سخنرانی استاد نصرالله حدادی در نشست «بررسی نقش آراء مفاخر در نهضت مشروطیت»

تاریخ ایجاد : شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ در نشست «بررسی نقش آراء مفاخر در نهضت مشروطیت» که روز دو‌‌شنبه ۱۶ مردادماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، استاد نصرالله حدادی، پژوهشگر و تهران‌شناس به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: همیشه برایم این سئوال مطرح بوده و هست: چگونه […]

تاریخ ایجاد :

شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶

IMG 7192

در نشست «بررسی نقش آراء مفاخر در نهضت مشروطیت» که روز دو‌‌شنبه ۱۶ مردادماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد، استاد نصرالله حدادی، پژوهشگر و تهران‌شناس به ایراد سخنرانی پرداخت.

متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:

همیشه برایم این سئوال مطرح بوده و هست: چگونه می‌شود بانی و باعث یک امری، بعدها متولی همان امرِ باعث شده باشد؟ انقلاب مشروطیت بدون شک یک حرکت مردمی بود. مردمی به جان آمده از بیش از یک قرن فساد و آزار و وابستگی و استبداد، کافی بود جرقه‌ای بر انبار احساسات پاک آنان زده شود و آنچه که علاالدوله با سیدهاشم قندی کرد، شد، آنچه که باید می‌شد و پیامد آن، عدالت‌خانه و دارالشورا و تحدیدسلطنت و کوتاه‌تر کردن دست کسانی بود که در تمام طول تاریخ، هر آنچه که خواسته‌اند، کرده‌اند و بر مال و ناموس و جان مردم بی‌دفاع این سرزمین، حکم رانده‌اند و مشروطه به تمامی این «تمامیت‌خواهی» نه گفته بود، اما چگونه شد که سلطان عبدالمجید میرزا عین‌الدوله، که خود یکی از عوامل طغیان مردم و مسبب انقلاب مشروطیت بود، ضمن اعتراض به گناه و تقصیرش، حاضر شد در محکمه ملت، حاضر شده و به سزای اعمالش برسد و نرسید و بعدها، باز «صدر اعظم» شد. مسبب مشروطیت متولی دولت مشروطه شد!
عین بی‌انصافی است که انقلاب مشروطیت را حاصل «دیگ پلوی» انگلیسی‌ها بدانیم. آنها بر موج طغیان مردم سوار شدند و بخشی از آن را مصادره کردند و حاصل آن این شد که باور کنیم: کار، کارِ انگلیسی‌هاست و فراموش کردیم که از روزگار فتحعلی شاه تا پایان سلطنت مظفرالدین شاه، این مملکت ایران بود که تکه تکه می‌شد و سرمایه‌هایش به هبا و هدر می‌رفت.
دلدادگان به حریت و آزادگی، بعد از آن همه جان‌فشانی‌ها، انتظار داشتند که اوضاع به تدریج تغییر کند و نکرد و استبداد محمدعلی شاهی، پیوند خورد با بی‌تفاوتی احمد شاهی و سرانجام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و آمدن رضا خان، که بعدها رضا شاه شد و باید مقوله سلطنت او را به جای خود به نقد و بررسی نشست.
آنهایی که دل در گروه آزادی داشتند و پا به پای مشروطیت آمده بودند، بعد از فرار محمدعلی شاه رفته رفته دلسرد شدند و ندای «رحمت‌الله علی مشروطه» را سر دادند و مشتی اسمال و کبلا باقر و کبلایی نامشان بود و همانند مقالات ادیبانه دهخدا، فکرشان اوج می‌گرفت، اما مثل چرند پرند او، می‌اندیشیدند و می‌شنیدند و به همین سادگی، در جست و جوی وضعیت بهتر، چشم به عدالت خانه و دارالشورا داشتند، اما نشد و رهبران داخلی مشروطه هر کدام به سرنوشتی عجیب و غریب دچار گشتند و نه به مشروطه رسیدیم و نه خبر از مشروعه شیخ فضل‌الله شد.
شیخ را بردار کردند، بهبهانی را در برابر چشمان اعضای خانواده‌اش به گلوله بستند و سیدمحمد طباطبایی نیز خانه‌نشین شد و مَلِک‌المتکلمین و قاضی آرداقی و میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل، قبل از آنان به خاک و خون کشیده شده بودند، سیدجمال واعظ اصفهانی و روح‌القدس نیز سرنوشتی بهتر از مرگ سخت نیافتند. چرا ادیب‌الممالک، دهخدا، سید اشراف‌الدین گیلانی در مقام گله از مشروطه برآمدند و چرا یوسف محاسب‌الملک وقار چنین سرود:

مشتی اسمال، به علی کارو بارا زار شده

پاتوق ما، تو بمیری، بچه بازار شده

هر کسی واسه خود، یکه میوندار شده

علی زهتاب در این ملک پاطوقدار شده

وکیل مجلس ما، جخت آقا سردار شده

مشتی اسمال، قسم بر علم و نخل و کتل

هر چه گشتیم در این کوچه و بازار و محل

کس ندیدیم به جز دون و لش و دزد و دغل

حاجی خرده فروش، گفت به ابرام کچل

روح مشروطه ز ما والله بیزار شده

جلتا فکر تلکه‌اند به دو صد شیوه و رنگ

ما همه لول و پاتیلیم ز افیون و زبنگ

از ممدجنی گرفته تا به کل مهتی پلنگ

صاف در خُرخُر خوابیم به کل مست و ملنگ

همه از پیر و جوون وردار و ورمال شده

مشتی اسمال هر اون کس که خیانت کرده

یا به دزدان ستم‌پیشه اعانت کرده

یا که خود دزد شده، ترک امانت کرده

یا که دزدی ز دگر دزد حمایت کرده

آقا سردار شده، یا آقا سالار شده

مشتی اسمال به یه تای سبیلت قسمه

لوطی حق و حساب دون به علی خیلی کمه

هر کسی رو که تو بحرش بروی اهل نمه

مار به اینها بزنه، والله بر مار ستمه

علومت وردار ما مهتی عبدار شده

مشتی اسمال، یکی لوطی پادار کجاست؟

یک نفر مشتی بی شیوه رگدار کجاست

برق قداره کل زینل عصار کجاست

گود زورخونه چه شد؟ اصغر نجار کجاست

دور دور ممل لنت و ولنگار شده

مشتی اسمال به علی این بچه‌ها گِشت لَشَند

لش و بی‌غیرت و پنطی‌صفت و ماست کِشند

یا، بلا نسبت تو، بد روش و بدکنشند

بر سر یک لش مرده همه در کشمکشند

چون سگ و گرگ پی خوردن مردار شده

انقلاب مشروطیت با آرای متفاوت و متضادی بررسی شده و می‌شود. چه خوب است در شهرمان «خانه مشروطیت» داشته باشیم و آزادانه قضاوت آراء در آن مطرح شود. خانه سیدعبدالله بهبهانی، محل مقبرۀ شهدای مشروطیت در پشت بیمارستان لقمان حکیم، خانه سپه سالار، و یا هر جای دیگر، جای خالی «خانه مشروطه» در تهران حس می‌شود.