو شده، حاشا، که خود دیگر تحت خامه تقدیر درنمی‌آید. شما که اهلیتی دارید بیشتر و پیشتر از ابنای تهدیدیست این روزگار، شما که میر میران بانوان هستید که مرا تعلیم سخن کرده‌اند، شما که نه مرید احدی بوده‌اید و نه مطیع درمی، نیک می‌دانید آن زمان‌ها روزبازار مردمی چون بود و نرخ وفا چند، متاع دانش چون می‌خریدند و معرفت چه‌سان می‌پروراندند. اینجا که ماییم، صعب کساد است و مجاز.
فلک به دکان قصابی مانند شده، بره این سو داشته و ترازو از آن کنار آویخته. هر روز و شبش در اکناف عالم، زرادخانه بشریت دم بر دم می‌جوشاند. دیگر دیری‌ست که دشت‌های سیمین و زرین همت‌های ارجمند به خشکسال نشسته؛ لابد شنیده‌اید بحران آب جدی است.
چه سال‌ها که اختران در مدار و مسیر به شیب و بالا جان می‌کندند تا از این آسیاب دانه‌هایی درست چون وحید دستگردی و مدرس رضوی بیرون افتد و از این هفت شهر پای بالا و هفت ده سر نشیب، ملک‌الشعرا و امیری فیروزکوهی و مظاهر مصفا.
این روزها دیگر در هر دهی شعبه‌ای است، از هر شعبه‌ای، ده ده دکتر درآید و از قضا از عهده کار خواجگی نیز برنیایند.
بانو جان شما و هم نسل‌هایتان از این جاده گذر کرده‌اید. گیرم که حالا سنگلاخ شده، پل‌های هوایی زده‌اند و ز آن سر پل، تشنگان خود را در آب افکنده‌اند. گیرم علیکم به‌اسمتون یکسره حواله بالحواشی می‌شود و بر آسفالت یکبار مصرف، این جاده، رسالات و مقالات ثمین با آخرین متُدهای تولید علم کاسبی می‌شود. گیرم که کار جهان از دست شده؛ اما اگر هنوز می‌توانیم به دختر و پسرم بگویم در دور دست این راه، انسان‌هایی با شرف و وقار و مردمی ایستاده‌اند، چه باک از طوفان؟
مگر نه اینکه در تاریکی آب حیوان می‌جسته‌اند و از چاه شب، یوسفِ روز سر بر می‌زده است. شما بگویید با کوک کدام ساعت یادمان ببیفتد در سمین دشت دل ، معرفت برپاست. شما آن حوالی را خوب می‌شناسید شعله‌های عشقی افلاکی‌مان آرزوست، بلکه در تلالؤ آن، آتشی بیابیم و نعلی در آن اندازیم. یک جا که نه، چندین و چند جای کار می‌لنگد. من و هم نسل‌هایم، خسته‌ایم از چشیدن قند شیرین پارسی در قندان‌های (نظریه‌های) وارداتی، از نوشیدن این چای دم نکشیده ادب معاصر با شکلات نظریه‌های فرانسوی و تئوری‌های انگلیسی و آلمانی و دکترین امریکایی.
شما مهمانمان کنید به دمنوش طبعِ کریم روشن‌بین‌تان، شما که صحنِ خانه‌تان گلزار است و امارت جانتان طبله عطار.
بانوجان سرتان را به درد آوردم از غریق جز غریو برنیاید. گفتم چند سطری می‌نویسم، اندک اندک طرب می‌آید، غم به کناره نشست. پریشانِ گویی‌ام از درد چند پاره است. این راه را به تنها مشکل توان بریدن هم مگر یار شود لطف شما گامی چند.

گزارش تصویری