نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سوگنامهای بر تخریب تدریجی میراث فرهنگی و تاریخی تهران؛انجمن مفاخر، در ضیافت خونین موریانهها - [مجید یوسفی]
مورتن
گراهاموالاسدربارهمیراثاجتماعی و فرهنگی گفته است: <اگر رویدادیموجبشود که آدمی دانش، عادات و سننی را کهاز نسلهای گذشته آموخته ناگهاناز دستدهد، نهدهمساکنانلندنو نیویورک در یکماهنابود خواهند شد و ۹۹درصد یکدهم باقیماندهدر ششماهاز میانخواهند رفت، چون اینانزبانینخواهند داشت کهافکار خود را بیانکنند؛ جز اوهامو تصوراتمبهم، افکارینخواهند داشتو میتوانندچیزیبخوانند پس سرگردانبهاینسو و آنسو خواهند رفت. بهآواز نامفهومعدهایکهاز آنها زورمندترند ناچار از آناناطاعتخواهند کرد. وقتیتشنهشوند در بندرگاهبهآبخواهند افتاد و آسیب خواهند دید و یا در آبدریا غرقخواهند شد. بویغذاها ممکناستآنانرا بهسویمغازهها بکشاند و بعضیبدینترتیبسدجوعکنند، اما اغلببهدریدن یکدیگر خواهند پرداخت
گراهام والاس به سادهترین شکل فقدان یک جامعهای فاقد میراث اجتماعی و فرهنگی را برای ما تشریح کرده است. تصور جامعهای بدون میراث برای ساکنان این سرزمین دیر زمانی است که ناممکن شده است. همه میدانیم که جامعه ایران در سالهای اخیر، خود در تخریب این آثار و میراث فرهنگی و تاریخی چه نقش مخربی را ایفا کرده است. اما چگونه میتوانیم از ادامه این روند پرهیز کنیم. آیا در شان و اعتبار ما ایرانیان است که اعتبار فرهنگی سه هزار ساله خود را چنین به باد نیستی دهیم.
ساخت غیرقانونی برج هفت طبقه در ضلع غربی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که به شدت به تالار عمومی و نیز به کلیت این بنا آسیب رسانده و نیز بیاعتنایی سازمان میراث فرهنگی و شهردار منطقه خود گویای این حکایت است که ایرانیان خود پذیرای تخریب میراث فرهنگی و میزبان تهاجم فرهنگی غرب هستند. این گزارش حاشیهای است بر قدمت و سابقه این میراث و سرنوشت دویست ساله که آن سپری کرده است.
* * *
برجستهترین نشانه برجای مانده از خیابان پل امیربهادر مربوط به ساختمانی کهنسال متعلق به امیربهادر یکی از امیران و وزیران اعظم عصر مظفرالدین شاهی است که قدمت و پیشینهای ۲۰۰ ساله دارد. ساختمان انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به دست معماران ایرانی با نشانهها و سمبلهای سنتی ایرانیان و مربوط به دانش معماری عصر ناصرالدینشاهی است. جز امیربهادر این بنا شیفتگانی داشت که سر در فرهنگ و سیاست داشتند. علیاصغر حکمت، وزیر معارف در عصر رضاشاه برای اعزام محصلین به فرنگ در باغ این حیاط جشنی به راه میانداخت و اهل خانوادهها را در همین ساختمان سور میداد. رضازاده شفق برخی از جلسات ادبی خود را در طبقه دوم و در محل تالار عمومی این بنا بر پا میکرد. حتی سیدحسن تقیزاده برخی از جلسات غیررسمی خود را با سفرا و وابستههای خارجی در همین ساختمان منعقد میکرد. ساختمان امیربهادر اما طی سالهای اخیر در دل آپارتمانها و ساختمانهای کبریتی به بوته فراموشی سپرده شده است.
