نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۶ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به مناسبت روز ادبیات کودکان و نوجوانان هماندیشی «تأثیر مفاخر پیشکسوت بر ادبیات کودک و نوجوان» را برگزار کرد . در این هماندیشی که روز یکشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۹۶ در سالن اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد و با سخنرانی آقای دکتر حسن […]
تاریخ ایجاد :
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به مناسبت روز ادبیات کودکان و نوجوانان هماندیشی «تأثیر مفاخر پیشکسوت بر ادبیات کودک و نوجوان» را برگزار کرد
. در این هماندیشی که روز یکشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۹۶ در سالن اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار شد و با سخنرانی آقای دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی آغاز گردید، سرکار خانم نوشآفرین انصاری، دبیر شورای کتاب کودک به عنوان دبیر این هم اندیشی به ایراد سخنانی پرداختند. آقایان هوشنگ مرادی کرمانی، شهرام اقبالزاده، دکتر حسین شیخ رضایی و سرکار خانم سحر ترهنده نیز از دیگر اعضای این هم اندیشی بودند که پیرامون روز ادبیات کودکان و نوجوانان پیرامون تأثیر مفاخر پیشکسوت بر ادبیات کودک و نوجوان به بیان سخنانی پرداختند. آقای دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن، آقای دکتر سبحانی، معاون علمی پژوهشی انجمن، آقای قربانی، معاون اجرایی و آقای خورابه، مدیر پژوهشی انجمن نیز به همراه دیگر اساتید و برجستگان حوزه ادبیات کودک و نوجوان در این هم اندیشی حضور داشتند. (۱۱:۳۵:۱۳ ق.ظ) رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، در این نشست با اشاره به حساسیت بالای حوزه کودک و نوجوان اظهار کرد: هرکسی به سادگی نمیتواند در حوزه ادبیات و کتاب کودک و نوجوان اظهار نظر کند زیرا هم باید حساسیت کودک و نوجوان پاس داشته شود و هم نظر متخصصان و دستاندرکاران این حوزه را جلب کند.
حسن بلخاری در ادامه سخنانش به اهمیت قصه و نقش آن در انتقال مفاهیم پرداخت و گفت: ما از زمانهای گذشته تا به حال کودکانمان را با قصه پرورش دادهایم و گذشتگان ما در انتقال مفاهیم گوناگون مورد نظرخود بوسیله قصه بسیار موفق بودهاند.
وی در باب قصه یادآورشد: قصه از این جهت برای ما جذاب است که دور را نزدیک، باطن را ظاهر و مجرد را مجسم میکند و به خاطر همین ویژگی همه ما بویژه در کودکی عاشق این حس لمس و نزدیکی بودهایم. قصه کلیت را جزئی می کند و وقتی در ابتدای قصه عبارت یکی بود یکی نبود را به کار میبریم ما را از غصه مباحث سفت و سخت فلسفه عقلانیت میرهاند.
به گفته بلخاری، قصه به دنبال انتزاع است؛ قصه ما را در قلمرویی قرار میدهد که عالیترین مفاهیم را در سادهترین بیان، درک کنیم. ما باید علامه گی بالقوه کودکان را بالفعل کنیم.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی همچنین در این نشست به قصهای درباره یکی از اسطورههای هندوستان و همچنین کارکرد حیوانات در ادبیات کهن و داستانهای شاهنامه اشاره کرد.
نوشآفرین انصاری نیز در این نشست به فعالیت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در حوزه کودک و نوجوان اشاره کرد و گفت: این انجمن در کارنامه فعالیت خود به مفاخر ادبیات کودک و نوجوان توجه ویژهای داشته و در طول سالهای گذشته از چهار تن از مفاخر پیشکسوت این حوزه تقدیر کرده است.
این کتابدار، جبار باغچه بان؛ پایهگذار نخستین مدرسه ناشنوایان، مهدی آذر یزدی؛ نویسنده پیشکسوت ادبیات کودک، توران میرهادی؛ بنیانگذار مدرسه فرهاد و شورای کتاب کودک و نوش آفرین انصاری؛ کتابدار و دبیر شورای کتاب کودک را از جمله مفاخری برشمرد که از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مورد تقدیر قرار گرفتهاند و گفت: هر یک از این افراد منشأ خدمات ارزندهای در طول حیات پربار خود به علم و فرهنگ ایران بودهاند.
