بزرگداشت مرحوم استاد دکتر حسن لاهوتی

تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۶ مراسم بزرگداشت اندیشمند فرهیخته استاد دکتر حسن لاهوتی با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش روز سه‌شنبه ۲۷ تیر‌ماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار گردید. در این مراسم که با حضور شخصیت‌های علمی و فرهنگی همچون نوش‌آفرین انصاری، دکتر نجم‌آبادی، دکتر علی […]

تاریخ ایجاد :

دوشنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۶

IMG 4931

مراسم بزرگداشت اندیشمند فرهیخته استاد دکتر حسن لاهوتی با حضور علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش روز سه‌شنبه ۲۷ تیر‌ماه ۱۳۹۶ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار گردید.
در این مراسم که با حضور شخصیت‌های علمی و فرهنگی همچون نوش‌آفرین انصاری، دکتر نجم‌آبادی، دکتر علی اصغرنیا و نادر کریمیان سردشتی برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن؛ دکتر غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ دکتر اصغر دادبه، عضو هیأت مدیره انجمن و فرهاد طاهری به ایراد سخنرانی پرداختند. همچنین موسیقی به صورت تکنوازی نی توسط استاد زمان خیری اجرا شد.

متن سخنرانی دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بدین شرح است:

photo 2017 07 24 10 21 08
در ابتدا خدمت تمامی مهمانان عزیز و گرانقدر به ویژه استادان حاضری که قبول زحمت فرمودند در این مجلس در باب استاد حسن لاهوتی سخن بگویند، و چه استادان غایبی که ما نتوانستیم خدمت‌شان باشیم اما در کتاب زندگی‌نامه بسیار ارجمندی که دوستانم در انجمن تهیه کرده‌اند قلمی فرمودند و درباب مرحوم حسن لاهوتی نکاتی را به رشته تحریر درآوردند، عرض خیر مقدم دارم و نیز عرض خوشامد خدمت تمامی شما عزیزان، مهمانان گرامی و گرانقدر که زینت بخش این مجلس و محفل هستید. و همچنین عرض سپاس داشته باشم از همکارانم در حوزه پژوهشی که ظرف مدت کوتاهی کتاب لاهوتی‌نامه را آماده کردند و نیز همکارانم در حوزه معاونت اجرایی. به هر حال این کار بسیار ارزنده‌ای بود که انشاالله ادامه خواهد داشت. ما امروز صدوشصت‌وچهارمین مجلس از مجالس بزرگداشت بزرگان و مفاخر را در این جا خواهیم داشت و انشاالله بنا به حادثه‌ تلخی که رخ داد و آن فوت نابهنگام بانوی ایرانی، نابغه ریاضی سرکار خانم مریم میرزاخانی بود، انشاالله روز شنبه مراسم بزرگداشتی هم برای ایشان خواهیم داشت و من همین جا از همه اعزه محترم در این مجلس دعوت می‌کنم که انشاالله در روز شنبه هم تشریف بیاورند.
نکته بسیار مهم و بنیادی در باب استاد حسن لاهوتی به عنوان یکی از مثنوی پژوهان و مولانا پژوهان معاصر مسئله ترجمه است. می‌دانیم ایشان ده اثر داشته‌اند و بالای صد مقاله و بخشی از این آثار به ترجمه مهمترین آثار مولوی پژوهان جهان اختصاص دارد و محققان بسیار بزرگ و چیره دستی چون نیکلسون که مرحوم لاهوتی در شش جلد شرح ایشان را بر مثنوی ترجمه کرده‌اند. و نیز اثر بسیار خوب و مهم مولانا از دیروز تا امروز از شرق تا غرب اثر فرانکلین لوییس و همچنین کتاب سترگ شکوه شمس اثر انه ماری شیمل.
گرچه مرحوم لاهوتی در حوزه مثنوی پژوهی خود نیز اثر دارد من جمله ارغنون مولوی. لکن در حوزه ترجمه بنا به تسلط بر ترجمه، دنیای جدیدی را بر ذهن و روح و جان و جهان مولوی پژوهان ایرانی باز کردند و آن ترجمه آثار خارجی بود و شرحی که محققان خارجی و به ویژه انگلیسی زبان و آلمانی زبان در این حوزه داشتند. این کار سترگ مرحوم لاهوتی را نمی‌توان کوچک انگاشت. گرچه در حوزه فکری و فرهنگی ما معمولاً ترجمه اثری دست دوم محسوب می‌شود و شأنیت و مکانت به آن صاحب قلم اصلی داده می‌شود اما صاحبان فن و اهل ذوق و درک و معنا می‌دانند که ترجمه دو ساحت دارد. یک وجه ترجمه، ترجمه به لفظ است که معمولاً در اصل ترجمه چنین می‌کنند. یعنی در زبان بومی خویش می‌گردند و واژه‌ای معادل با آن واژه بیگانه می‌یابند و لفظ به لفظ ترجمه می‌کنند . اما ترجمه‌ای هم داریم در قلمرو معنا. ترجمه در قلمرو معنا چیست؟ آیا قرآن قابل ترجمه است؟ اگر میان لفظ و معنا چنان نسبت تنگاتنگی ایجاد شد که صاحب قرآن بر عربی نازل کردن آن چنان مُصر بود که ظاهراً اگر زبان عربی نبود قرآن نازل نمی‌شد آنگاه می‌توان قرآن را به الفاظ دیگر ترجمه کرد؟