پیش از آنکه به داخل ساختمان وارد شوید تابلوی سنگی بزرگی وجود دارد که بر سینه دیوار ایوان این ساختمان چسبانده شده است. تابلوی نقرهای به خط نستعلیق که نشان اهدای صاحب این ساختمان ـ امیر بهادرـ به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در ۱۳۰۴ شمسی است. در پایین آن نام بزرگانی چون علیاصغر حکمت، سیدحسن تقیزاده، رضازاده شفق و نامآوران دیگر که نام هرکدام بر بلندای تارک این تاریخ و فرهنگ حک شده، وجود دارد. نام و آثار این مفاخر بخشی از حافظه تاریخی ما ایرانیان است. نامآورانی چون علامه قزوینی، رضازاده شفق، ذکاءالملک فروغی، ملک الشعراء بهار، محمدعلی جمالزاده، مجتبی مینوی، غلامحسین یوسفی، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، علی اکبر دهخدا و… هرکدام در عصر و زمانه خود فرهنگپرور و دورانساز بودند. در حیاط این ساختمان تاریخی، مجسمه نشسته ـ نقاش ناصرالدینشاه ـ کمالالملک غفاری و حکیم کمال خجندی چشمنواز هر بازدیدکنندهای است. مجسمه ایستاده علیاکبر دهخدا، آزادیخواه و روزنامهنگار پرشور مشروطه که با طراحی یک مجسمه ساز شهیر فرانسوی و با چیرهدستی فرامرز پیلارام به پایانی خوش انجامیده، هر اندیشهورز و اهل نظری را به متن ادب و فرهنگ تمدنساز ایرانیان ترغیب میسازد. در راهروهای عریض و سقفهای بلند ساختمان امیربهادر تصاویر، نسخ، اسناد و دستنویسهای فرهیختگان ایرانی چون میرزا حسن رشدیه، جبار باغچهبان، زینالعابدین موتمن، محسن هشترودی، عباس سحاب، یدا… سحابی، پرویز شهریاری، احمد آرام، هوشنگ اعلم، احمد بیرشک و… عظمت و تجلی تمدن ایرانی را به خوبی آشکار ساختهاند. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در خیابان قزوین و پل امیربهادر برای ساکنان این منطقه از شهر تهران قدمتی هشتاد ساله دارد. اما پل امیربهادر خواستگاههای تاریخی دیگری نیز در خود جای داده است.
خلوتگاه و بساط آبدارخانه فتحعلی شاه قاجار در ضلع شمالی سکونتگاه امیربهادر قدیمیترین نماد این نقطه از شهر تهران است. شنل مخملین ناصرالدین شاه که از سفر دوم او به فرنگ خریداری شده بود سالها در همین خانه نگهداری میشد. حتی گفتهاند که موزه مردمشناسی که این شنل را نگهداری میکرد از قبل نگهداری آن و عکسهایی که بازدیدکنندگان به رسم یادگاری با آن میگرفتند، سالانه درآمد خوبی حاصل میشد.
دو کلیسای ارامنه و آسوریها در ضلع شمالی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، دیرگاهی است از حافظه ساکنان این بخش از تهران پاک نشدنی و حتی ضمیمه فرهنگی این محل شده است. یک کلیسای کاتولیک و یک مدرسه سه کلاسه فرانسوی، عمیقترین خاطره اختلاط فرهنگی مسلمانان و ارامنه در بخش جنوبی تهران است. هنوز زنان و مردانی کهنسال در کوچه پسکوچههای قدیمی اطراف این مدرسه هستند که صدای موزون سلطان العلمای خراسانی ـ مدیر روزنامه روحالقدس و دبیر ادبیات فارسی مدرسه کاتولیکهاـ را به گوش خود میشنوند. خاطرات دختران و پسران مدرسه کاتولیکهای فرانسوی یکی از شورانگیزترین خاطرات مدفون این محله است. خاطراتی که روزهای عید مسیحیان (ژانویه) و نیز روزهای شورآفرین ماه محرم این دو جماعت را برای جشن ژانویه مسیحیان و سوگواری ابا عبدا… الحسین (ع) در مکان کلیسای کاتولیکها و مسجد قندی جمع میکرده است.
با آمد و شد و تلمذ فرزندان شعاعالسلطنه، معینالسلطنه، سرلشکر وثوق و علیاصغر حکمت در مدرسه کاتولیکها به آن اعتبار و مرتبتی میدادند.
عمارت معینالسلطنه اولین رجل ایرانی که در یک نمایشگاه بینالمللی در شیکاگو و منچستر شرکت کرد و سپس صنعت نساجی و ریسندگی را در ایران اشاعه داد، بخشی از نشانههای دیرینگی این منطقه است. دفترکار علیاکبرخان داور وزیر عدلیه رضاشاه و استراحتگاه علیاصغر حکمت وزیر معارف پهلوی اول، پاتوق سرپاس مختاری ]رئیس نظمیه رضاشاه[ و اعتصام الخلوت با ویولنهایشان، منزل قدیمی دو زوج ادیب و روشنفکر شهیر ایرانی ـ جلال آل احمد و سیمین دانشورـ که دیرپاترین و اصیلترین خاطرات روشنفکری عصر پهلوی دوم را در خانه خود رقم زدهاند. منزل مسکونی ستوانیار حسین مکی نماینده مجلس شورای ملی و از یاران وفادار دکتر محمد مصدق و خانه ویلایی دو نبشی مرحوم اورنگ نماینده مجلس شورای ملی تنها بخش ناچیزی از نمادهای تاریخی محله پل امیربهادر است.
