نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
کاوه خورابه معاون علمی و پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به بهانه گرامیداشت هفته «پژوهش» طی یادداشتی به تبیین«حقیقت پژوهش» و «آئین پژوهشگری» پرداخته است. در متن این یادداشت آمده است: « انسان چه چیز را می داند؟ چگونه می داند؟ روش های دستیابی به دانستن کدامند؟ در صورت دانایی ملاک تطبیق آنچه به […]
کاوه خورابه معاون علمی و پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به بهانه گرامیداشت هفته «پژوهش» طی یادداشتی به تبیین«حقیقت پژوهش» و «آئین پژوهشگری» پرداخته است. در متن این یادداشت آمده است: « انسان چه چیز را می داند؟ چگونه می داند؟ روش های دستیابی به دانستن کدامند؟ در صورت دانایی ملاک تطبیق آنچه به دست آمده با حقیقت چیست، آیا نسبتی است میان روش و حقیقت؟ اندیشیدن و تفکر چیست؟ گویی بار دیگر شیخ محمود شبستری ست که فریاد بر می آورد:
نخست از فکر خویشم در تحیر چه چیز ست آنکه گویندش تفکر چه بود آغاز فکرت را نشانی سرانجام تفکر را چه خوانی
پرسش از تفکر، پرسشی است دایمی و تکرار شونده و به قول فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر، در کتاب «معنای تفکر چیست؟» همواره با این پرسمان سوال برانگیز مواجهیم که «اندیشه بر انگیزترین امر آن است که ما هنوز فکر نمی کنیم». مسئله ی ادراک و آگاهی یافتن، تکوین، کارکرد و سرشت آن در تاریخ تفکر انسانی هماره به عنوان مسئله ای جدی که می توان آن را از جوانب متعدد فلسفی، اجتماعی، بیولوژیک و غیره مورد توجه و بحث قرار داد، مطرح بوده است. تعریف دانندگی، دانستن و مدرک شدن حکایتی به درازنای تاریخ دارد و هم ذات بشر است. چه اگر فصل ممیز انسان را در ناطقیت او به معنای دارا، بهره مند و به کارگیر عقل بدانیم، آنگاه عقل را چه ذاتیتی بهینه تر جز آگاهی یافتن از آنچه در دو جهان درون و بیرون است. چرا که عقل، عقل را می عقلد؛ اندیشه، اندیشه را می اندیشد و ذهن، ذهن را می کاود و خود، خود را می جوید تا به معبد خودآگاهی بر کشیده شود. بررسی عناصر مهم فرهنگ با گستره عظیم تعریفی اش بدون شناخت چگونگی سیر دستیابی به آگاهی امری است نا ممکن. انسانها تقریباً از زمان پیدایش آگاهی به مسئله ی آگاهی وقوف داشته اند و در هر عصری آگاهی را مطابق با مضامین و علایق خود توصیف کرده اند. بی تردید مسیر آگاهی بی همرهی مفهومی به نام «پژوهش» امری ست ناممکن و ممتنع. آنچه در درجه ی اول اهمیت قرار گرفته است روندی است که در آن آگاهی، التفات به چیز دیگر یا ابژه دارد؛ و ابژه دانندگی همانا حقیقت است. پس براستی اندیشمند را که قدم در مسیر دانندگی می گذارد می توان «حقیقت پژوه» نامید. حقیقت پژوه، پژوهشگر و یا هر آنکه پای در راه نیل به حاق حق و حقیقت دارد ،همچون عاشقی است که لحظه ای از اندیشه به معشوق در نمی ماند و ذهن و نگرش،بسته به زلف پرچین مشک فامش دارد. آری! براستی اگر جویای حقیقت را به سان عاشق پنداریم آنگاه شایاست که نه از خلوت تنهایی که از جلوتی اجتماعی سخن راند که دهش و گیرندگی، آموختن و آموزاندن همواره دوسوی ناگزیر این فرآیند است. از همین روست که دکتر امیرحسین آریان پور در کتاب کم حجم اما پرمغز خود «آیین پژوهش» به زیبایی حقیقت پژوهی را چنین تعریف می کند: «حقیقت پژوهی به عنوان نمودی اجتماعی تنها مشتمل بر دریافت حقیقت ها نیست بلکه مستلزم انتقال حقیقت ها نیز هست بی گمان مهمترین وسیله انتقال، زبان قلم است. آنچه بیش از هر چیز به جهان روشنی بخشیده است رنگ سیاه است رنگ مرکب سیاه تحقیق تا زمانی که این رنگ را به خود نگیرد بی اثر است. کمال تحقیق در این است که نوشته شود و از این مهم تر خوانده شود. براستی تحقیق به دو کس نیازمند است آن که حقیقتی را فرا می دهد و آن که آن حقیقت را فرا می گیرد.» بدون تردید یکی از آفت های روزگار ما خیل بی شماری از صفحاتی ست که گر چه بر پیشانی مهر و نشان پژوهش دارد اما از آنجا که اراده معطوف به این گونه آثار ،محلی از اعراب ِ حقیقت پویی و حقیقت جویی ندارد،نتوانسته است درمانگر دردی از سپهر واقعیت موجود شود.به کنار نهادن رهیافت کنونی «پژوهش به ما هو پژوهش» خود گامی موثر و از بایسته هایی ست که ورود به بزرگراه پژوهیدن کارامد را فراهم می سازد؛ پژوهشی که معطوف به نتایج غیر حقیقی نیست بلکه روی سوی منزلگاه راهبردهای کلان کاربردی، بنیادین و توسعه ای دارد. چنین پژوهشی از جهان ذهن جوینده ی محقق برمی خیزد و مبتنی بر داده های کشفی و تحقیقی است نه صرفا انتقال از اوراقی به اوراقی دیگر، که :
از محقق تا مقلد فرق هاست کاین چو داود است و آن دیگر صداست منبع گفتار این سوزی بود وان مقلد کهنه آموزی بود. (مولوی) .