بشنو از نی چون حکایت می‌کند      وز جدایی ها شکایت می‌کند

شاید لفظ به لفظ بتوان این بیت را به انگلیسی یا هر زبان دیگری برگرداند. لکن اگر مترجم هم‌دل با مؤلف نباشد حقیقتاً کار ترجمه صورت گرفته است؟ می‌خواهم بگویم ترجمه ساحت دیگری دارد و آن ساحت معناست. و یک مترجم تا در معنا با مؤلف مأنوس و هم سخن و هم دل نباشد ترجمه سامان نمی‌یابد. مرحوم لاهوتی ترجمه شرح نیکلسون را نه از بلند آوازگی مؤلف که از روح مثنوی پژوه خود دارد. بر این نکته تأکید می‌کنم. به ویژه که مرحوم لاهوتی دست پرورده یا همدم و مأنوس با یکی از بزرگترین متفکران جهان معاصر ماست مرحوم استاد سید جلال‌الدین آشتیانی و می‌دانید کار سترگ ایشان نه تنها در قلمرو معنا همدمی با این بزرگمرد بود بلکه بهره بردن از دریای بیکران دانش او نیز بود. می‌دانید مرحوم آشتیانی کسی نبود که مدح کسی گوید و بر اثر کسی دیباچه و مقدمه نویسد لکن بر دو اثر ترجمه‌ی مرحوم لاهوتی بنا به تعلق دو سویه میان این دو بزرگ دیباچه نوشته است هم بر شکوه شمس و هم ترجمه شرح مثنوی معنوی نیکلسون زیرا که مرحوم لاهوتی هم پاسدار و مراقب معنا بود. هم صاحبان معنا. دوستانی که با ایشان محشور بوده‌اند و با زندگی ایشان آشنا، می‌دانند که استاد حسن لاهوتی مراقبت از استاد آشتیانی را به عهده داشت. می‌خواهم بگویم این انس و همنشینی در جان حسن لاهوتی عشق به مولانا را برمی‌انگیزد. این عشق بستر راهوار و مرکب راهور ترجمه‌ی آثار شیملُ نیکلسون می‌شود. مرحوم لاهوتی به معنا مترجم بود نه به لفظ، زیرا سخن عشق تا در جان مترجم جا نکند و روح او را به اشتعال درنیاورد اصل ترجمه ممکن نمی‌شود. پس مباد که کار عظیم ترجمه‌ی او را کاری دست دوم انگاریم. این نکته‌ی اول کلام.
نکته‌ی دوم: اینکه مولانا در داستان آن پهلوانی که حضرت امیرالمومنین بر او ظفر می‌یابد و او بر حضرت آب دهان می‌اندازد، یک جملاتی دارد بلکه ابیاتی دارد که من از این ابیات می‌خواهم در بیان جاودانگی حضرتِ معنا و زنده بودن مثنوی پژوهشی در متن و بطن فرهنگ ایرانی از آن استفاده کنم. می‌خواهم از این ابیات استفاده کنم و تشریح کنم که چرا روح مثنوی پژوهشی در تمدن ما زنده است و نه تنها در تمدن ما بلکه در تمدن‌های دیگر نیز زنده است. ما امروز مقام یکی از این مثنوی پژوهان را پاس می‌داریم. این نکته‌ی بسیار مهمی است و همین جا عرض بکنم با کمال حیرت هیچکدام از مفسران مثنوی (نزدیک به دویست تفسیر ما از مثنوی داریم در زبان‌های مختلف و من صادقانه عرض کنم متون انگلیسی و این‌ها را ندیده‌ام ولی در متون فارسی و عربی عجیب است که به این نکته‌ای که می‌خواهم بگویم هیچ کدام اشاره نکرده‌اند. از انقروی گرفته و شرح بلندش، از ملاهادی گرفته و شرح بی‌مانندش، از مرحوم فروزانفر گرفته و دیگر بزرگواران و این نکته، نکته غریبی است و دلیل من است بر پایداری، مانائی و پایائی مثنوی پژوهشی و مولوی پژوهشی در فرهنگ ما. آن قصه چیست؟ مولانا هنگامی که داستان آن پهلوان را می‌گوید و پهلوانی حقیقی حضرت امیرالمومنین علی(ع) را، یک فرازی دارد من چون داستان را می‌دانید و مشهورتر از آن است که وقت شما را بگیرم از اصل داستان می‌گذرم و می‌رسم به اینجا که مولانا می‌سراید:

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای                   شمه‌‌ای واگو از آنچه دیده‌ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد                 آب علمت خاک ما را پاک کرد
باز گو دانم که این اسرار هوست             زانکه بی‌شمشیر کشتن کار اوست

