متن سخنرانی امین اشراقی در مراسم بزرگداشت دکتر احسان اشراقی

تاریخ ایجاد : چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵ در مراسم بزرگداشت دکتر احسان اشراقی که روز دو‌شنبه ۱۸ بهمن‌ماه ۱۳۹۵ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، امین اشراقی فرزند دکتر احسان اشراقی به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: هر که نامخت از گذشت روزگار                       نیز ناموزد ز هیچ آموزگار تا […]

تاریخ ایجاد :

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵

IMG 4609در مراسم بزرگداشت دکتر احسان اشراقی که روز دو‌شنبه ۱۸ بهمن‌ماه ۱۳۹۵ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، امین اشراقی فرزند دکتر احسان اشراقی به ایراد سخنرانی پرداخت.

متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:

هر که نامخت از گذشت روزگار                       نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
تا جهان بود از سر مردم فراز                        کس نبود از راز دانش بی‌نیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان                           راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند                         تا به سنگ اندر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشن است              وز همه بد بر تن تو جوشن است

شعر از رودکی سمرقندی است که در واقع مفهوم زیبا و مختصر و مفید از تاریخ است. تاریخ گویای گذشته انسان‌هاست که یا به طریق اسطوره و به وسیلۀ یاد و حافظۀ انسان‌های کهن از نسلی به نسل دیگر رسیده و یا بعد از آن که آدمی نوشتن را آموخت تاریخ به صورت کتبی در معرض دید آیندگان قرار خواهد گرفت. تاریخ یکی از عناصر هویّت انسان‌هاست و اقوام و ملت‌هایی که از فراگرفتن و عبرت آموختن از آن خودداری کنند، از هویّت خویش بیگانه خواهند ماند.
ملت‌هایی که از اعماق تاریخ برخاسته و در نشیب و فراز رویدادها زنده مانده‌اند، دلایل انکار‌ناپذیر بر هویّت آنها وجود دارد. تار و پود وجود این هویّت چیست؟ گاه داستانی است از یک سینه به سینۀ دیگر رسیده و بر دل‌ها نشسته، گاه یادی و یادبودی بر پیشانی سنگ‌ها و یا کتابی کهنه که افسانۀ گذشته را در خطوط رنگ‌باختۀ خود حفظ کرده است و ایران کشوری است با خاطراتی از گذشته‌های دور که تمام آنها شاهدی بر هویّت تاریخی آن هستند.
عرصۀ سازندگی آوردگاه خیل اندیشمندانی است که با همت و تلاش مستمر خود بر درجات جامعه می‌افزایند و در این عرصه، دانشگاه با تابش نور علم، به بلندای عظمت قلم و اندیشه رفعت می‌یابد. تاریخ ثابت کرده است که اوج گرفتن در آسمان اندیشه تنها نصیب کسانی است که پرواز به بال دانش و دیده گشودن به چشم انصاف را خوب آموخته‌اند و با تلاش پیگیر و مستمر آن را تحقق بخشیده‌اند.