متن سخنرانی دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بدین شرح است:
در ابتدا ضمن گرامیداشت روز ارجمند کودک و نوجوان خدمت همه استادان محترم ، جناب آقای دکتر محقق و سرکار خانم انصاری و سخنرانان و همچنین تمامی مهمانان گرانقدر و ارجمند عرض خیرمقدم دارم و امیدوارم انشاءالله در برنامهای که تدارک داده شده و البته محور اصلی آن سرکار خانم دکتر انصاری بوده¬¬اند با همکاری جناب آقای خورابه و دکتر سبحانی و دوستان و بزرگواران انجمن، سخنرانی¬ها و مطالب به گونه¬ای باشد که انشاالله ارج و قدر امروز و بویژه مقام گرانقدر کودک و نوجوان برای ما بیشتر و بهتر شناخته شود . بنده حقیقتا متحیر بودم که در یک فضای کاملاً تخصصی که بحث در باب کودک و نوجوان هست و الحمدالله در طول ریاست گرانقدر جناب آقای دکتر محقق چهار نفر از پیشکسوتان درجه اول این حوزه در انجمن مورد تقدیر و سپاس واقع شدهاند و اصل موضوع هم موضوع بسیار حساس و ظریفی است و هر کس به سادگی نمیتواند در این قلمرو ادعای تخصص و مهارت بکند ، در این سخنرانی اول چه چیزی را عرض بکنم که هم ظرافتها و حساسیتهای مباحث کودکان و نوجوانان پاس داشته بشود و هم در جمع این عزیزانی که متخصص این معنا هستند چندان نامناسب سخن نگفته باشم . رفتم سراغ یک قصه و محور سخنم را میخواهم این قصه قرار بدهم . چون ما کودکان و نوجوانانمان را با قصه بار می¬آوریم و تمدنهایی که ارزش و عظمت قصه را دریافتند در انتقال معانی و مفاهیم خود به نسل¬های بعدی یا همان کودکان و نوجوانان موفق بودند و این قصه را هم از شاهنامه انتخاب کردم. لیک پیش از آن یکی دو نکته در باب قصه عرض کنم قصه از این رو جذاب و شیرین است که دور را نزدیک میکند، باطن را ظاهر میکند مجرد را مجسد میکند و ما انسانها به ویژه در دوران کودکی عاشق این حس، لمس و نزدیکی معنا هستیم قصه کلی را جزئی میکند بیان «یکی بود یکی نبود»، «کسی بود»، «شاهی بود»، «فردی بود» ما را از ورود به آن عرصه صعب و سخت فلسفه و عقلانیتی که صرفاً به دنبال تجرید و انتزاع است حفظ میکند. میخواهم در عظمت قصه و قصه های خوب برای بچه های خوب مهدی آذریزدی که خود پرورش یافته این قصه ها هستم مثالی بزنم. توجه بکنید ما در جهان اسطوره و آئین هند یک شخصیتی داریم (من به عنوان یک هندشناس نمیتوانم بین اسطوره و آئین در این تمدن تفاوت بگذارم) که نارادا نام دارد. ناراد سمبل انسانهای جستجوگر و کاوشگر است از آن جستجو گرانی که حاضرند از برای رسیدن به معنا جان فدا کنند. او میدانست و از پیری شنیده بود که اگر در خدمت ویشنو تضرع بسیار کند قربانی بجای بیاورد، شب زندهدار باشد شاید ویشنو بر او ظاهر شود و سوالات علمیاش را پاسخ گوید مسئله از سنخ طلبی است که موسی از خضر در قرآن دارد. آنقدر نارادا گریه و زاری میکند که یک روز ویشنو در مقابلش ظاهر میشود و می گوید چه می خواهی؟ نارادا می گوید: ارباب! تشنه داناییام میخواهم که بدانم. ویشنو گفت سوالی داری بپرس ، نارادا گفت: سوالی که به نظرم میرسد این است مایا چیست؟ هر کس اندکی با اپانیشادها آشنا باشد میداند که به عنوان یکی از بزرگترین کتب حکمی جهان صعبترین معنایش مایا است، مایا یعنی همزمان درک کنی شیای هست و نیست این از سختترین لحظات ادراکمان است چیزی که ما به عنوان نقیض از آن نام میبریم. میخواهم یک مثالی بزنم اگر همه ما در یک لحظه بی حرکت باشیم این بیحرکت بودن چقدر واقعی است؟ ما باور میکنیم این سکون را اما در متن این سکون، کره زمین با دو حرکت به دور خود و خورشید میچرخد این یعنی ادراک حرکت در عین ایستایی و ایستایی در عین حرکت. ویشنو میبیند که نارادا در مقام درک نیست چون میدانید اگر شما مطلبی را در غیر موضع خودش بیان کنید به مطلب ظلم کرده اید. به فرمایش حضرت عیسی مسیح: اگر حکمت را به کسی که اهل آن است ندهید به او ظلم کرده اید اگر به کسی که اهلش نیست بدهید به حکمت ظلم کرده اید این خیلی مهم است.بنابر این ویشنو چون دید نارادا خواهان درک است اما در موضع درک نیست جوابی نداد. یکی دو ماه گذشت یک روز در وسط یک گرمای سوزان در یک بیابان در حالی که ویشنو جلو میرفت و نارادا پشت سرش. ویشنو به نارادا گفت نارادا تشنهام می توانی آبی تهیه کنی گفت: از کجا؟ ویشنو گفت به جهت انگشت سبابه من بنگر. او نگریست و روستایی دید. گفت: وارد این روستا می شوی و در اولین خانه را میزنی و مقداری آب برای من می آوری. گفت: چشم. درِ اولین خانه را که زد دختری در را باز کرد بسیار زیبا، این زیبایی فوق العاده سبب شد نارادا همه چیز را فراموش کند استاد و اب و بیابان و تشنگی را. دختر فهمید که در ذهن این پسر طوفانی در گرفته گفت : بله بفرمایید. نارادا وقتی به خودش آمد گفت نمیدانم متحیرم. دختر او را به داخل دعوت کرد وارد که شد دید پدر و مادر و چهار خواهر دیگرش هم هستند. در هفته بعد اگر شما از کنار آن خانه رد میشدی صدای ساز و اوازی میآمد که نشان میداد نارادا به ازدواج همان دختر در آمده. دوازده سال گذشت نارادا صاحب ۳ فرزند شد. حالا استاد هم منتظر آب بود. روزی باران سختی در روستای نارادا آمد طوری که کل روستا را آّب گرفت. نارادا برای نجات همسر و فرزندانش به تلاش افتاد . یکی از فرزندان بازوی راستش را گرفت و زنش بازوی چیش گرفت دو تا از بچهها روی شانه، نارادا میان این فضا دنبال نجات خانوادهاش هست که ناگهان یک موج یکی از بچهها را او می رباید . نارادا متحیر که اگر برود دنبال بچه اینها را چه بکند و اگر دنبال اینها باشد بچه را چه کند موج دوم فرزند دوم و موج سوم فرزند سوم. موج چهارم همسر را هم برد و موج بعدی خودش را محکم کوبید به دیوار .مدهوش شد وقتی به هوش امد دید که در بیابان سرش به دامن ویشنو است . ویشنو به نارادا گفت ربع ساعت است منتظر نشته اک که برایم اب بیاوری. نارادا گفت این چه حرفی است ربع ساعت چیست؟ زنم، زندگیم، بچه هایم . ویشنو گفت همه مایا بود : وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ . تفسیری از این شیرینتر در تفسیر این آیه قران نیافتم. داستان نارادا یک تمثیل است . فلسفه تمثیل نزول معناست از برای سهولت درک ، انسانها شیدای درک امور سادهاند به همین دلیل خداوند در قرآن میفرمایند إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا . خداى را از اینکه به پشه اى یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید. بعبارتی در فهماندن یک معنا خداوند حیا نمیکند از اینکه به پشهای مثال بزند. این قدرت تمثیل است . اثر تمثیل است. اما شاهنامه و کودک . برای بیان این موضوع مقدمه مختصری عرض کنم در باب نماد شناسی و مهمترین و پرکاربردترین نماد هنر در همه جهان یعنی مار . در آرم نظام پزشکی دیده اید که دو مار دور جامی میپیچند این به معنی شفا است . اصلا بیمار یعنی کسی که مار ندارد یعنی سلامتی ندارد . در متون کلاسیک ما میگفتند مارستان . حال می گویند بیمارستان . انموقع ایجابی بود اکنون سلبی. اما ما در شاهنامه دو نمود دارد: مثبت و منفی . منفی داستان ضحاک است
****
چو ضحاک دست اندر در آورد و خمر / شگفت آمدش زان هوشی وار مرد بدو گفت بنگر که تا آرزو / چه خواهی، بخواه از من ای نیک خوی خورشگر بدو گفت کی پادشاه / همیشه بزی شاد و فرمانروا یمی حاجت است ام به نزدیک شاه / وگر چه مرا نیست این (پایگاه ؟) که فرمان دهد شاه تا سر کتف اوی / ببوسم بمالم بر این چشم و روی چو بوسید و شد در زمین ناپدید / کس اندر جهان (او؟) شگفتی ندید دو مار سیه از دو کتفش به رست / از هر سویی چاره جست اینجا مار نماینده ابلیس است این را داشته باشید. حال کار کرد دوم مار در شاهنامه. یک روز انوشیروان خواب میبیند. (می خواهم داستان کودک یا «کودک پیر» را در شاهنامه بگویم) نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری
خواب خیلی مهم است می گویند یک دوازدهم وحی دریافت از طریق خواب است. شبی خفته بود شاه نوشین روان / خود پیر و بیدار و دولت جوان چنان دید در خواب که از پیش تخت / به رستی یکی خسروانی درخت یک دفعه در خواب میبیند که کنار تخت خسروانی یک درختی رست خوب تا اینجاش خیلی خوب است اما ناگهان میبیند که گر از دندان تیزی ظاهر میشود و از انوشیروان طلب می میکند اشعارش را نمیخوانم شاه چون از خواب بیدار میشود به شدت نگران است. رستن درخت در کنار تخت خسروانی پیام سعد است لاکن حضور گراز یعنی چه؟ خواب گزاران خوانده میشوند و همه در تأویل و تعبیر این خواب ناتوان لا جرم انوشیروان ردان و موبدان را میخواند میگوید به تمامی اقصی سرزمین من روان شوید و کسی را بیابید تا این خواب را از برای من تأویل کند زیرا به نظر میرسد این خواب با سرنوشت حکومت من مرتبط است. یکی از این کسان شخصی است به نام آزاد سرو، یکی از ردان نامش آزاد سرو / ز درگاه کسری بیامد به مرو بر آمد همی گرد مرو و بجست / یکی موبدی دید با زند و اوست اوست منظور اوستاست و زند هم که میدانید متون پهلوی تفسیری اوستاست. وارد مرو که میشود میبیند معلمی گوشه میدانگاهی، کودکان را تعلیم میدهدبا خود گفت شاید این معلم چیزی بداند. و جواب ما را بدهد و ما برای پادشاه خبری ببریم.
