نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
بیست و چهارم آبان ماه مصادف با سالگرد وفات یکی از چهره های تابناک و نامدار عرصه قرآن پژوهی و حکمت و عرفان اسلامی؛ علامه محمد حسین طباطبائی است. فقیه و فیلسوفی که از یک سو تفسیر «المیزان» و«اصول فلسفه و روش رئالیسم» را به رشته تحریر درآورد و از سوی دیگر سقراط وار با […]
بیست و چهارم آبان ماه مصادف با سالگرد وفات یکی از چهره های تابناک و نامدار عرصه قرآن پژوهی و حکمت و عرفان اسلامی؛ علامه محمد حسین طباطبائی است. فقیه و فیلسوفی که از یک سو تفسیر «المیزان» و«اصول فلسفه و روش رئالیسم» را به رشته تحریر درآورد و از سوی دیگر سقراط وار با دیگر متفکرین؛ حتی آنان که به کیش و آئین او نبودند به گفت و گو و مباحثه پرداخت تا از این رهگذر، هم از آنچه که در دنیای جدید می گذرد باخبر شود و هم فضای مفاهمه و مباحثات اندیشه ای میان شرق و غرب را فراهم آورد. به بهانه ایام ارتحال این متفکر برجسته ایرانی و شیعی در گفت و گوی اختصاصی با «سید یحیی یثربی» استاد برجسته فلسفه و عرفان اسلامی، ضمن تأملی در تفسیر «المیزان» علامه، به اندیشه های فلسفی و گفت وگوهای ایشان با «هانری کربن» پرداخته ایم. آنچه می خوانید حاصل این گفت و گوست.
تفسیر «المیزان»علامه طباطبائی را چطور می بینید؟ مشهور است که این تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن است. همچنین در این راستا بفرمایید چرا برخی مفسرین با تفسیر قرآن به قرآن موافقت ندارند؟ من چند سال پیش تفسیر مختصری به نام «تفسیر روز» نوشتم. خوشبختانه به کمک لوح های فشرده و فضای مجازی همه تفاسیر جهان اسلام را تقریبا دیده ام. تفسیر علامه نسبت به ایرانِ آن دوره یک گام با ارزشی بود که ایشان به مسائل اجتماعی و سیاسی و تربیتی پرداختند و برخی تحلیل های جدید را هم ارائه دادند. این تفسیر بر روی هم رفته تفسیرخوبی است. اما ما با خوب – خوب گفتن همیشه گام اول را تبدیل به آخرین گام می کنیم و مانع حرکت می شویم! چنان که این کار را درباره ابن سینا و ملاصدرا هم انجام دادیم! حال درباره علامه این کار را انجام ندهیم! ما نیازمند حرکت هستیم و نگوییم که تفسیر قرآن دیگر تمام شده است. الحمدلله به برکت ایشان، تفسیرهای متعددی نوشته شده و باید هم نوشته شود اما اقتضای روزگار ما و انتظار ما از حوزه علمیه قم بیش از این ها است. تفسیر قرآن به قرآن کار بسیار منطقی و طبیعی است. در تفسیر متون همیشه برای توضیح یک بخش، از بخش دیگر شاهد می آورند. در دیوان حافظ یا در مثنوی مولوی اگر جایی پیچیده است، از جای دیگر، همان کلمه یا مضمون را جستجو می کنند، آن جا که روشن تر است به توضیح این مسئله می پردازند. این کار، بسیار منطقی و خوب است اما من در هنگام نوشتن تفسیر خودم ملاحظه کردم که در کار مرحوم علامه، تفسیر قرآن به قرآن نسبتا کم است! وعده داده و عمل هم کرده است، اما تفسیر «المیزان» عملا در خیلی جاها نیاز دارد که به صورت قرآن به قرآن باشد. به طور مثال چرا قرآن به زبان عربی نازل شده است؟ حضرت آیت الله مکارم شیرازی در این باره گفته اند: به دلیل این که عربی جامع ترین زبان است! به این نظر به راحتی می توان اشکال وارد کرد که با کدام اصل زبان شناسی یا به استناد به نظر کدام متخصص زبان شناسی این مطلب بیان شده است! حال اگر تفسیر، قرآن به قرآن بود خود قرآن گفته است که چرا عربی است، خیلی هم صریح گفته است. بعضی جاها فرموده است ما قرآن را به عربی نازل کردیم که مردم متوجه شوند یا تو(پیامبر) بتوانی پیام را به مردم منتقل کنی. یا در جایی می فرماید «ما رسولان را به زبان قوم آن ها می فرستیم.» چون زبان آن ها عربی بوده طبعا قرآن مانند قاعده همیشگی به لسان «قوم» نازل شده است. تفاوت این نظر با آن نظر این است که مشکل توجیهی زیادی ندارد که زبان عربی را با تمام زبان های دنیا مقایسه کنیم. ثانیا آن نظر بعثت نبی اکرم(ص) را تابع زبان می کند، چون زبان عربی جامع ترین است برای انتخاب برای وحی الهی شده است! یک نفر هم از عرب ها برای ابلاغ این وحی انتخاب شده است! درصورتی که خیر! اصل، پیامبر اکرم(ص) است و اصل، جایگاه پیامبر(ص) در شرایط زمانی و مکانی و تاریخی و جغرافیایی است. لذا ایشان انتخاب شده و چون زبان قومش عربی بوده، قرآن هم به عربی نازل شده است. اما این که چرا عده ای به تفسیر قرآن به قرآن زیاد علاقه ندارند؛ این افراد به این فکر می افتند که مبادا ارج و اعتبار اهل بیت(ع) در تفسیر قرآن به قرآن کم شود. وقتی قرآن خودش، خودش را تفسیر کند ما دیگر احتیاجی به امام صادق(ع) یا امام کاظم(ع) و حضرت علی (علیه السلام) نداریم، این بحثی است که اصلا منافاتی با جایگاه معصومان ندارد. تفسیر قرآن به قرآن یک چیز است و نیاز به ائمه معصومین(ع) چیز دیگری است.