گرچه، نه خامه را چنان توانی است که حق آستان آن احسان ادا کند و نه بیان را چنان فصاحتی، نوشتن در جشن‌نامه پیش رو که به پاسداشت بیش از شصت سال خدمت خالصانه و تحقیقات عالمانۀ پدرم دکتر احسان اشراقی به فرهنگ و تاریخ ایران‌زمین و بیش از پنجاه سال استادی در کرسی تاریخ دانشگاه تهران و پرورش خیل عظیمی از دانشجویان مبرّز فراهم شده است، برای من سعادتی است بس بزرگ. او که جان شیفته‌اش را در راه اعتلای تعلیم و تربیت نسل جوان و وطن مألوفش مصروف داشت و فرزند خود را از چشمه‌سار مهربانی و کرامت و اندیشه‌هایش بهره‌مند کرد و درس زندگی آموخت.
سپاس بی‌کران تو را که فرزندت را در تمامی مراحل زندگی با متانت و صبوری و بزرگواری همراهی کردی.
سعادتِ هم‌نفسی و هم‌گامی با تو که جانشین خلف مردان مرد و آگاهان دین و دانش هستی در حضور در کنار تو در محافل فرهنگی و دانشگاهی و مجالس هم‌نشینی با بزرگان فرهنگ و تاریخ ایران‌زمین سندی است برای یک عمر افتخار فرزندت. و نیز بر خود فرض می‌دانم از زحمات عاشقانه و پاکبازانۀ آموزگار بزرگ زندگی‌ام، مادر بزرگوارم خانم حشمت‌بانوگرگین تقدیر و تشکر کنم. مادرم که بانویی فرهیخته است و سال‌ها در شغل شریف معلمی به فرزندان این مرز و بوم تعلیم داده است، بی‌دریغ و خالصانه جان در طبق اخلاص نهاد و برای حفظ سلامت و آرامش خاطر پدرم و من از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
یکی از ستارگان آسمان ایران‌شناسی پدرم دکتر احسان اشراقی است. مردی خاضع و متواضع که برای حفظ، معرّفی و افزودن و نمایاندن میراث غنی و پربار فرهنگ و ادب و هنر ما که اسباب سربلندی و مباهات ایران در میان ملل دیگر است، پویه‌ها و کوشش‌های خالصانه‌ای، به دور از هرگونه هیاهو و جنجال داشته و عمر گرانمایه خود را صرف تقویت و نگاهداشت سرمایه‌های فرهنگی و شناساندن و انتقال آن به نسل امروز و نسل‌های آینده کرده است.
تاریخ و تاریخ‌نگاری در قزوین، معرفتی ریشه‌دار است و می‌توان از آن به عنوان تاریخ‌نگاری مکتب قزوین یاد کرد. با ویژگی‌هایی که در روش تحقیق و شیوه‌های علمی استاد محمّد قزوینی و استاد احسان اشراقی دیده شده است، هم اکنون وی به عنوان یکی از وقایع‌شناسان و مورخان برجسته و تحلیلگر پژوهش‌های چنددانشیِ علوم اجتماعی در ایران شناخته می‌شود.
پدرم در سال ۱۳۰۷ در شهر قزوین متولد شد و پدرش میرزا عبدالغفار نیز اهل قزوین بود. وی تحصیلات قدیمی داشت و در مدرسۀ «التفاطیه» قزوین با عربی و ادب فارسی آشنا شد و فرزندانش نیز در کودکی الفبای دانش را از ایشان آموختند. وقتی اولین ادارۀ «طرق و شوارع» (راه و ترابری امروزی) در قزوین تأسیس شد، ایشان از نخستین کسانی بود که به استخدام این اداره درآمد و پنجاه سال تمام با احساس مسئولیت انجام وظیفه کرد. خدایش بیامرزد.
