سخنرانی دکتر مهدی محقق در مراسم بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی

تاریخ ایجاد : چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ در مراسم بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی که روز دوشنبه ۲۵ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: پیش از هر سخنی به رئیس جدید […]

تاریخ ایجاد :

چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۶

IMG 6490

در مراسم بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی که روز دوشنبه ۲۵ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن به ایراد سخنرانی پرداخت.

متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:
پیش از هر سخنی به رئیس جدید انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تبریک می‌گویم. ایشان از نظر علمی و اخلاقی شخصیت شایسته، بایسته و درخور انجمن هستند. ان‌شاءالله که خداوند به ایشان توفیق بدهد.
ما در انجمن دو نوع بزرگداشت برگزار می‌کردیم: یکی بزرگداشت دانشمندان و استادان دانشگاه و علمای حوزه که مجموعاً حدود ۱۶۲ بزرگداشت بوده است که برای هر بزرگداشت هم جزوه‌ای چاپ کردیم و همین شیوه را استاد بلخاری نیز دنبال خواهند کرد که زمینه‌ای برای شناخت بزرگان این مملکت است؛ و به قول امروزی‌ها در انتخاب این مفاخر هیچ گاه به صورت جناحی عمل نکرده‌ایم. ما از استادان دانشگاه، علمای اعلام و مدرسین حوزه گرفته تا برسد به علمای اهل تسنن از جمله مرحوم عبدالحمید بدیع‌الزمانی کردستانی که اهل سنندج و استاد خود من بودند، برای ایشان بزرگداشت گرفتیم. ما امیدوار هستیم که این سیرت و روش ادامه پیدا کند. من از سال ۱۳۳۷ با انجمن همکاری داشتم، از وقتی که مرحوم استاد جلال‌الدین همایی مشاور علمی انجمن بودند و مرحوم مصطفوی -که متخصص در امور باستان شناسی بودند- امور انجمن را اداره می‌کردند و رئیس انجمن نیز تیمسار سپهبد آق اولی بودند. استاد همایی یک روز مرا از دانشگاه قدم زنان به انجمن آورد و به رئیس انجمن فرمود که من دیگر پیر شده‌ام و آن استفاده‌ای که از من می‌کردید از این جوان نیز می‌توانید بکنید. از این جهت بود که من با انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که در آن زمان انجمن آثار ملی نام داشت همکاری می‌کردم و بعد مقدر چنین بود که مدت ۱۸سال هم من در امور انجمن اشراف داشتم و سعی کردم که بزرگان این مملکت را معرفی بکنم، گرچه آنان احتیاج به معرفی ندارند بلکه نسل جوان بایستی با بزرگان و فرهیختگان این مملکت آشنا شوند که خوشبختانه موفق بودیم. ۱۶۲ مجلس بزرگداشت و ۱۶۲ بزرگداشت‌نامه چاپ کردیم که خودش کار مهمی بود، خصوصاً برای نسل جوان که با بزرگانشان آشنا شوند. مثلاً ما برای مرحوم احمد بهمن‌یار، استاد بزرگ دانشگاه ادبیات، مرحوم فروزانفر، مرحوم آقا شیخ محمدتقی آملی -که استاد آیت‌الله جوادی آملی بودند-بزرگداشت گرفتیم و همچنین سایر بزرگان و استادان این مملکت تا در حقیقت نام این بزرگان از صفحه تاریخ محو نشود. درست است که ما در این‌جا به اندازه کافی جا نداشتیم که افراد جمع شوند، امیدوار هستیم که با همت رئیس جدید گشایشی شود و قسمتی از اینجا ساخته شود و من بارها تکرار کردم که این جا گاهی جمعیت چنان متراکم است که مدعوین نه تنها در راه پله بلکه در حیاط انجمن می‌نشینند و گفتیم که این واقعا باعث تأسف است که ما برای تربیت جسم و بدن جوانانمان ورزشگاه‌های چند صد هزار نفری داریم ولی برای تربیت روحشان جایی نداریم که نسل جوان بیایند بنشینند و دانشمندان این مملکت را اسوه خودشان قرار بدهند. به قول سنایی که می‌گوید: «فربه شده به جسم و به جان لاغر» ما جسم بچه‌های خود را پرورش می‌دهیم و فربه می‌کنیم ولی جان و روحشان لاغر می‌ماند و گرنه نمی‌بایست طوری باشد که ما جایی نداشته باشیم که چند برابر این جمعیت بنشینند و استفاده کنند از بزرگان علم و دانش این مملکت.
ما علاوه بر بزرگداشت‌های منظمی که هر ماه در اینجا می‌گرفتیم، بزرگداشتی نیز برای بزرگان گذشته مانند سعدی و حافظ برگزار می‌کردیم که مجلسی که امروز به همت استاد محترم برپاشده از همان قسم دوم است که به مناسبت روز فردوسی گرفته شده است.
فردوسی را همه اسماً می‌شناسند ولی باید در نظر بگیریم که فردوسی، هم در زمان زندگی و هم بعد از فوتش مظلوم و محروم بود. کتاب النقض به تصحیح مرحوم سید جلال‌الدین محدث که در انجمن چاپ شد، مباحثه‌ای میان سنی و شیعه است. سنی می‌گوید که شیعیان نه در علوم، نه در ریاست و مقام یک آدم حسابی نداشته‌اند. عبدالجلیل قزوینی رازی در سال ۵۶۰ به رد این کتاب می‌پردازد و دانشمندان بزرگ شیعه را ذکر می‌کند که در میان دانشمندان اسم فردوسی را به‌عنوان اولین شاعر فارسی ذکر می‌کند. در آنجا می‌گوید فردوسی در تشیع متعصب بود و بعد اشاره می‌کند به بزرگان دیگری که از طوس برخاستند و می‌گوید:

هر وزیر و مفتی و شاعر که او طوسی بود/ چون نظام‌الملک و غزالی و فردوسی بود

من مقاله کوتاهی نیز در روزنامه اطلاعات نوشتم که فردوسی حجت موجه تشیع است.

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند/ جمال چهره تو حجت موجه ماست

فردوسی با سلطان محمود غزنوی معاصر بود. سلطان محمود غزنوی یک سنی متعصب بود و قول داده بود زمانی که فردوسی شاهنامه را تمام کند به او صله قابل توجهی بدهد ولی بعداً دشمنان فردوسی پیش سلطان محمود غزنوی رفتند و سعایت کردند، گفتند: فردوسی دو عیب دارد، یکی رافضی است و دوم معتزلی است. رافضی به شیعیان اثنی‌عشری گفته می‌شود. زمانی که جنازه حضرت موسی بن جعفر را از سیاه چال زندان بیرون آوردند برای توجیه اعمال خود فریاد می‌زدند: «هذا امام الرفضه» این امام رافضیان بوده که در زندان جان به جان آفرین تسلیم کرد و از دنیا رفته است.

مرا غمز کردند کان پر سخن/ به مهر نبی و علی شد کهن
اگر مهرشان من حکایت کنم/ چو محمود را صد حمایت کنم

گفتند او رافضی است و بعد گفتند معتزلی هم هست. یکی از اساس عقاید اهل اعتزال این است که می‌گویند خدا را نمی‌شود دید و استدلال می‌کنند به آیه شریفه «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» (چشم‌ها او را نمی‌بیند) وقتی که فردوسی گفته:

به بینندگان آفریننده را/ نبینی مرنجان دو بیننده را

این نشان دهنده عقیده اوست که معتقد بوده که خدا را با چشم ظاهر نمی‌شود دید. بر خلاف اشاعره که میگفتند می‌شود دید و آن‌ها هم استدلال به آیه شریفه قرآن می‌کردند.
حال باید دید که این طرفین عقیده طرف مقابل را چگونه جواب می‌دادند؟ آن کسی که می‌گوید خدا را می‌شود دید، آیه «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار»‌ را چه جواب می‌دهد؟
زمانی که در کانادا درس می‌دادم یکی از دانشجویانم که بعداً رئیس یکی از دانشگاه‌‎های آنجا شد، رساله دکتری‌اش را به زبان انگلیسی نوشت و در آن عقیده اعتزالی را با عقیده اشاعره مقایسه کرد.
در ادبیات فارسی نیز این مسئله منعکس شده است. عبدالرحمان جامی از شعرای بزرگ ایران وقتی به نجف اشرف مشرف شد اشعاری گفت که آغازش این بود:

قد بدا مشهد مولای انیخوا جملی
که مشاهد شد از آن مشهدم انوار جلی
چشمم از پرتو رویش به خدا بینا شد
جای آن دارد اگر کور شود معتزلی

فردوسی محروم شد علی‌رغم آن که شاهنامه را نوشت و سی سال عمر خود را صرف تحریر شاهنامه کرد.

بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی

عرب‌ها به ما «عجم» می‌گویند. «عجم» به معنای «گنگ» و «بی‌زبان» و «لال» و لغت عرب برعکس به معنای «سخنور» و «سخندان» و «فصیح» است مهم‌ترین کتاب لغت عربی به عربی کتاب «قاموس» مجدالدین فیروزآبادی است. وی این کتاب را پیش آنها برد و گفت: شما به ما عجم می‌گویید؟ شما زبان خودتان را از دست یک آدم که شما آن را «بی‌زبان» می‌خوانید، بگیرید. او درحقیقت خواست آنها را ملامت کند.صرف و نحو عربی نیز به وسیله ایرانیان پایدار شد.
ما چند سال پیش برای مجدالدین فیروزآبادی یک مراسم بزرگداشتی در فیروزآباد فارس گرفتیم. من چند نفر از دوستانم را که عضو فرهنگستان‌های مصر، عراق و مراکش بودند دعوت کرده بودم. در آنجا با رئیس فرهنگستان مراکش عبدالهادی التازی آشنا شدم که بعد از انقلاب‌ اولین سفیر مراکش در ایران بود. ایشان کتابی به زبان عربی درباره ایران امروز و ایران دیروز نوشته است. من از ایشان نیز دعوت کرده بودم که به فیروزآباد با همان لباس محلی خودشان بیایند. ایشان آمدند. من به ایشان گفتم که شما مراسم را افتتاح کنید. گفت: من وقتی می‌خواستم به ایران بیایم رفتم از ملک اجازه بگیرم. گفتم: الان چهلم پدر شما ملک متوفی است و من که اولین شخصیت علمی مراکش هستم باید در مراکش باشم ولی از جهتی مهدی محقق از من دعوت کرده که برای بزرگداشت مجدالدین فیروزآبادی به فیروزآباد بروم. گفت: به فیروزآباد برو، فیروزآبادی هزاران بار از پدر من مهمتر است. لذا من به اینجا آمدم. وی گفت: نه تنها هر مراکشی بلکه هر عربی خواسته باشد قرآن را بفهمد باید کنارش «قاموس اللغه» فیروزآبادی را داشته باشد. ببینید کدام کشور اسلامی این مزیت را دارد که درباره‌اش بگویید که هر مسلمان و عربی در دنیا می‌خواهد قرآن را بفهمد کنارش باید «قاموس اللغه» مجدالدین فیروزآبادی باشد.
این از برکت اسلام بود که بهترین لغت کتاب عربی به عربی را یک ایرانی نوشته است.
غرض این که با این نوع اتهام صله فردوسی از طرف سلطان محمود داده نشد، تا این که سلطان محمود در یک جنگی خواست به قول فرنگی‌ها به دشمن اولتیماتوم بدهد. کسی را فرستاد و آن شخص شعری از فردوسی خواند:

اگر جز بکام من آید جواب/ من و گرز و میدان افراسیاب

سلطان محمود گفت این شعر را چه کسی سروده است که از آن مردی می‌زاید و مردی و مردانگی از آن استشمام می‌شود؟ گفتند: این ابیات از اشعار فردوسی است، همان کسی که به سعایت دشمنانش شما صله‌ای که باید به او می‌دادید را ندادید. سلطان محمود پشیمان شد و در کتاب‌ها نوشته‌اند که صله را فرستاد و از یک دروازه سکه‌های طلا وارد شهر می‌شد و از دروازه‌ دیگر جنازه فردوسی از شهر خارج می‌شد. این است که در آغاز سخن گفتم که فردوسی، هم در زمان حیات و هم در زمان فوتش مظلوم و محروم بود و در برابر سلطانی مستبد و بی‌رحم هم قرار گرفته بود.
نخست این که فردوسی مسلمان کامل عیار بود و در شاهنامه در بسیاری از موارد آیات قرآن را ذکر می‌کند:

نخست از جهان آفرین یاد کرد/که هم داد فرمود و هم داد کرد

تسلط فردوسی به زبان فارسی و لغات فارسی، خصوصاً که تعامدی داشته که کلمات فارسی را به کار ببرد از ترجمه کلمه «سنه» معلوم می‌شود. مثلاً آیه شریفه‌ای که در آیت‌الکرسی می‌خوانیم:
لا تأخذه سنه ولا نوم
نوم که یعنی خواب. سنه یعنی چرت زدن که کلمه فصیحی نیست و در کتب فارسی بعضی نوشته‌اند نیم خواب، خواب سبک و یا آغاز خواب. من زمانی فکر کردم که این لغت باید معادل مفردی هم در فارسی داشته باشد چون نیم خواب، خواب سبک و آغاز خواب، همه کلمات مرکب هستند. در همین کتاب لسان التنزیل -که خود من تصحیح کردم و چاپ شد و لغات قرآن است- نگاه کردم دیدم «غنودن» معنی کرده است و ریشه فارسی داشته و همین آیه شریفه را هم ناصرخسرو این طور گفته که:

چون بدانم که نگیردت همی خواب و غنود/ من بی طاعت در طاعت تو چون غنوم

فردوسی نیز گوید: «از آموختن یک زمان نغنوی»
انواع و اقسام صنایع نیز در اشعار فردوسی هست.

به روز نبرد آن یل ارجمند/ به شمشیر و نیزه، به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست/ یلان را سر و سینه و پا و دست

که صنعت لف و نشر در چهار مصرع دیده می‌شود و یا در آنجا که رستم و اسفندیار به میدان جنگ رفته‌اند و او نمی‌داند کدام یک از آن دو پیروز می‌شوند، گوید:

ببینم تا اسب اسفندیار/ سوی آخور آید همی بی‌سوار
ویا باره رستم جنگجوی/ به ایوان نهد بی‌خداوند روی

که کلماتی را که درباره رستم به کار می‌برد، کلماتی فاخر است و درباره اسفندیار کلمات معمولی به‌کار برده است.