درگذشت حاج حبیب الله معلمی، هنرمند پیشکسوت عرصه ادبیات

تاریخ ایجاد : شنبه, ۰۸ تیر ۱۳۹۲ حاج حبیب الله معلمی که نامش در کنار نام شهدا و ایثارگران، بر تارک تاریخ دفاع مقدس می‌درخشد و همواره ما را به یاد اشعار مخلصانه و زیبای مردی می‌اندازد صبح روز ۴ تیرماه ۱۳۹۲ درگذشت. متن پیام دکتر محمود احمدی‌نژاد بدین شرح است: بسم‌الله الرحمن الرحیم انا […]

تاریخ ایجاد :

شنبه, ۰۸ تیر ۱۳۹۲

habiballahmoalemiحاج حبیب الله معلمی که نامش در کنار نام شهدا و ایثارگران، بر تارک تاریخ دفاع مقدس می‌درخشد و همواره ما را به یاد اشعار مخلصانه و زیبای مردی می‌اندازد صبح روز ۴ تیرماه ۱۳۹۲ درگذشت.

متن پیام دکتر محمود احمدی‌نژاد بدین شرح است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

خبر درگذشت شاعر دفاع مقدس، مرحوم حبیب‌الله معلمی، هنرمند پیشکسوت عرصه ادبیات موجب تاثر و تالم خاطر گردید.

بی‌شک طنین دلنشین سرود «ای لشکر صاحب زمان» به عنوان اثرمانای حوزه ادبیات دفاع مقدس و دیگر آثار ارزشمند حماسی و انقلابی وی تا همیشه در یاد و خاطره‌ ملت سرافراز ایران خواهد ماند.

اینجانب درگذشت این هنرمند متعهد و خالق نواهای ماندگار را به اهالی فرهنگ و هنر و بویژه خانواده محترم ایشان تسلیت گفته و برای آن مرحوم رحمت و غفران الهی و برای بازماندگان و دوستداران وی صبر و شکیبایی مسئلت دارم.

محمود احمدی نژاد

 

متن پیام دکتر محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به شرح ذیل است:

هو الحی

ساغر افتاده ز دست صنم باده فروش /  آخ ای خاک تو هم سهمی از این باده بنوش

آن که میخانه شده شور و شعور و شعرش   /   تربت عشق چه مستانه گشودش آغوش

خبر ناگوار ارتحال یار انقلاب و پیر غلام دربار عشق و خادم آستان معرفت و کرامت، شاعر ناله‌ها و نوحه‌های دوران عشق ورزی رزمندگان با صدای نای پر نوای آهنگران «حاج حبیب الله معلمی» به جنگ دل آمد و پذیرشش مشکل آمد بر آنانی که با ابتهالش، انفعال و حالی داشتند.

حاج حبیب‌الله معلمی، دهقان فداکاری بود که به انگشت، نشتی سد فرهنگ را در حد وسع مانع می‌شد و با دل سروده‌هایش از هجمه بدنواهای بی‌فرهنگی می‌کاست.

شوق معنویت در معیت ذوقش بود و همراه با حاجبان درگاه قرب، درهای تقرب را می‌گشود.

خدایش با مولایش محشور فرماید و دروازه‌های شفاعت ائمه اطهار را بر رویش بگشاید.

برگی از زندگی حاج حبیب الله معلمی

حبیب الله معلمی فرزند نصیر سال ۱۳۰۵ شمسی در شهرستان رامهرمز دیده به جهان گشود. دروس ابتدایی را در مکتب‌خانه گذراند و ادامه‌ آن را تا سیکل قدیم پی‌گرفت و پدرش که معلم قرآن بود او را با این کتاب آسمانی آشنا کرد. ذوق و قریحه‌ شاعری از اوان جوانی در وجود وی بود ولی تشویق‌های یکی از دوستان پدرش که خود شاعری توانا بود به ‌نام حاجی بابا اشتری لرکی زمینه را برای شکوفایی استعدادهای وی فراهم ساخت.

 حبیب الله معلمی خود درباره سرودن اشعارش می‌گوید: در شب‌های عملیات نوحه‌ها تهیه می‌شدند و رمز عملیات در آنها گنجانیده می‌شد که بسیار هم مورد توجه قرار می‌گرفت؛ مثلا در عملیات والفجر مقدماتی نیاز به نوحه‌ای بود که رمز عملیات آن «یا الله» بود. من در همان قرار گاه نشستم و بلافاصله شعر را سرودم. چند دقیقه بعد با حاج صادق تمرین کردیم و او هم آن را در همانجا خواند و فیلمبرداری شد و با اعلام عملیات، بلافاصله آن نوحه هم پخش شد. تیتر آن این بود:

 «عزم سفر دارند این گردان حزب الله/ با رمز یا الله یا الله یا الله»

 از معلمی نوحه‌های به یاد ماندنی از جمله؛ «با نوای کاروان/ بار بندید همرهان/ این قافله عزم کرببلا دارد»، «شور حسین است چه‌ها می‌کند»، «این لشکر حق عازم کربلاست امشب»، «سوی دیار عاشقان رو به خدا می‌رویم»، «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت»، «ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر»، «ای لشکر صاحب زمان/ آماده باش/ آماده باش» به جا مانده است.

 عمده سروده‌های وی توسط صادق آهنگران، مداح نام ‌آشنای جبهه‌ها اجرا شده است.

 بیشتر اشعار معلمی در کتاب «خونین نامه‌ عاشقان حسین» در دو جلد و در زمان جنگ توسط انتشارات سپاه پاسداران چاپ و منتشر گردید، کتاب شعر «وادی عشق» نیز از کارهای اوست.

همچنین از دیگر مجموعه اشعار این شاعر می‌توان به کتاب «شفق خونین» از انتشارات دارالهدی اشاره کرد. بیشتر آثار وی در قالب چهارپاره است گرچه در غزل و مثنوی نیز طبع‌آزمایی کرده‌ است.

صادق آهنگران درباره ارتباط خود با ‌آقای معلمی در ایام جنگ می گوید: «آقای معلمی با اینکه کشاورز بود و از صبح تا غروب روی زمین کار می کرد، در زمینه سرودن شعر توان بالا و شوق و انگیزه زیادی داشت و کارش را هم بدون توقع و چشم داشتی انجام می‌داد. گاهی تا صبح با هم می‌نشستیم و شعر و سبک آن را آماده می‌کردیم. اول نوای حماسی برای جذب نیرو و بعد نوایی که در جبهه برای آمادگی عملیات بود، بعد از آن هم سبک زمان خود عملیات و الی آخر. خیلی مواقع پیش می‌آمد که نه شعر آقای معلمی می‌آمد و نه سبک من و کار قفل می‌شد. در اینگونه موارد توسلی می‌کردیم و اغلب هم موفق به شکستن قفل می‌شدیم. به این ترتیب، دیگر فرصت هیچ کاری نداشتیم و دائم در گردان‌ها و تیپ‌ها و لشکرها و شهرهای مختلف برنامه اجرا می‌کردم. تا آخر جنگ هم کارم همین بود. از طرفی، چون در قرارگاه حضور داشتم و با همه فرماندهان رفیق بودم، آنها توقع داشتند من به همه گردان‌ها‌ی‌شان بروم و نوحه بخوانم…»