نیاکان ما نیز از دیرباز در شهر تاریخی قزوین زندگی می‌کردند. جدّ پدری پدرم میرزا حسینقلی بوده که شغل دیوانی داشته و از مجاهدان مشروطه‌خواهی بوده که با همراهی میرزا حسن شیخ‌الاسلام ملقب به رئیس المجاهدین در فتح تهران حضور داشته است.
جّد مادری پدرم نیز میرزا تقی‌خان کلانتر بود که کلانتر تمام آبادی‌های طالقان بود و پس از وفات وی فرزندانش به قزوین مهاجرت کردند و این مصادف است با اواخر دورۀ قاجاریه و اوایل سلطنت پهلوی اول. یکی دیگر از اجداد ما خوشنویس مشهوری به نام عبدالغفار بوده است که در دورۀ قاجاریه می‌زیسته و نمونۀ خط ایشان در شهر قزوین و در مقبرۀ امام‌زاده حسین (ع) که از فرزندان امام رضا (ع) می‌باشد موجود است. اجداد دورتر ما به دو برادر می‌رسد به نام‌های میرزا کریم و میرزا عبدالغفار که در زمان کریم‌خان زند می‌زیستند و شغل دیوانی داشتند. میرزا کریم بنیانگذار گرمابه‌ای زیبا بوده است که همچنان در گذر محمّدیه و میدانگاه قزوین پا برجاست و در فهرست آثار ملّی کشور به ثبت رسیده است. پدرم تحصیلات ابتدایی‌اش را در مدرسه‌ای موسوم به حمدالله مستوفی و بَدِر و شمس و پهلوی گذراند و تحصیلات متوسطه‌‌اش نیز در دبیرستان پهلوی قزوین طی شد. هنگامی که دانشسرای مقدماتی پسران تأسیس شد در آنجا به تحصیل ادامه داده و پس از دو سال با اخذ رتبۀ اول در بین شاگردان موفق شد تا برای ادامه تحصیل به دانشسرای عالی که قبلاً دارالمعلمین نامیده می‌شد، راه یابد و به تحصیلات خود ادامه دهد.
پس از ورود به دانشسرای عالی به اتفاق دانشجویانی که رتبه‌های اول و دوم شهرستان‌ها بودند در کلاس مقدماتی ادبی به مدت یک سال درس خواند. سال ۱۳۲۴ شمسی یک سال از پایان جنگ جهانی دوم می‌گذشت که اثرات ناخوشایند آن مدّت‌ها وجود داشت. در این سال مدیریت دانشگاه تهران که در دانشسرای عالی مستقر بود امکانی فراهم کرد تا دانشجویانی که از شهرستان‌ها آمده بودند برای سکونت به امیرآباد بروند و پدرم جزء نخستین گروهی بودند که از این موقعیت استفاده کردند.
ایشان در خردادماه ۱۳۲۸، موفق به اخذ لیسانس در رشتۀ تاریخ و جغرافیا از دانشکده ادبیات شد و لیسانس دیگری با محتوای دروس تربیتی و آموزشی نیز از دانشسرای عالی دریافت کرد.
اساتید ایشان زمانی که در این دوره تحصیل می‌کردند عبارت بود از: استادان عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشیدیاسمی، نصرالله فلسفی، وحیدالملک شیبانی، علی‌اکبر بینا، خان‌بابا بیانی، احمد مستوفی، مسعود کیهان، محمدحسن گنجی، سعید نفیسی، محمد معین، عیسی صدیق و محمدباقر هوشیار.

نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند                   خدای عزوجل جمله را بیامرزاد

پدرم در شهریور ۱۳۲۸ به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و با سمت دبیری عازم شهرستان قزوین شد و بعد از دو سال به بندر انزلی و سپس به تهران منتقل گردید، که این امر از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۴۹ طول کشید و او در این مدت ۲۱ سال توانست شاگردان متعددی را تربیت کند. همچنین در فاصلۀ بین این سال‌ها با استفاده از فرصت‌هایی که به دست آمد در رشتۀ فوق‌لیسانس علوم اجتماعی ثبت نام کرده و به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۴۳ با کسب درجۀ فوق‌لیسانس از دانشکده فارغ‌التحصیل شد و سپس با شرکت در آزمون دکتری تاریخ دانشگاه تهران در این رشته پذیرفته شد، و در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ درجۀ دکتری گردید. با این همه از سال ۱۳۴۹ به سمت استادیاری رشتۀ تاریخ در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران رسید و در سال ۱۳۵۳ به عنوان دانشیار تاریخ در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران مشغول کار شد که تا سال ۱۳۶۳ به طول انجامید و از سال ۱۳۶۳ به بعد به عنوان استاد تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول به کار شد.
پدرم بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ به سمت معاونت آموزشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران انتخاب شد و سپس به عنوان مدیر گروه تاریخ دانشکده منصوب گردید که براساس آرای هیأت علمی، مدیریت گروه را به مدت ۲۰ سال برعهده داشت و خدمات شایان توجهی در رشد و تعالی این رشتۀ مهم به ثبت تاریخ رساند.
بجاست که در اینجا از دوستان دانشمند و همکاران پدرم که سال‌ها در گروه تاریخ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران هم‌پویه با ایشان به تدریس، پژوهش و تحقیق مبادرت و اهتمام داشتند اشاره کنم. بزرگانی نظیر: استادان عباس زریاب خویی، عبدالحسین زرین کوب، ایرج افشار، منوچهر ستوده، محمدتقی دانش‌پژوه، احمد اقتداری، اسمعیل رضوانی، محمدجواد مشکور، عبدالحسین نوایی و محمدابراهیم باستانی پاریزی.
پدرم طرح‌های تحقیقاتی متعددی را اجرا نموده که به عنوان نمونه می‌توان از اجرای طرح رسیدگی به سطح علمی و پژوهشی گروه‌های تاریخ کشور، مشارکت در تدوین اولین اطلس تاریخی ایران به سال ۱۳۴۹، مشارکت در تهیه و تدوین دومین اطلس تاریخی ایران در سال ۱۳۷۶ به عنوان تهیه‌کنندۀ نقشۀ تفصیلی دوران صفوی، واژه‌گزینی مفاهیم و اصطلاحات اختصاصی تاریخ و … اشاره کرد. وی سخنرانی‌های متعددی در ایران و کشورهای دیگر داشته است. از جمله: کنگرۀ ایران‌شناسی، پاریس، ۱۹۷۵ و ایراد سخنرانی در زمینۀ تاریخ صفویه، کنگرۀ باستان‌شناسی و تاریخ، آلمان، مونیخ ۱۹۷۶، ایراد سخنرانی؛ اولین میزگرد مطالعات صفوی‌شناسی، پاریس، ۱۹۸۹ و ایراد سخنرانی در زمینۀ تاریخ صفویه؛ دومین کنفرانس ایران‌شناسان اروپا، آلمان، بامبرگ، سپتامبر ۱۹۹۳ و ایراد سخنرانی؛ دومین میزگرد مطالعات صفوی، کمبریج ۱۹۹۴ و ایراد سخنرانی دربارۀ تاریخ و فضایل تاریخی و تمدنی شهر قزوین؛ سومین کنفرانس ایران‌شناسان اروپا، کمبریج، سپتامبر ۱۹۹۵؛ شرکت در سمینارهای دورۀ تیموری، تاشکند و مشهد، فروردین