اولاً این نکته را در خدمت فضلا عرض ‌کنم که به نظر حقیر این ابیات ترجمه‌ی یک فراز از سخنان بوعلی‌سینا در پایان مقدمه‌ی معراج نامه یا رساله‌ی معراجیه بوعلی‌سیناست. چرا؟ این را برایتان ‌می خوانم چون نکته جالبی است می‌دانیم ابن‌سینا رساله معراجیه‌ای دارد که در آن ۱۷ روز که در زندان نزدیک همدان بود نوشت. یکی از شاگردانش به خواست یکی از پادشاهان اصفهان این را ترجمه کرد. فلذا متنی که می‌خوانم ترجمه‌ی فارسی قرن پنجم است. جناب ابن‌سینا در رساله‌ی معراجیه کل حوادث و وقایع معراج را به زبان عقل تأویل می‌کند. می‌دانیم او معتقد به انواع عقل است؛ عقل هیولانی، عقل بلملکه، بالفعل، مستفاد تا بیاید به عقل فعال تا بیایم به مراتب عقول در قسمت‌های بالاتر. فلذا در رساله‌ی معراجیه کار بسیار غریبی کرده است. شیخ الرئیس آمده و کل مراحل معراج را به مراتب نفس و مراتب عروج عقل تاویل کرده است. مثلاً کسانی که معراج را خوانده‌اند می‌دانند که یک بخشی از معراج این است که پیغمبر می‌فرمایند: «هم‌چنان که می‌رفتیم صدای زنی را شنیدم. پاسخ ندادم. تکرار شد. پاسخ ندادم تا بار سوم جبرئیل مرا خواند که یا رسول‌الله چه بود واقعه؟ گفت زنی با چنین مشخصات مرا صدا کرد جواب ندادم. گفت چه خوب کردی جواب ندادی او نماد دنیا بود» که سلطان محمد نگارگر مکتب تبریز دوم این واقعه را به صورت زنی نیمه عریان تصویر کرده است. جناب ابن‌سینا در رساله‌ی معراجیه‌ی این زن را تعبیر به خیال می‌کند که رهزن است. اینطور است، رساله‌ی معراجیه تاویل عقلانی است بعد یک جا نکته‌ای دارد من حدس میزنم جناب مولانا داستان ابیاتی را که خواندم متأثر از این نکته گفته است گرچه می‌دانم در مواردی با ابن‌سینا مشکل دارد. جمله‌ای که ابن‌سینا آورده است این است: «گفته‌های نبی همه رمز باشد به معقول آکنده و چون به خواب به غافلی رسد به ظاهر گفته نگرد و دل بر مجسمات محسوس حریص و خوش گرداند و در جمال خیال شود و از آستانه‌ی وحی درنگذرد، می‌پرسد نادانسته و می‌شنود نادریافته (الحمدالله بل اکثرهم لایعلمون)»
اینجا را توجه کنید برای اینکه بین کلام ابن‌سینا با کلام مولانا مقایسه‌ی تطبیقی کنید تا من به آن نکته‌ای که عرض کردم برسم و کلامم را ختم کنم. این شریف‌ترین مدح یک فیلسوف است از علی (ع). «و برای این بود که شریف‌ترین انسان و عزیزترین انبیاء و خاتم رسولان(ص) چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینه‌ی عقل، امیرالمومنین علی(ع)، که یا علی: «اذا رایت الناس یتقربون الی خالقهم بانواع البر تقرب انت الیه بانواع العقل تسبقهم» (یا علی اگر دیدی مردمان به انواع نیکی‌ها به حق خود تقرب می‌جویند علی تو به عقل به خداوند تقرب جو.) اینچنین خطاب جز او بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق آنچنان بود که معقول در میان محسوس.»
حضرت علی را در کل اصحاب پیغمبر معقول می‌داند در میان محسوس و ادامه‌ی متن که بماند. من معتقدم جناب مولانا در این ابیات متأثر از این روایت است البته می‌دانیم مولانا فلسفه ستیز است به ویژه درباب ابن‌سینا در مواردی سخن چندان به قاعده نمی‌گوید و چون قصه‌ی فلسفه ستیزی مولانا را در دیباچه‌ی این کتاب آورده‌ام بنابراین سر شما را درد نمی‌آورم اما آن نکته‌ای که می‌خواستم بگویم چیست؟ مولانا بعد از بیان:

ای علی جمله عقل رو دیده‌ای         شمه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای

می‌فرماید:

باز گوی ای عرش خوش شکار          تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته                  چشم‌های حاضران بردوخته
راز بگشا ای علی مرتضی                ای پس از سوءالقضا حسن القضا

این آن نکته‌ای است که می‌خواهم بگویم:

یا تو واگو آنچه عقلت یافته است        یا بگویم آنچه بر من تافته است

این یعنی چه؟ هیچ مفسری این ابیات رو بحث نکرده الّا مرحوم همایی در همایی‌نامه که آن هم بحث اثبات شیعی بودن مولاناست،  من حیرت میکنم