علامه در کنار تفسیر قرآن کریم و تدریس و پژوهش در علوم عقلی به شعر و ادبیات هم توجه ویژه ای داشتند. شما جنبه های ادبی ایشان را چگونه ارزیابی می کنید؟ اشعاری از ایشان باقی مانده است ولی به عنوان شاعر شناخته نمی شوند؛ مانند اشعاری که از ملاصدرا باقی مانده است. اینجا لازم است که یک نکته را توضیح دهم؛ هنر مراتبی دارد: یک مرتبه این است که انسان از «هنر» لذت می برد. مرتبه دیگر این است که فرد، خودش هنرمند به شمار می رود و در مرتبه دیگر، هنرمند، صاحب سبک می شود. مرحوم علامه بی تردید از هنر و ادبیات به خصوص از شعر لذت می برده است و شعر هم سروده اند:
در بر استاد خرد پیشه ام طرح نمودم غم و اندیشه ام کاو به کف آیینه تدبیر داشت بخت جوان و خرد پیر داشت گفت که در زندگی آزاد باش هان! گذران است جهان شاد باش
علامه خودشان هم در زندگی شان آزاد و آزاده بودند! این شخصیت گرامی، اهل ادبیات بود و فهم شعری خوبی داشت، اما اینکه بخواهیم بگوییم در ردیف شعرا و ادبای صاحب نام بوده اند؛ خیر اینطور نیست.
در یک نگاه کلی، نظر شما درباره کیفیت اندیشه های فلسفی علامه طباطبائی چیست؟ همچنین چه دیدگاهی درباره گفت و گوهای ایشان با «هانری کربن» دارید. مرحوم علامه پیرو ملاصدرا بودند و اندیشه های او را هم توضیح داده است. ایشان پیرو مکتب حکمت متعالیه بودند. من در نوشته هایم قبلا نظرم را در مورد این مکتب توضیح داده ام. اما علامه با دیگران یک تفاوتی مهم داشتند که نظر به دستاوردهای فلسفه غرب و فلسفه جدید هم داشتند، اما منبع نداشتند. در آن زمان فقط «سیر حکمت در اروپا» را داشتیم و ایشان برخی تحلیل هایش در مورد ذهن و… تحت تأثیر آثاری مثل این کتاب است. البته ایشان اهل ابتکاراتی بودند که در جامعه ما مرسوم نبود! ایشان گام اول را برای به روز شدن برداشتند، اما کافی نبود. ما محتاج صدها و بلکه هزاران گام هستیم تا فلسفه ای شایسته جهان اسلام که در کل دنیا قابل عرضه باشد را به انسانیت هدیه کنیم. گفت و گوهای ایشان با «هانری کربن» معروف بود. آن زمان من هم جوان بودم وحاصل آن گفت و گو ها را خوانده بودم. مجله «مکتب تشیع» را هم مطالعه می کردم؛ در این مجله در این باره مقالاتی چاپ می شد. البته به نظر من هانری کربن یک فیلسوف صاحب نظر نبود، او شرق شناس بود، شرق شناس مطالعه می کند که در مثلا در شرق چه خبر است و در غرب چه می گذرد! مثلا در هند شخصیت هایی را پیدا می کند و شرح حال آن ها را می نویسد و درباره اندیشه آن ها – البته با مقداری همدلی بحث می کند. هانری کربن به دلایلی که در جای دیگر گفته ام، در ایران بزرگ نشان داده شده است. او آثار سهروردی را تصحیح کرد و الحق تصحیح خوبی هم کرده است، اما یکی دو مورد اشتباهات جزئی در تصحیح متن «حکمۀ الاشراق» دارد.ایشان با همدلی آمده بود تا شرق و فلسفه ای که ما داریم را مطرح کند؛ نه این که مثلا فلسفه سهروردی را به مثابه یک فلسفه زنده زمان خود بداند که در اروپا قابل طرح باشد! خیر! این طور نبود. با مرحوم علامه هم با همدلی برخورد می کرد و مرحوم علامه هم به ایشان تا حدودی علاقه نشان می داد. به هر حال این ها نظر من است. درباره «نظر» همان عبارت معروفِ درباره «خبر» صدق می کند که: «الخبر یحتمل الصدق و الکذب !» درباره «نظر» هم احتمال صدق و کذب وجود دارد. از اینرو هر که حرف های بنده را نقد کند، من دستانش را می بوسم.