همی کودکان را بیاموخت زند / به تندی و خشم و به بانگ بلند یکی کودکی مهتر اندر برش / پژوهنده زند و اوستا سرش به دانش به از بچگان آمد او / ز تخم پژوهندگان آمد او کودکی در میان این جمع وجود دارد که تیز هوش است و معلوم است که در بزرگی به جای بلندی می رسد، ببینید ما حد دانایی را در فرهنگ خود تا کجای رشد انسان عقب می بریم. از همان کودکی. عنان را بپیچید موبد ز راه / بیامد بپرسید از آن خواب شاه نویسنده گفت این نه کار من است / ز هر دانشی زند یار من است بیاموزم این کودکان را همی / بدو زین ینارم زدن خود دمی (۴۹/۲۸)
معلم می گوید من از خودم چیزی ندارم من فقط زند را درس میدهم معلمهایی که فقط و فقط متأسفانه حالت ضبط را در کلاس دارن . البته کم اند انشاالله . اما معلمانی هستند که جانها بر میافروزند. به استاد گفت که این شکار من است / گزاریدن خواب کار من است همان کودک بلند شد گفت جناب استاد اجازه میدهید من این خواب را تعبیر کنم استاد ناراحت شد یکی بانگ زد برو مرد بشت / که تو دفتر خویش را کردی درست چه دانی تو از گردش روزگار / که از مرد جایی نیاید به کار مگر بخت این کودک افروخته است / ز تو نی، که از دولت آموخته است بعد به پسر گفت تعبیر خواب را بگو «کودک گفت» نه این تعبیر را جز به خود پادشاه نمی گویم نگویم من این بگفت جز پیش شاه / بدان گه که بنشاندم پیش گاه به یادش فرستاده اسب و درم / گر هر چه بایست ازش بیش و کم به رفتند هر دو برابر ز مرو / خرامان چو در زیر گلبن تز رو این کودک اسمش بوذر جمهر است و بدانید شیخ اشراق ما در ابتدای حکمهالاشراق، حکمت خسروانی را که زنده میکند از جمله منابعاش ابنبوذر جمهر است بنابر این ما در فرهنگمان «کودک پیر» داریم به زمان کودک و به دانایی پیر.
بخفت اندران سایه بوزرجمهر / یکی چادر اندرکشیده به چهر هنوز این گرانمایه بیدار بود / که با او به راه اندرون یار بود نگه کرد و پیسه یکی مار دید / که آن چادر از خفته اندر کشید ز سر تا به پایش ببویید سخت / شد ازپیش اونرم سوی درخت چو مار سیه بر سر دار شد / سر کودک از خواب بیدار شد
در کمال حیرت ناگهان آزاد سرو میبیند یک مار خوش خط و خال از درخت پایین می خزد چو آن اژدها شورش او شنید / بران شاخ باریک شد ناپدید
در این جا مار نماد معرفت است. فرستاده اندر شگفتی بماند / فراوان برو نام یزدان بخواند به دل گفت کین کودک هوشمند / بجایی رسد در بزرگی بلند این قصه نشان می دهد کودکان بالقوه عالمند و کار آدمهای بزرگ بالفعل کردن این علامگی است. والسلام
دکتر نوش آفرین انصاری، پیشکسوت عرصهء ادبیات کودک و نوجوان و دبیر شورای کتاب کودک در جایگاه رئیس این نشست پس از معرفی سخنرانان دومین فردی بود که به ایراد سخن پرداخت. ایشان سخن خود را با یک خاطره آغاز کرد:
“پنجاه و پنج سال پیش که با دکتر محقق ازدواج کردم، یکی از عهدهایمان این بود که در سخنرانیهای یکدیگر شرکت کنیم. خوشحالم که در هفده سالی که دکتر محقق ریاست انجمن آثار و مفاخر فرهنگی را عهدهدار بودند، من توفیق شرکت در غالب سخنرانیهایشان را داشتم و به تعهد قدیمی خود عمل کردهام و اکنون از حضور ایشان تشکر میکنم”
دکتر نوشآفرین انصاری محور اظهارات خود را بر این پرسش استوار کرد که ” آیا انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان فعالیت داشته است یا خیر؟” ایشان به چهار کتاب منتشر شده از سوی انجمن در مورد مفاخر و پیشکسوتهای حوزه کودک و نوجوان اشاره کرده و اظهار داشت: ” در تهیه این کتابها آنچه مهم و تعیین کننده بود وجود یک بانی است.این کتابها همیشه یک بانی داشتهاند.البته بانی فکری و نه مادی. نخستین کتاب چهاردهمین شماره از سری کتابهای زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی مفاخر در مورد خانم توران میرهادی بود که بنده برای نخستین بار با ایشان در جلسهای در دهه سی آشنا شدم. بانی این کتاب خانم ویولت رزاق پناه بود.البته دلیل اینکه حجم این کتاب نسبت به کتب بعدی کمتر است، مربوط میشود به سیاستهای انجمن در آن مقطع زمانی که قرار بود حجم این سری از کتابها از تعداد صفحهء معینی تجاوز نکند.
دومین کتاب دربارهء جبارباغچهبان بود.بانی این کتاب محمد هادی محمدی بود که حق بزرگی به تاریخ نگاری ادبیات کودکان دارد و به همراه خانم زهره قائینی مجموعه ده جلدی و گرانقدر تاریخ ادبیات کودک و نوجوان را منتشر کردند و ایران از این حیث در زمره کشورهایی قرار گرفت که در این زمینه دارای تاریخ مدون گردید.
در سال ۸۳ کتابی دربارهء بنده منتشر شد که در آن مسعود ناصری که اینک مدیر موزه عروسکهای ملل هستند، زحمت زیادی کشیدند.