و مهرماه ۱۳۷۳ (۱۹۹۴) و ایراد سخنرانی؛ مأموریت برای ایراد سخنرانی در تفلیس دربارۀ گرجستان در متن تاریخ قفقاز ۱۳۷۵ و ایراد سخنرانی؛ شرکت در کنگرۀ تحقیقات ایرانی از سال ۱۳۴۹ به بعد و سخنرانی‌های متعدد تاریخی در دانشگاه‌ها و مجامع داخل کشور؛ دعوت دانشگاه ادینبورو برای سخنرانی در سومین میزگرد صفوی، مرداد ۱۳۷۷؛ دعوت دانشگاه توکیو برای سخنرانی دربارۀ متون تاریخی ایران، نیم‌سال اول ۱۳۷۸-۱۳۷۷؛ سخنرانی در آکادمی علوم شهر نووسیبرسک کشور روسیه دربارۀ ارتباط آثار مکشوفۀ تاریخی و باستان‌شناسی آسیای مرکزی با ایران و … برخی از سخنرانی‌های مهم دکتر احسان اشراقی است.
کتاب‌های ارزشمندی چون تصحیح متن نقاوۀالآثار فی ذکرالاخیار در تاریخ صفویه، تألیف افوشته‌ای نطنزی، چاپ دانشگاه تهران ۱۳۵۰ و تجدید چاپ در ۱۳۷۳، تصحیح متن خلاصۀالتواریخ قاضی احمد قمی، جلد اول ۱۳۵۹، چاپ دانشگاه تهران؛ (تاریخ صفویه) و جلد دوم این کتاب: سال ۱۳۶۳، جزو کتاب‌های برگزیده هفتادسالگی و هشتادسالگی دانشگاه تهران (۸۰ گنج انتشارات دانشگاه تهران) که مجدداً در سال ۱۳۹۴ تجدید چاپ شده است. ترجمۀ سفرنامۀ کنت دوسرسی، سفیر فوق‌العادۀ فرانسه در ایران در زمان محمدشاه قاجار، چاپ نشر دانشگاهی، سال ۱۳۶۲ که در سال ۱۳۹۰ توسط انتشارات سخن، تحت عنوان ایران در سال‌های ۱۸۳۹- ۱۸۴۰ میلادی تجدید چاپ شده است. تصحیح متن تاریخ سلطانی، تألیف سیدحسن استرآبادی (از شیخ صفی تا شاه صفی) سال ۱۳۶۶، انتشارات علمی. ترجمۀ کتاب نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعۀ دولت صفوی، تألیف پروفسور فاروق سومر، با همکاری دکتر محمدتقی امامی، نشر گستره، سال ۱۳۷۱. بیهقی تصویرگر زمان (گزیدۀ تاریخ بیهقی)، انتشارات سخن، سال ۱۳۸۱. ترجمه و ویرایش کتاب Art et Societe Dans Le Monde Iranien (هنر و جامعه در جهان ایرانی)، ترجمه از متن فرانسه با همکاری پروفسور شهریار عدل، از انتشارات توس، ۱۳۷۷. جنّات عدن: تصحیح مجموعه اشعار عبدی بیگ نویدی شیرازی شاعر دوران صفویه، انتشارات سخن، ۱۳۹۵. افضل‌التواریخ در تاریخ صفویه (در شرف انتشار)، تاریخ مهندسی در ایران با همکاری اساتید گروه مهندسی فرهنگستان علوم ایران (در شرف انتشار). و نیز بیش از ۷۰ مقاله علمی در نشریات معتبر و تخصصی داخلی و خارجی از ایشان چاپ و منتشر شده است.
پدرم در سال‌های نخستین دهۀ ۱۳۶۰ به عضویت پیوستۀ فرهنگستان علوم درآمد و ریاست شاخۀ تاریخ در این فرهنگستان به عهدۀ او واگذار گردید. برخی دیگر از سمت‌های اجرایی و علمی وی عبارتند از: عضویت در کمیتۀ برنامه‌ریزی تاریخ وزارت فرهنگ و آموزش عالی از سال ۱۳۵۷ به بعد؛ عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران؛ مدیر و عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ تاریخ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی؛ عضویت شورای علمی مجلۀ تحقیقات تاریخی پژوهشکدۀ تاریخ: پژوهشگاه علوم انسانی؛ عضو شورای علمی انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی؛ عضو شورای پژوهشی و حوزۀ معاونت پژوهشی، دانشگاه تهران؛ عضو موسسۀ ایران‌شناسان اروپایی؛ عضو میزگرد مطالعات صفویه‌شناسی.
خالی از لطف نیست که برای شناخت بهتر و بیشتر پدرم به سراغ کسی برویم که سال‌ها با او یار غار و همکار بوده است. جاودان‌یاد دکتر باستانی پاریزی او دربارۀ استاد احسان اشراقی می‌گوید:
«دوستی و آشنایی من و دکتر اشراقی امروزی و دیروزی نیست. سابقۀ پنجاه، شصت ساله دارد. من و دکتر اشراقی هر دو در دانشسرای مقدماتی درس خوانده‌ایم. منتهی او در قزوین و مخلص در کرمان. هر دو جزء محصلین اول و دوم دانشسرا بودیم و بالنتیجه به خرج دولت برای ادامۀ تحصیل به تهران آمدیم.
تعهد معلمی ما را واداشت که هر دو وارد دانشسرای عالی شویم. او در سال ۱۳۲۴ شمسی و من یک سال بعد از او به تهران آمدیم» استاد پاریزی در ادامه می‌گوید: «اشراقی یک سال از من جلوتر بود، ولی قضا و قدر می‌خواست که من همه جا، پا جای پای او گذارم. او در رشتۀ تاریخ ثبت نام کرده بود و من هم چنین کردم. او به محض اینکه درِ امیرآباد به روی دانشجویان باز شد در آنجا اطاقی دست و پا کرد و من هم چنین کردم.
هر دو شام را در کوی دانشگاه می‌خوردیم. شب‌های جمعه که مجمع عمومی دانشجویان تشکیل می‌شد، هر دو در مراسم سخنرانی‌ها شرکت می‌کردیم. من و دکتر اشراقی هر دو شوق معلمی داشتیم و هم قدم به راه افتادیم. فراغ از تحصیل، دکتر اشراقی را با همۀ فلسفیاتی که در ذهن یافته بود، به بندر انزلی افکند. چون هر دو تعهد داده بودیم که پنج سال لااقل خارج از مرکز کار کنیم و مخلص هم با همۀ عرفانیاتی که در سینۀ خود بافته بودم خود را به کرمان انداختم و در آنجا به کار پرداختم.»
تا این که دانشگاه تهران برای اولین بار دورۀ دکتری تاریخ را تأسیس می‌کند و استاد اشراقی در کنکور آن دوره شرکت می‌کند و در سال ۱۳۴۳ وارد دانشگاه تهران مقطع دکتری می‌شود. چون باز هم در این دوره استاد باستانی پاریزی هم‌کلاسی او بوده است، بگذارید با زبان شیرین او این دوره از زندگی پدرم را مرور کنیم. او دربارۀ آن روزها می‌گوید:
«او به آب باریک خزر و سفیدرود ساخت و مرداب انزلی و دریای خزر را درک کرد، و مخلص خاک بیابان‌های دوردستِ کوی دوست را توتیای چشم کرد. به قول آن خواننده، بیابان تا بیابان فاصله داشتیم. تا دورۀ دکتری تاریخ باز شد و هر دو در امتحانات آن شرکت کردیم و هر دو یکی بعد از دیگری قبول شدیم. استادان بزرگوار ما که اغلب در سینۀ خاک خفته‌اند در حق هر دوی ما منتهای ملاطفت را داشتند.» خیلی از اینها کسانی بودند که اهل ادب آن روز آرزو داشتند که یک ساعت با آنها باشند و نشست و برخاست داشته باشند و استاد احسان اشراقی و استاد باستانی پاریزی سال‌ها شاگرد و هم‌نشین این بزرگواران بودند. استاد باستانی پاریزی ادامه می‌دهد: «از این لحظه، همکاری من و دکتر اشراقی بیش از پیش شد. من ضمن ادارۀ مجلۀ دانشکده ادبیات به تاریخ ایران اسلامی تا سقوط بغداد پرداختم و دکتر اشراقی به عصر صفویه پرداخت. و امروز دکتر اشراقی یکی از استادان سند و اساطین صفویه‌شناسی و به قول فرنگی‌ها یک اتوریته (Autorite) در این رشته است، و همۀ مراکز صفویه‌شناسی، روی او حساب می‌کنند. او به هر حال اینک یکی از معدود متخصصین این دوران است. در کنگره‌ها و سمینارهای بین‌المللی و یا ایرانی که تشکیل می‌شد بیشتر من و او را با هم دعوت می‌کردند و چون معمولاً درین کنفرانس‌ها از جهت صرفه‌جویی در مخارج کنگره، اطاق‌ها دو نفره است، من و اشراقی که سال‌هاست خوی هم را دریافته‌ایم و با خوب و بد هم ساخته‌ایم معمولاً یک اطاق می‌گیریم. بر این مبنا که به قول سعدی:

اگر بواب و سرهنگان، ز درگه هم برانندت            از آن بهتر که در پهلوی مجهولی نشانندت

این دوستی و همکاری در ایامی که دکتر زریاب ریاست گروه تاریخ را داشت، پنج شش سال قبل از انقلاب اسلامی و بیست سال ریاست گروه خود دکتر اشراقی بعد از انقلاب اسلامی همچنان گرماگرم ادامه داشت. خصوصاً که هم دکتر زریاب از اساطین تاریخ این مملکت به شمار می‌رفت و هم دکتر اشراقی از ارکان تاریخ ایران به حساب می‌آید:

هر دو به مقصدی روان، هر دو امیر کاروان             عقل به غمزه می‌برد، عشق برد کشان کشان

دکتر اشراقی در روزگار انتقال قدرت بعد از انقلاب اسلامی چند صباحی معاون دانشکده ادبیات هم بود. از روزی که اطاق‌های محل کار دانشکده را تقسیم کردند و اطاق‌ها معمولاً دو نفره و گاهی سه نفره است، معلوم بود که مخلص و دکتر اشراقی بعد از پنجاه شصت سال آشنایی کمتر احتمال آن هست که هم‌اطاق نشویم. پس بیست سالی و بیشتر است که من و دکتر اشراقی آبمان به یک جو می‌رود و در یک اطاق با هم کار می‌کنیم و حق این است که تحمل دکتر اشراقی از مخلص بیشتر است و من هم ازین معنی راضی هستم که باز به قول سعدی:

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت         من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم

اصولاً روزگاری که من و اشراقی در دانشگاه گذراندیم از ایام پرتب و تاب تاریخ این مملکت است. همۀ اینها را اگر بیهقی مورخ می‌خواست ببیند به اندازۀ عمر نوح می‌بایست هزار سال انتظار بکشد و آخر کار هم ببیند یا نَبیند!

نوحی به هزار سال یک طوفان دید              من نوح نی‌ام، هزار طوفان دیدم

این از نعمت‌های خداوندی است که مخلص را پنجاه سال و بیشتر، رفیق و آشنای دوستی مثل دکتر اشراقی کرده است که در اخلاق بی‌نظیر است و در سواد تک است و در ذوق به مرحلۀ کمال رسیده و علاوه بر همۀ اینها رفیق و دوست است. رفیق به تمام معنی و دوست به سر حد کمال. دوستی که خوش‌خو و نیکوست و رنجی ندارد.»
پدرم دکتر احسان اشراقی علاوه بر سال‌ها تحقیق و پژوهش علمی در عرصۀ تاریخ سابقۀ بیش از شصت سال تدریس در مراکز علمی و آموزشی و بیش از پنجاه سال تدریس در دانشگاه تهران و دانشگاه‌های دیگر را در کارنامۀ درخشان خویش ثبت کرده است. تا کنون به پاس سال‌ها سابقۀ درخشان در امر تدریس و تحقیق و پژوهش برای پدرم نکوداشت‌ها و جشن‌های متعددی بر پا شده است که از آن میان می‌توان به برپایی نکوداشت در شهر قزوین در سال ۱۳۸۰ و چاپ کتابی با محتوای مقالات اهدایی از سوی اساتید دانشمند و دوستان ایشان تحت عنوان اشراقینامه که با همت استاد فاضل و دانشمند دکتر محمد دبیرسیاقی به زیور طبع آراسته گردید، اشاره کرد. و نیز نکوداشت ایشان در انجمن ایرانی تاریخ به سال ۱۳۸۷؛ نکوداشت ایشان در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی (شب‌های بخارا) با همکاری مجله بخارا در سال ۱۳۹۴؛ و نکوداشت ایشان در پژوهشکده تاریخ اسلام در سال ۱۳۹۵ از دیگر بزرگداشت‌های برگزارشده در تجلیل از مقام علمی ایشان است.
نوشتن دربارۀ پدرم در واقع عزت و احترام هر پژوهندۀ دانشمندی است که در اعتلای علم و آگاهی می‌کوشد و دیگران را به چشمه‌سار دانش و پژوهش رهنمون می‌کند. تا باد چنین بادا!
قطعه شعری سروده‌ام تقدیم به پدرم که در فرجام سخن می‌آورم و نوشتۀ خود را با احترام و افتخار به ایشان به پایان می‌رسانم.

دریای بی‌کرانۀ چشمانت                           میعادگاه روشن بیداری
امواج پرتلاطم یک تاریخ                           در آبیِ نگاه تو پنداری
ای صبح ای شکوه رهایی‌ها                   از خلوت خمود دل‌افگاری
ای در میان حادثه‌ها بیدار                   ای شمعِ دل‌شکیبی و ستواری
در آسمان دانش ایرانشهر                     چون نوشخند صبح پدیداری
اشراق دل‌فروز مسیحایی                          دریادلی به حادثه پیکاری
در شاهراه این شب بی‌انجام                    سبز و صبور مرد هشیواری
در کاروان بخردی و رادی                       آری تویی که قافله‌سالاری