یا تو واگو آنچه عقلت یافته است        یا بگویم آنچه بر من تافته است

من آئینه‌ی توام یا امیرالمومنین. المومن مرآت المومن

از تو بر من تافت چون داری نهان             میفشانی نور چون مه بی‌زبان

چون تو بابی آن مدینه علم را                    چون شعاعی آفتاب حلم را

«انا مدینه العلم و علی باب ها»
این معنا را در این مختصر نمی‌توان بحث کرد من فقط طرح مسئله کردم می‌خواهم بگویم بر بنیاد این بیتی که جناب مولانا دارد:

عاشقان اندر عدم خیمه زدند                  چون عدم یکرنگ و نفس واحدند

عاشقان در طریقت عاشقی خود آئینه‌ی اولیا می‌شوند. ادله‌ی این معنا را در پیشگفتار لاهوتی‌نامه آورده‌ام. می‌خواهم بگویم تا حضرت معنا هست و به تعبیر شمس در مقالات «المعنی هوالله» و تا عشق هست قطعاً جریان مثنوی پژوهشی و مولوی پژوهشی در آئینه‌ی جام عاشقان زنده و حاکم خواهد بود. مرحوم لاهوتی یکی از این عاشقان و کاروانیان مثنوی پژوهی بود.

باز باش ای باب بر جویای باب                 تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد                            بارگاه ما له کفواً احد

والسلام.

photo 2017 07 24 16 09 55

دکتر مهدی محقق نیز در این مراسم گفت: من در بنیاد ‌پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی با ایشان آشنا بودم. استاد لاهوتی به زبان‌انگلیسی تسلط داشتند و متخصص واژه‌گزینی و معادل‌یابی بودند.
وی ادامه داد: نخستین کسی که قرآن را ترجمه کرد سلمان فارسی بود او سوره حمد را ترجمه کرد. مرحوم دکتر لاهوتی از مترجمان زبردست بودند و ترجمه مثنوی نیکلسون دلالت بر این معنا می‌کند. من در منزل مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی، خدمت ایشان می‌رسیدم. مرحوم آشتیانی تنها زندگی می‌کردند. آشتیانی از بزرگان بود و از همدرسان من بودند که در محضر میرزا مهدی آشتیانی در مدرسه سپهسالار حضور داشتیم.

photo 2017 07 24 16 09 51

سپس دکتر حدادعادل با ستایش از انتخاب روزی برای بزرگداشت استاد لاهوتی از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، گفت: گرچه آقای لاهوتی استاد دانشگاه نبود، معروف نبود اما مقام ثبوت ایشان بیشتر از مقام اثبات بوده است. باتوجه به خدمتی که ایشان به مولوی پژوهی کرده است نیاز داشت تا چنین مراسمی برای‌شان برگزار شود.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد: علاقه مشترک من و ایشان به مولانا، پیوند روحی‌ای بین ما ایجاد کرده است که بیش از یک مصاحبت معمولی است. بخش عمده‌ آثار مرحوم لاهوتی به ترجمه اختصاص دارد،‌ اهمیت این کار باید توضیح داده شود. ما اطلاعات دست اولی از تفسیر مولوی پژوهان غربی نداشتیم و مرحوم لاهوتی این میدان را باز کرده است. «کتاب مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب» اثر دین لوئیس، یکی از کتاب‌هایی است که لاهوتی ترجمه کرده است.
وی افزود: امروز ما منتظر تفسیر جدیدی از مثنوی هستیم که می‌تواند جانشین تفسیر نیکلسون بشود که آن تفسیر دکتر محمدعلی موحد است ایشان از چندین سال پیش متوجه این امر شده‌اند و در فرهنگستان اسباب کار ایشان میسر شده است و این اثر در پائیز امسال به چاپ خواهد رسید.

photo 2017 07 24 16 09 43

photo 2017 07 24 16 09 37

پس از نوازندگی نی توسط استاد زمان خیری، دکتر اصغر دادبه در سخنانی کوتاه گفت: از دوره صفویه که خواستند مفاهیم دینی را به فارسی بنویسند، مفاهیم عقلی هم ترجمه شد. کسانی که ترجمه‌های خوب را انجام دادند، کسانی بودند که متونی چون گلستان و تاریخ بیهقی را خوانده بودند. کار ترجمه لاهوتی به این سبب بزرگ است.

سپس فرهاد طاهری به ایراد سخنرانی پرداخت:

photo 2017 07 23 18 21 43

تعقل در «اوصاف »
به نام خداوند جان و خرد

درآغازسخن ادای احترام می‌کنم به روان بزرگ مردی فرهیخته و اخلاق اندیش که شعله‌های وجود نازنین خود را گرمی و روشنی بخش عالم «آگاهی و دانایی» کرد. از سرِدغدغه‌های گام برداشتن برای تعالی اندیشه‌ها، از نوردیده‌ها کاست و بررنج دست‌ها افزود و جادوی کلمات و جملات را به خدمت «بیداری از غفلت‌ها» گماشت.