نهایتا در سال ۸۵ کتابی در مورد مهدی آذریزدی تهیه گردید که استاد مصرت در یزد بانی آن بودند و اینک روز ملی ادبیات کودک و نوجوان در واقع روز آذریزدی است”
شهرام اقبال زاده از دیگر سخنرانان این هم اندیشی بود که سخنانش را با یادی از جبار باغچه بان آغاز کرد و اظهار داشت:
در خاطرات زنده یاد توران میر هادی و همچنین در کتاب هایی که در مورد باغچه بان منتشر شده، صحبت های بسیاری مطرح شده است.اما در اینجا می خواهم به این نکته اشاره کنم که زنده یاد توران میر هادی از دو نفر تاثیر بسیار جدی گرفته است.در حوزه ی نظر و آکادمی از دکتر هوشیار و در حوزه ی عمل از جبار باغچه بان ؛باغچه بان از طلایه داران آموزش و پرورش نوین در ایران است.در شرایطی که احداث مدرسه کفر و زندقه محسوب می شد، او دست به این اقدام زد. تعصبات مذهبی و همچنین حکومتی که با روشنگری موافق نبود سبب مقاومت در برابر اقدامات او شد. در آن برهوت فرهنگی جبار باغچه بان پی برد که کتاب درسی به تنهایی کافی نیست.آموزش مدرسی و کتاب درسی محور و معلم محور و تکیه بر محفوظات جواب گوی ذهن خلاق و عواطف لطیف و تخیل سرشار کودک نیست.از این رو خودش دست به کار میشود؛هم داستان می گوید و هم شعر؛ ممکن است این آثار با ارزش ها و ملاک های زیبائی شناختی امروز، نمره ی بالایی نداشته باشند ،ولی بطور قطع در آن موقعیت کار درخشانی بوده اند. ایشان در ادامه به نقش توران میرهادی در عرصه ادبیات کودک و نوجوان پرداخت و افزود: در میان نسلی که از باغچه بان درس و تجربه آموخته، درخشان ترین چهره ی خانم میر هادی است که باغچه بان را معلم اول خویش در عرصه ی عمل می دانست. اما توران میر هادی با وجود تاثیرپذیری از استادانش؛ خود استادی یگانه در آموزش و پرورش نوین است.او که در فرانسه تحصیلات دانشگاهی گذرانده و از جوانی به فعالیت مدنی پرداخته بود؛ جهان را می شناخت.او وضعیت اروپا پس از جنگ جهانی دوم را دیده بود.او در پاسخ به این دغدغه ی فکری که فاشیسم چگونه رشد کرد به مسئله ی آموزش و پرورش رسید؛ و پی برد که قلب و مغز جامعه آموزش و پرورش است و کودک به شدت متاثر از این آموزش هاست. باغچه بان و میرهادی در کاشتن نهال کودکی و ادبیات کودک و پرورش و بالاندن این نهال به درختی تناور نقش اساسی داشتند. میرهادی با بهره گیری از دانش آکادمیک خود و مطالعات گسترده تجربیات کشورهای مختلف، کوشید با پی ریزی مدرسه ی فرهاد، آموخته های خود را در زمینه ی مدرسه مشارکتی و آموزش خلاق کودک محور به کار بندد؛ او با کسب تجربه ی ببشتر چون استادانش دکتر هوشیار و باغچه بان ،دریافت که کتاب های درسی پاسخگوی حس کنجکاوی و ذهن جستجوگر و پرسشگر کودکان نیستند و در پیگیری های خود به این نتیجه رسید که ما در زمینه ی کتاب برای کودکان ، به ویژه در قلمرو تألیف، دچار فقری وحشتناک هستیم؛ پدیده ای که آذر یزدی با تجربه ای فردی و متفاوت به صورتی عینی و ملموس بدان دست یافته بود. باری، میرهادی برای نشان دادن داشته ها و برجسته کردن نداشته ها و خلا ها نمایشگاهی برپا کرد؛ نمایشگاهی که ضرورت تأسیس نهادی تخصصی را به ذهن راهگشای او آورد؛ او در تلاش راهیانه ی خود در سال ۱۳۴۱ شورای کتاب کودک را با جمعی از کوشندگان کارآزموده آموزش و پرورش نوین و کارشناسان ادبیات کودک پی نهاد. نهادی که اکنون ۵۵ سال از عمر پر بار و بر آن می گذرد. شورای کتاب کودک از همان آغاز محور اصلی کار خود را بر پشتیبانی از کار تألیفی با پشتوانه ی فرهنگ ملی و داشته های غنی ادبی و تاریخی سرزمین عزیزمان ایران گذاشت و کوشید با بهره گیری از آخرین رهاورد های علمی و فرهنگی و ادبی جهان، به ویژه ادبیات کودک، پشتوانه ی نظری کارشناسانه ای برای ادبیات کودک ایران، به منظور تولید و انتشار کتاب خوب برای کودکان و نوجوانان ایران فراهم کند. کشف و معرفی همین آقای هوشنگ مرادی کرمانی نازنین و قصه های مجید او کار میرهادی و شورای کتاب کودک است؛ شورا وی را در سطح ملی و بین المللی شناساند؛ انا امروز وی خود شناسه ی ادبیات کودک ایران در در جهان و ایران است. باری، برپایی سمینار در زمینه ادبیات کهن و بازنویسی آن برای کودکان و تشکیل گروه های بررسی برای ارزیابی کتاب های کودک میراث گرانبهای میرهادی و یاران او بوده و هست. کار سترگ پژوهش و نگارش فرهنگنامه کودکان و نوجوانان میراث ماندگار بزرگ بانوی فرهنگساز ایران، مادر ادبیات کودک ایران و مادر بزرگ همه ی فرزندان ایران است. شورای کتاب کودک به مناسبت پنجاهمین سالگردش، دو ویژه نامه با عنوان علم عاشقی و شورای کتاب کودک از همکاری تا مشارکت منتشر کرده است که بخشی از دستاوردهای شورا را به عنوان شاهکار میرهادی و یارانش را بازگو می کند. کتاب های بانو توران میرهادی و مصاحبه ها و مقاله ها و کتاب هایی که درباره ی این استاد بی همتا نگاشته شده است، نقش استثنایی وی را در نهادینه کردن مفهوم دوران کودکی و برجسته کردن اهمیت ادبیات کودک نشان می دهد. سخن کوتاه: حکایت میرهادی تازه آغاز شده است و این سخنان قطره ای از دریای وجود عمر پر برکت وی بود. و اما درباره ی آذر یزدی پیشگام آگاه بازنویسی برای کودکان و نوجوانان ایرانی ، سخن بسیار گفته و نوشته شده است و خوشبختانه انجمن مفاخر برای وی و بانو میرهادی در زمان حیاتشان مراسمی درخور و ویژه نامه هایی درباره رندگی و خدمتشان منتشر کرده است. من نیز زمان دبیری انجمن نویسندگان کودک و نوجوان همایشی به یاد وی با همکاری یاران انجمن برگزار و سپس ویژه نامه ای نسبتاَ مفصل گردآوری کردم که بنیاد آذر یزدی با کیفیتی نامطلوب و با حذف نام گردآورنده منتشر شد(با پیگیری دریافتم که این قصور یا تقصیر از سوی هیئت مدیره ی وقت انجمن نویسندگان صورت گرفته است ). باری، همانطور که درباره ی نوشته های جبار باغچه بان یادآوری و تأکید کردم؛ آذر یزدی در شوره زاری دست به چنان بازنویسی های نوآورانه ای از متون کهن زد که پیش روی خود الگوهای تألیفی مناسبی نداشت؛ از این گذشته در خانواده ای فقیر با پدری به شدت متحجر زندگی می کرد که با برداشتی قشری از مذهب، تحصیل و مطالعه را سبب ساز انحراف و الحاد می دانست و کتاب در دسترس نداشت؛ همین فقر و محرومیت و عدم دسترسی به کتاب، ذهن خلاق و نقاد او را به کار می اندازد و با سختکوشی مثال زدنی – همچون مرادی کرمانی – دست به خودآموزی می زند؛ ( دوست عزیزم آقای مرادی دست کم بخت رفتن به مدرسه را داشته است).کوتاه کنم و در تنگنای وقت به تکرار مکررات نپردازم؛ آذر یزدی در آن برهوت فرهنگی در زمینه ی کتاب خوب برای بچه های ایرانی، دست به تألیف قصه های خوب برای بچه های خوب می زند، که به عنوان منبعی خوب و خوشخوان تا کنون چند نسل از آن بهره گرفته اند. پیشتر هم گفته و نوشته ام، ضمن ادای احترام فراوان به زنده یادها صمد بهرنگی و جلال آل احمد، جا داشت جلال از آذر یزدی به عنوان هانس کریستین اندرسن ایران یاد کند، که نزدیک به دو دهه پیش از صمد نیاز به نوشتن برای کودکان ایرانی و بازنویسی و مناسب سازی متون کهن برای آن ها را هوشمند درک و عملی کرد. گذشته از این آذر یزدی دست به تصحیح و انتشار مثنوی، و ویرایش و مقدمه نویسی برخی از آثار بزرگسالان را بدون نام و با عنوان یادداشت ناشر زد. کار دیگری که عمدتا مغفول مانده – برای اولین بار در مجموعه ای گردآوری کردم آمده – آذر یزدی با یاری زنده یاد مرتضی کیوان – شاعر شهید – برای اولین بار اولین نشریه نقد و بررسی کتاب را در تاریخ ایران راه اندازی کرد. متاسفم که سخن بسیار است و مجال اندک! و اما درباره ی آذر یزدی پیشگام آگاه بازنویسی برای کودکان و نوجوانان ایرانی ، سخن بسیار گفته و نوشته شده است و خوشبختانه انجمن مفاخر برای وی و بانو میرهادی در زمان حیاتشان مراسمی درخور و ویژه نامه هایی درباره رندگی و خدمتشان منتشر کرده است. من نیز زمان دبیری انجمن نویسندگان کودک و نوجوان همایشی به یاد وی با