باغها و بازارها، حمامها و سینماها نسیم بیدارکننده یادهای ساکنان قدیمی این محله است. باغ مصفای سرهنگ غفاری که بعدها به مدرسه ـ ناموس ـ بزرگی تبدیل شد. باغ معیرالملک که هنوز بازار بزرگی است در آن محل که اجماع دلپذیر روزانه محلی و اهل کسبه امیربهادر بود. حمام انصاری و حاج قاسم که هر کدام سرنوشتی دویستساله پیدا کردهاند و هنوز به همت میراث فرهنگی تهران پا برجایند و بر یادها و حافظهها حکمروایی میکنند. مدرسه رشدیه اولین مدرسه ابتدایی در ایران، مدرسه فرانسوی رازی، مدرسه علامه، خاقانی و مدنی نشانگاه و جهتنمای اولین سنگهای بنای آموزش رسمی در ایران عصر قاجاریه و پهلوی اول است. مسجد قندی قدیمیترین مسجدی است که بسیاری از اهالی محل هویت اصیل خود را مدیون و مرهون آنند. در مسجد پنبهچی هنوز مردان و زنانی هستند با موهای سپید که نمازهای شبانگاهی بیشماری را به امامت آیتا… حاجحسین بروجردی مرجع تقلید شیعیان جهان اقامه کردهاند. این مسجد محل ثقل و مرکز تحولات دینی و مذهبی سالهای دهه ۳۰ است که با زیست عالمانه آیت ا… بروجردی دوام و قوام مییافت. مساجد دارالسلام و شریعت سنگلجی پنداری در همه این سالها، گوشوارههای بلورین و نمادین پل امیربهادرند. این ابنیه و آثار و سرنوشتی که در آن رقم زده شد قلب یک که دیگر تنها آثار فیزیکی آن میتواند حقایق آن روزها جهانیاند را در اذهان نسل امروز متجلی سازد.
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی اما این روزها میزبان میهمانان ناخواندهای است که هویت دیرینه آن را نادیده گرفتهاند. ضلع غربی این بنا این روزها در ضیافت خونین موریانههای طماع ـ برج سازان ـ این شهر مورد تاخت و تاز قرار گرفته است. موریانههایی که این سالها در فقدان نهادهای مدنی و مراجع ذیصلاح پاسخگو به شیرینترین و خاطرهانگیزترین کالبد شهر حمله میبرند و بسان گرگهای گرسنه هر کدام لاشهای را بر میکنند و پوستهها و رودههای آن را طعمه لاشخورها میکنند. اینان به غارت تاریخ و میراث فرهنگی دیرپای این شهر چشم دوختهاند. دیر زمانی است جای جای این شهر خونینمال شده است. گذشت زمان این را به وضوح آشکار ساخته که تحمل و خویشتنداری صاحباناندیشه و بزرگان و کارگزاران فرهنگ مجالی فراغ به اینان میدهد که به امیال خود که همانا محو و نیستی یادگاران نسلهای گذشته ماست جولان دهند.
غفلت و تسامح دیدهبانان و پاسداران میراث فرهنگی این شهر ضایعه جبران ناپذیری بر پهنه فرهنگی و تاریخیمان وارد خواهد کرد. ما به تدریج از بخش قابل ملاحظهای از مخازن و حافظه فرهنگی و تاریخی خود محروم میشویم. کمترین آسیب این محرومیت تسهیل تهاجمات فرهنگی غرب است. از این پس، فرهنگ غرب برای ورود خود به سرزمین باستانی ایران حتی نیازی به اجازه از صاحبان خانه نمیبیند. در و پنجرهها گشوده شده و نگهبانان خانه به تعطیلی تاریخی رفتهاند.
چندان که چندی پیش یک استاد ایرانی در سمیناری در هامبورگ وقتی از رسانهای نبودن زبان شیرین فارسی برای تحقق گفتوگوی تمدنها شکوه کرد، یکپروفسور آمریکائی روی این مهم دست گذاشت که پساندکی چارهجویی کنیم که در فقدان عصارهها و فضیلتهای فرهنگی و دینی خویش چگونه میتوانیم یک شور فرهنگی، عزم ملی و انسجام اسلامی برپا کنیم. اگر مورتن زنده بود پاسخ دغدغههای خود را به آسانی میگرفت. دوام ایران به تاریخ کهنسال آن است اگر آن را از خود دریغ کنیم. سپس به شیوخ عرب حسرت خواهیم برد.
انتهای خبر // روزنا – وب سایت اطلاع رسانی اعتماد ملی//www.roozna.com
این مطلب بدون برچسب می باشد.