استاد حسن لاهوتی که یاد او همیشه در دل و دیدۀ ماست. همچنین از اولیای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بسیار سپاسگزارم که باردیگر، فرصتی به من دادند تا در محفلی بسیار پرشأن که به حضور شماری از طایفۀ علم، مزین است  در بزرگداشت استاد حسن لاهوتی سخن بگویم. بسیار خرسندم که چهارمین سخنرانی‌ام در این تالار نیز در ادای احترام به یکی از «سپاسگزاران»ِ بسیار شایستۀ هویت و فرهنگ ایرانی و از شیفتگان زبان فارسی است. من پیش از این سخنرانی، در همین تالار، در بزرگداشت استادان صاحب فکر و قلم و اندیشه که جملگی از دلسوزان ِزبان فارسی بوده‌اند(استاد بهاءالدین خرمشاهی، استاد غلامحسین یوسفی، استاد ابوالحسن نجفی) سخن گفته‌ام. بدون تردید، این بزرگان، «شیفتگان در کمند ِ» چم و خم رازهای ناپیدا و هوش‌ربای «زبان فارسی» اند. همین «همدلی و هم نظری در این شیفتگی» هم مسلماً، انگیزۀ بسیار پرکشش من برای سخنرانی در «بزرگداشت» آن بزرگان بوده است. امروز می‌خواهم دربارۀ «سه ویژگی» در خور تأمل و بسیار شایستۀ ذکر و یادکردِ استاد حسن لاهوتی سخن بگویم. سخن گفتن درخصوص این سه ویژگی البته، پیش کشیدن یک بحث بسیار مهم اجتماعی و فرهنگی و آموزشی است و گمان می‌کنم درخصوص این «اوصاف» اگر تعقل کنیم و بکوشیم که در رفتارهای فردی و اجتماعی و فرهنگی لحاظ شود بی‌تردید به شکوفایی و پویایی بیشتر جامعۀ ایران خواهد انجامید. «اولین» این ویژگی‌ها، نوعِ مواجهۀاستاد لاهوتی با آثار و افکار دانشمندان و اندیشه‌وران پس از«درگذشت» آنان است. اصولا و در وجه غالب، مواجهۀ انسان‌ها با آثار و شخصیت «دیگران» بعد از ماجرای «مرگ» (اعم از مرگ ِدانشمندان یا غیردانشمندان) از نوع «تحسر و تحلیل عاطفی» است. پردۀ «مرگ» معمولاً در انظاربسیاری، پوشانندۀ حقایق است. وقتی زنده‌یاد استاد ابراهیم پورداود درگذشت دکتر احسان یارشاطر در سوگ او نوشت: «مرگ سایه‌ای خطاپوش دارد». جان کلام این سخن آن است که داوری‌های بی‌غرض و نگاه منصفانه دربارۀ شخصیت‌هایی که در گذشته‌اند، درسایۀ مرگ دچارخطا و چشم‌پوشی برحقایق می‌شوند! همین شاید مهمترین دلیلی است که نقد از «درگذشتگان» را دردیدۀ بسیاری ناخوشایند جلوه دهد. حسِ «تحسر و تأسف» داشتن بعد از «درگذشتِ» دانشمندان و نخبگان، البته یک فضیلت اجتماعی، یک آموزۀ تربیتی و مذهبی، و یک حس انسان دوستی است که به تعالی اخلاق در جامعه بسیار کمک خواهد کرد و انگیزه‌ای در بزرگداشت ِ «شخصیت درگذشتگان» و باعث ادای بیشتر «حرمت و احترام» به آنان خواهد شد اما برای شکوفایی تعقل، و پیش بردن جامعه به سوی کمالات، صرف نمودِ «تحسر و تأسف» در یادکرد «رفتگان» بسنده نیست وچه بسا اگر تمام نگرش‌ها و داوری‌ها دربارۀ «درگذشتگان» براساس «تحسر و تأسف» باشد، به نوعی ایستایی و خمودگی درعرصه‌های معرفت و دانش، و در نهایت به «انحطاط و تنزل ِ» ارزش‌ها در جامعه منجر می‌شود. آنچه به نظر درکنار نمودِحس «تحسر و تأسف» (بعد از «درگذشت»ها)، حضورآن برای قوام بخشیدن به «بنیان ارزش‌ها و تعالیم» در جامعه نیاز است، «تحلیل عقلانی واقع بین ِروشنگر» است از آثار و شخصیت ِدانشمندان و نخبگان پس از «درگذشت ِ» آنان. این تحلیل