همکاری یاران انجمن برگزار و سپس ویژه نامه ای نسبتاَ مفصل گردآوری کردم که بنیاد آذر یزدی با کیفیتی نامطلوب و با حذف نام گردآورنده منتشر شد(با پیگیری دریافتم که این قصور یا تقصیر از سوی هیئت مدیره ی وقت انجمن نویسندگان صورت گرفته است ). باری، همانطور که درباره ی نوشته های جبار باغچه بان یادآوری و تأکید کردم؛ آذر یزدی در شوره زاری دست به چنان بازنویسی های نوآورانه ای از متون کهن زد که پیش روی خود الگوهای تألیفی مناسبی نداشت؛ از این گذشته در خانواده ای فقیر با پدری به شدت متحجر زندگی می کرد که با برداشتی قشری از مذهب، تحصیل و مطالعه را سبب ساز انحراف و الحاد می دانست و کتاب در دسترس نداشت؛ همین فقر و محرومیت و عدم دسترسی به کتاب، ذهن خلاق و نقاد او را به کار می اندازد و با سختکوشی مثال زدنی – همچون مرادی کرمانی – دست به خودآموزی می زند؛ ( دوست عزیزم آقای مرادی دست کم بخت رفتن به مدرسه را داشته است).کوتاه کنم و در تنگنای وقت به تکرار مکررات نپردازم؛ آذر یزدی در آن برهوت فرهنگی در زمینه ی کتاب خوب برای بچه های ایرانی، دست به تألیف قصه های خوب برای بچه های خوب می زند، که به عنوان منبعی خوب و خوشخوان تا کنون چند نسل از آن بهره گرفته اند. پیشتر هم گفته و نوشته ام، ضمن ادای احترام فراوان به زنده یادها صمد بهرنگی و جلال آل احمد، جا داشت جلال از آذر یزدی به عنوان هانس کریستین اندرسن ایران یاد کند، که نزدیک به دو دهه پیش از صمد نیاز به نوشتن برای کودکان ایرانی و بازنویسی و مناسب سازی متون کهن برای آن ها را هوشمند درک و عملی کرد. گذشته از این آذر یزدی دست به تصحیح و انتشار مثنوی، و ویرایش و مقدمه نویسی برخی از آثار بزرگسالان را بدون نام و با عنوان یادداشت ناشر زد. کار دیگری که عمدتا مغفول مانده – برای اولین بار در مجموعه ای گردآوری کردم آمده – آذر یزدی با یاری زنده یاد مرتضی کیوان – شاعر شهید – برای اولین بار اولین نشریه نقد و بررسی کتاب را در تاریخ ایران راه اندازی کرد.در عین حال او یکی از مؤسسان شورای کتاب کودک نیز بود. متاسفم که سخن بسیار است و مجال اندک!
دکتر حسین شیخ رضایی، عضو هیأت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه و عضو شورای کتاب کودک سخنان خود را با این پرسش آغاز کرد که ” چرا خانم انصاری تأثیرگذار بوده است؟” ایشان بین خانم انصاری و سه پیشکسوت دیگر یک تفاوت را متذکر شد و آن اینکه:”خانم انصاری بیشتر در حوزه مدیریت بودهاند تا اینکه در حوزه ادبیات کودکان خلق اثر کنند” دکتر شیخ رضایی با اشاره به سه نوع دانش؛ افزود: “یک نوع دانش از سنخ گزارههاست.مثلا فرد میگوید “من میدانم که…”.نوع دیگری از دانش از سنخ مهارتها است.مثلا فرد میگوید”من میدانم که کاری را چگونه باید انجام بدهم”.اما نوع سومی از دانش هم هست که بسیار مهم است.یک بخشی که به “تجربهء زیستی” ما مربوط میشود. منظور از تجربه زیستی آن سیری است که هر کدام از ما در زندگی طی میکنیم.رویدادها، فراز و نشیبها، بحرانها و…همگی باعث دید منحصر به فرد هر کدام از ما میشود و یک منظر و نقطه دید خاص به ما میدهد که برای هر کس متفاوت است.این نوع دانش تأثیر گذارتر از دو دانش قبلی است. یکی از مصادیق تجربه زیسته مربوط به ارتباط با افراد است.خانم انصاری در زندگیشان به سبب شرایط خاص خانوادگی و شغل پدر با افراد طراز اولی برخورد داشتهاند. کتابهایی که ما میخوانیم، بحرانهایی که اعم از فردی و اجتماعی تجربه میکنیم و افرادی که با آنها در ارتباط هستیم همگی برای ما منظر میسازند. یکی از تجربههای زیستی خانم انصاری این است که ما جزئی از جهانیم و دائم در حال دادوستد با آن هستیم.این نوع نگاه با این نگاه که میخواهد دور خود حصار بکشد متفاوت است. علاقه به هویت ملی و ایرانی در این نگاه وجود دارد اما منجر به تقابل با دیگران نمیشود. بر این اساس ما چیزهایی برای عرضه داریم و در مقابل چیزهایی هم می گیریم.
هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده نام آشنای کشورمان، با اشاره به اینکه “من تحلیلگر نیستم و تحلیل از عهده من بر نمیآید” اظهار داشت: ” من بلد نیستم راجع به آدمها حرف بزنم اما میتوانم از آنها قصه بگویم. مثلاً الان میبینم که در برابر من نوشتهاند “جناب آقای هوشنگ مرادی کرمانی”! البته جای دیگری هم من گفتهام که نمیشود ما جلوی خودمان بنویسیم جناب آقای… بعد فکر کردم دیدم این موضوع قصه قشنگی میشود. مثلاً من، کوچک که بودم “هوشو” صدایم میکردند. بعد که وارد مدرسه شدم ” هوشنگ” خطابم میکردند. حالا هم اینجا شدهام “جناب آقای هوشنگ مرادی کرمانی” و همینطور این قصه ادامه دارد و اینطور آدمها اسیر این القاب میشوند. بگذریم… به هر حال من راننده تاکسی هستم ولی آموزشگاه رانندگی نیستم. یعنی نمیتوانم حرفه خودم را یاد بدهم “
مرادی کرمانی به ذکر خاطرهای از ارنست همینگوی پرداخت و اظهار داشت: ” همینگوی در خانهای در نزدیکی دریا زندگی میکرد. روستائیان متوجه حضور او میشوند و از او میخواهند که سر کلاس کودکان بیاید و برای آنها حرف بزند. او هم میپذیرد. در آنجا بچهای میپرسد: “داستان خوب چگونه داستانی است؟” و همینگوی پاسخ میدهد که:” داستان خوب داستانی است که خوب باشد”
من در اینجا در مورد چهار بزرگی صحبت میکنم که ادبیات، قصه و شعر را به نمایشگاه بردند.اگر شورای کتاب کودک نبود، من اینقدر شناخته نمیشدم.البته خودم چیزی داشتم ولی اینها بودند که آن را کشیدند بیرون. ما متاسفانه در زمانهای زندگی میکنیم که لذت از هنر گرفته شده است و ما هنر را فدای سیاست و دین و اخلاق و… کردهایم.این در حالیست که مولوی با هنر توانست مبتذلترین حرف کوچه و بازار را بدل به عالیترین مضامین عارفانه نماید. کار کسی مثل حافظ و شکسپیر نیز همین بوده است. ولی چیزی که ما نمیتوانیم به بچهها یاد بدهیم همین لذت بردن از هنر است. ما میخواهیم به آنها تعلیم بدهیم. ما میخواهیم به زور کپسول ویتامین به آنها بدهیم. در حالیکه یک قصه خوب یک میوه شیرین و خوب است نه یک کپسول ویتامین”
سحر ترهنده، ناشر،پژوهشگر و مسئول روابط بینالملل شورای کتاب کودک، با اشاره به اینکه در مورد جبار باغچهبان باید جلسات متعددی برگزار شود؛ سخنان خود را با ذکر تاریخچه فشردهای از زندگی باغچهبان آغاز کرد: “جبار عسگرزاده، در سال ۱۲۶۴ در ایروان به دنیا آمد. پدربزرگش اهل تبریز بود. او بصورت سنتی و در مکتب درس خواند اما پس از پانزده سالگی درس را رها کرد و به کار پرداخت. پس از دوره جنگ با مشقتهای فراوان به ایران آمد و مشغول آموزگاری شد. آموزگاری که با حقوق دریافتی خود برای کودکان دفتر و مداد و… میخرید. باغچهبان در سال ۱۳۰۳ کودکستانی را در تبریز افتتاح کرد که نام آنرا با تأثیر از “فردریک فروبل” که نخستین کودکستان در آلمان را بنام باغچه اطفال پایهگذاری کرده بود؛ باغچه اطفال نامید و نام خود را به باغچهبان تغییر داد. او بعدها برنامههای بسیاری برای آموزش پیش دبستانی در شیراز و تهران تدارک دید و از سال۱۳۱۲ کار با ناشنوایان را آغاز کرد و در سال ۱۳۳۰ جمعیت حمایت از کودکان کر و لال و نابینا را در تهران پایه گذاشت”
عضو هیأت مدیره شورای کتاب کودک با اشاره به شرایط تاریخی آن زمان گفت: ” باغچهبان از آنجا که هیچ ماده خواندنی نیافت خود دست به تولید زد. او دست به تولید شعر زد بیآنکه ادعای شاعری کند. همزمان با گشایش باغچه اطفال شروع به فراهم کردن مواد خواندنی، بازی و سرگرمی و نمایش برای خردسالان کرد. او پیشگام خلق ادبیات نمایشی برای کودکان بود و از آن بعنوان روشی برای آموزش استفاده میکرد.او دست به نوشتن قصه برای کودکان زد.”درخت مروارید” رمانی بود که در ۷۵ سالگی نوشت و غالبی طنز داشت. در مهد کودکهای او قصهگویی همراه باتصویر، مجسمهسازی، سفالگری، ورزش، موسیقی، اجرای نمایش به زبان مادری، تئأتر، نقاشی گروهی رختشویی، بنایی و… دایر بودند.”
خانم ترهنده با اشاره به نقش باغچهبان در تغییر کتابهای درسی و الفبا آموزی؛ افزود: ” باغچهبان در آموزش الفبا آموزی روشی متفاوت پیشه کرد او اعتقاد داشت کودکان امور را ابتدا بصورت کلی میبینند و میشنوند و پس از آن به جزئیات آن میپردازند. بنابراین وقتی کودک کلمهای را درک کرد، بعداً میتوان به جزئیات و از جمله حروف پرداخت”
خانم ترهنده افزود:”پیشکسوتانی چون باغچهبان ایران را دوست داشتند، سخت کوش بودند، از هدف خود دلسرد نمیشدند و معتقد بودند که برای ساختن جامعه بهتر باید از کودکان شروع کرد”
خانم ترهنده سخنان خود را با فرازی از کتاب “روشنگر تاریکیها” پایان برد که طی آن باغچهبان؛ زمانی که در اواخر عمر سودای گرفتن امتیاز نشریهای را در سر میپروراند خطاب به فرزندش -ثمین- میگوید:” من به تو قول میدهم…قول میدهم اگر همین امروز مطبوعات و رادیو تلویزیون دنیا را در اختیار من بگذارند، پنج سال بعد دنیا را پر از فرشته خواهم کرد”