عقلانی، بی‌تردید به معنی «بی‌حرمتی» یا «اسائۀ ادب» یا ارتکاب رفتاری خلاف آموزه‌های مذهب و سنت‌های اجتماعی نیست. در این نوع تحلیل عقلانی روشنگر، ملاک‌ها نه کند وکاو در رفتارهای خصوصی یا راه یافتن به اندرونی‌های دانشمندان و نخبگان، بلکه حیطه وشمول معیارهای آن، صرفا جلوه‌های اجتماعی و فرهنگی ِشخصیت دانشمندان و تحلیل و معرفی واقع بینانۀ عقلانی آثار آنان است. این «تعقل در اوصاف ِ» دانشمندان و آثارشان (پس از درگذشت آنان)، راه را بربیراهه رفتن‌های محققان خواهد بست، مانع ِبروز قضاوت‌های نادرست درعرصۀ تحقیقات خواهد شد و اجازه نخواهد داد مسیر تاریخ فرهنگی و اجتماعی منحرف شود و تصویری بسیار منطبق‌تر با واقعیت‌ها و حقایق از«چهرۀ شخصیت‌ها و آثارشان» پیش چشم‌ها خواهد گذاشت و «شکوه و ستایش و توهم و اغراق» واهی و خیال‌انگیز نیز مجالی برای جلوه نمی‌یابد. بنابراین باید گفت دانشمند یا استادی صاحب نظر که بر چند و چون آثار و جزئیاتِ شخصیت فرهنگی و اجتماعی «معاصران پُریاد و پُرآوازۀ» حیطۀ تحقیقات خود به نیکی آگاه است اما «تحلیل عقلانی روشنگر» خود را «ازآنچه می‌داند» با مخاطب سخنان و خوانندۀ آثارش درمیان نمی‌گذارد، دانسته یا ندانسته، در نوعی «خیانت به فرهنگ و اصالت تحقیقات» سهیم بوده است. او، درکشاندن «سیرتاریخ و تحول تحقیقات» به انحراف و به بیراهه و درنهایت، در دامن‌زدن به «نادانی‌ها و ندانستن‌ها» درجامعۀ خود کوشیده است. جرم و گناهی که البته به هیچ عنوان بخشودنی نیست. هرچند مرتکب آن از استادان طراز اول ادبیات و عرفان و تاریخ و…باشد. نگاه و نظرِاستاد لاهوتی به شماری از دانشمندان متقدم دوران معاصر در عرصۀ عرفان پژوهی و مولانا شناسی  (یعنی عرصه‌ای که خود درآن صاحب فکر و اثر بود) دقیقا، از پنجرۀ «تحلیل عقلانی روشنگر» بود. او البته این تحلیل عقلانی روشنگر را بیشتر در اظهارنظرهایش، جلوه‌گر می‌ساخت و درآثار قلمی لحاظ نمی‌کرد. دلیل آن هم نه، دو رویی یا ریا ورزی  بلکه صرفا در نظرگرفتن «تنگناهای شعور اجتماعی» بود. چگونه می‌توانست در عالم «تحقیقات و دانشگاه» این روزگار که بر«گِرد شماری از استادان پُرآوازه‌اش» این همه ارادتمندان سینه چاک حلقه زده و سدی نفوذ ناپذیر از «ستایش‌ها و بی‌همانندی‌ها و نخبۀ دهر بودن‌ها» برافراشته‌اند، مثلا به آثار و شخصیت فرهنگی و اجتماعی استادان بی‌بدیلی چون بدیع الزمان فروزانفر، دکترعبدالحسین زرین‌کوب،  دکترسیدجعفرشهیدی، استادجلال‌الدین همایی، علامه محمدتقی جعفری، عبدالباقی گولپینالی، و….( مولوی شناسان و مثنوی پژوهان پیش از او )، آشکارا و پُرصدا، از دریچۀ «تحلیل عقلانی روشنگر» بنگرد و صریح هم به قلم آورد؟
ویژگی دوم شخصیت استاد حسن لاهوتی را شاید بتوان در«لحاظ کردن ِ» همین «تحلیل عقلانی روشنگر» درحرفۀ مترجمی‌اش دانست. حضور این نوع تحلیل عقلانی، در ساختار ذهنی او، پیامدش  تحقق «صداقت در ترجمه‌ای محققانه» و تجلی «سعۀ صدر و صمیمیت» در اندیشۀ او با مترجمانی «نوقلم» بود که به تازگی قدم به راه گذاشته بودند. استاد حسن لاهوتی، در سلسله مقالاتی باعنوان «ترجمه و ویرایش» ( که در قالب چهار مقاله در شماره‌های ۲۷، ۳۰، ۳۱، ۳۴ فصلنامۀ وزین مترجم از پاییز ۱۳۷۷ تا بهار و تابستان ۱۳۸۰ منتشر شد) کوشید تا حاصل سال‌ها تجربیات گرانقدر خود را در عالم ترجمه و نیز نتیجۀ تعمق و تأمل بسیارش را در متون ادب فارسی و نیز ماحصل ِانس یافتگی خود را با «فارسی اندیشی و فارسی نویسی» بی‌دریغ در اختیار نوپویندگان عالم ترجمه بگذارد. او درعالم ترجمه، به اذعان صریح بسیاری از مترجمان و عالمان بزرگ روزگار ما، به «آنی» دست یافته بود  «آنی» که سال‌های بسیار بر سرِرسیدن به «آن» از کف داده بود اما صادقانه این تجربیات  و شگردهای نکته‌آموز گذر از «تنگناهای» مسیر انتقال «مفاهیم و اصطلاحات و اعلام» را از زبان انگلیسی به زبان فارسی، به قلم آورد. اینکه محقق یا مترجمی درمثل به قول سعدی «سیصد شصت بند فاخر بدانستی» (گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، ص ۷۹) و «رمز و راز» شایستگی‌ها و موفقیت‌های چشمگیر خود را در معرض  مطالعۀ دیگران بگذارد حکایتگر ِمنتهای برخورداری از «روح تحقیق و فرزانگی» آن محقق یا مترجم است. (زنده‌یادان دکتر غلامحسین یوسفی، کریم امامی، و استاد ابوالحسن نجفی، نیز از زمرۀ مترجمان و عالمانِ پُرصداقت و باهمت در عرضۀ «بندهای فاخر» حاصل تجربیات خود بودند). شاید یکی از معضلات بسیار مهم شیوه‌های «تحصیل و تحقیق» درایران، گسست میان «تجربه‌ها» و «آموخته‌ها» است. محققان و استادان بزرگ در مؤسسات و مراکز تحقیقاتی و دانشگاه‌ها، عمدتاً، «آموخته‌ها» را به دانشجویان یا پژوهشگران «نوپا و بی‌تجربه» انتقال می‌دهند. حال آنکه «تجربه‌ها» است که می‌تواند «آموخته‌ها» را قوام بخشد و در نهایت به «فرهیختگی و ورزیدگی» درعالم علم و عمل منجر شود. این «خست ِ معماگونۀ» بعضی بزرگان عرصۀ تحقیق و تعلیم و تربیت، در پرهیز از عرضۀ «تجربه‌ها»، شاید از همان اصول «حفظ» پایگاه ِ «بی‌بدیلی و عظیم‌الشأنی و نادره بودن و….» در گسترۀ دانش و دانشگاه نشئت گرفته است. استاد لاهوتی در سلسله مقالات «ترجمه و ویرایش» بر آن شد تا در توان خود در رفع معضلاتِ پیشگفته بکوشد و به سازگاری و همراه کردن، «تجربه‌ها» با «آموخته‌ها» نائل آید. ازجنبۀ فرهنگی و غنابخشیدن به «توانایی‌های» زبان فارسی در «ظرفیت ترجمه» و نیز در راه ممانعت از رسیدن آسیب‌ها و آفت‌های «تأثیر نحو و فکر» زبان انگلیسی به فارسی این مقالات استاد لاهوتی بسیار حائزاهمیت است. دراین مقالات، نکته یا نکته‌هایی متذکر مترجمان و ویراستاران شده است که بدون تردید در محیط آموزش رسمی  دانشگاهی یا با بحث وتبادل نظر در شوراهای تصمیم گیردرخصوص مسائل و معضلات زبان فارسی ،  شاید بسیار به دشواری بتوان به این نکته ها توجه یا چگونگی مواجهه با آن را روشن و کاربردی گوشزد کرد. استاد لاهوتی در این مقالات، به مسائلی چون «عدم گواریدگی مفاهیم در زبان فارسی» ، «چگونگی ممانعت از تهدید تأثیر نحو زبان انگلیسی در زبان فارسی» ، و «راه یافتن خطای معنایی و اصطلاحی و اعلام در نثر ترجمه و در زبان فارسی» ، و «پای‌بندی به سبک و سیاق فارسی اندیشی و فارسی نویسی» پرداخته و با توضیحاتی بسیار روشنگرانه آراءِ خود را در حاشیۀ ویرایش‌های شواهد ترجمه با خوانندگان درمیان گذاشته است. شاید به دست دادن نمونه‌هایی خالی از لطف نباشد:

The only way to police a ghetto is to be oppressive

تنها راه کنترل یک محله سیاه پوست‌نشین این است که پلیس سرکوبگر باشد.
ترجمۀ ویرایش شده
تنها راه حفظ نظم در محلات سیاه پوست‌نشین این است که پلیس با چماق روی سرشان باشد.

The world, have any way of understanding the lives led by the people they swagger about in twos and threes controlling.

هیچ یک ازافراد پلیس حتی اگر در دنیا بیش ازهمه دلش بخواهد، هیچ راهی برای درک زندگی مردمی که برابر آنها دو به دو یا سه به سه می‌گذرد و آنها را زیر نظر می‌گیرند ندارد.
ترجمۀ ویرایش شده
هیچ از مأموران پلیس حتی اگر خیلی انصاف داشته باشد به هیچ طریق نمی‌تواند بفهمد مردمی که او دو به دو یا سه به سه و با تبخترازبرابرشان می‌گذرد و آنها را زیر نظر دارد زندگی را چگونه به سرمی‌آورند.

Indians in the United States are faced with significant problems.

هندی‌ها در ایالات متحده آمریکا با مشکلات عمده‌ای روبرو می‌شوند
ترجمۀ ویرایش شده
سرخ پوستان ایالات متحده آمریکا با مشکلات عمده‌ای روبرو هستند

سومین ویژگی شخصیت استاد لاهوتی را هم باید در تأثیرپذیری او از زمینۀ مطالعاتی و تحقیقاتی‌اش در عالم رفتار و اخلاق دانست. او از معدود اهل فضلی بود که مفاهیم آثارش درنیکویی اخلاق و رفتار او تأثیر گذاشته بود. در علوم انسانی قلم زد و واقعا هم انسان بود. شاید او از انگشت شمار فرهیختگانی بود که در عالم «عرفان و مثنوی» می‌اندیشید و قلم می‌زد اما هیچ رذیلت اخلاقی یا تفرعن رفتاری از او ندیدم. یکی از استادان بزرگ ادبیات، برایم تعریف می‌کرد که روزی در خدمت زنده‌یاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب بودیم. صحبتِ یکی از مولوی شناسان بسیار بزرگ به میان آمد. استادی بی‌بدیل که در عالم عرفان و تحقیقات مولوی پژوهی در دوران معاصر، صاحب نبوغ و حافظۀ درخشان بود. دکتر زرین‌کوب گفت: این بزرگمرد یک عمر در دریای بیکران معنویت مولوی و مثنوی معنوی شنا کرد، غرق شد اما دامنی‌تر نکرد!
افسوس که استاد لاهوتی زود رفت و با خود دنیایی از لبخند و صفا را هم برد. لحظه‌ای که خبر درگذشت استاد لاهوتی را شنیدم در صبحدمی در راه سفر بودم. وصف حالم در آغاز مقاله‌ای که به یاد او نوشتم این گونه بود:
خبر درگذشت حسن لاهوتی در پیامکی  و در دمدمۀ صبحی  پراز تردید و غم، پیش از اندوه، حیرت‌زای بسیار بود. لحظه‌ای نگذشت که غمی گرانبار یکباره بردل آمد. مبهوت به افق‌های موازی راه خیره بودم و اشکِ مدام، از نور دیده می‌کاست. شاید در لحظه شنیدن خبر، احتمال درگذشتِ خیلی ازمعمران را می‌دادم، اما درگذشت حسن لاهوتی را هرگز. به نظرم با پایان راه، بسیار فاصله‌ها داشت. قامت بلند با چشمان ِپف کردۀ نافذ که درآستانۀ اتاقم درانتشارات علمی و فرهنگی به صدایی خسته و محزون، سراغ ازاستاد پرویزاتابکی می‌گرفت و خود را حسن لاهوتی می‌نامید هنوز هم پیشِ چشمان است. دیداری که چندی بعد به حضور حضرت مولانا به دوستی انجامید. ترجمۀ شرح مثنوی معنوی مولوی (اثر نیکلسن) به قلم او، درانتشارات علمی و فرهنگی جامه طبع برتن می‌کرد. چندباری به عزم گره گشایی از بخت آن کتاب مبارک، به سنابادِ مشهد و منزل ِ مترجم نامدارآن، راهم افتاد. وقتی هم به خواستاری او بازنگاری و ویرایش علمی بخش آیات و احادیث فهارس ِترجمه شرح مثنوی معنوی را به گردن گرفتم و رضایتش را برآوردم دوستی ما پا گیر شد. بعد ازآن، دیدار با او در مشهد همواره بود و او هم هروقت به انتشارات می‌آمد دقایقی دراتاقم می‌نشست و از ری و روم بغداد و از فارسی ندانی مترجمان و از شلختگی نثر فارسی در آثار ترجمه و از بی‌اخلاقی بعضی ادبای  مدعی  مسلمانی که خود را ارادتمند ائمه اطهار و مولانا نیز می‌دانستند سخن می‌گفتیم. هر دفعه نیز هنگام وداع، وعده می‌داد که بار بعد به منزلم خواهد آمد؛ وعده‌ای که البته هیچ‌گاه ازعهدۀ وفا سربرنیاورد. من هم هرگز به دل نمی‌گرفتم. می‌دانستم برای او همیشه وقت بیگاه است و فرصت کوتاه. آخرین دیدارمان هم، بعد از وقفه‌ای دور و دراز، در کنگره از بلخ تا قونیه بود.( ۲۷تیر۱۳۹۱تهران – مرکزدایره‌المعارف بزرگ اسلامی). بعد از ایراد سخنرانی بسیار عالمانه و گیرایش، که در خصوص کالمن براین بارکس( Coleman Bryan Barks) و تحریف غزل‌های مولانا بود مرا گرم درآغوش خود فشرد. هنوز همان محبت و لبخند ملیح را داشت که با چشمان بسته می‌خندید. گفت فرهاد خان! همچنان برسرِعرفان ستیزی وعارف گریزی‌ات هستی. گفتم آری! اما به شما هم که از عرفان پژوهان نامدار ایران و مترجم بسیار فرهیخته و چیره قلم متون عرفانی به زبان فارسی هستید ذره‌ای ازارادتم کم نشده است. چون گذشته‌ها، خنده‌ای بلند از ته دل سرداد و رفت. هیچ هم حدس نمی‌زدم برای همیشه خواهد رفت و در غربت غرب به ملاقات خداوندگارش خواهد رفت و سرنوشتی چون مرادش، مولانا، می‌یابد که نه درخراسان، که درجای دیگری …
حکایت غریبی است. حلقه دوستی و آخرین دیدارم با آن شیرین قلندر در محضر مولانا بود. به یمن حضورش به هم پیوستیم واز هم گسستیم:

بشنو ازنی چون حکایت می‌کند           و ز جدایی‌ها شکایت می‌کند